توضیح مترجم: جهان روزنامهنگاری، نشر و ادبیات بهسرعت در حال تحول و پوست اندازیست. شمار کتابخوانهایی که آثار مورد علاقهشان را بر لوحهای کوچک دیجیتالی میخوانند و نیز کتابفروشیهایی که از صفحة روزگار محو میشوند روز به روز بیشتر میشود. روزنامهها حیاتی دوزیستی پیدا کردهاند و مجلات برای بقا میجنگند. بعضی ناظران به این تغییرات بدبیناند و بعضی کنجکاو و حتی خوشبین. هر چه هست بسیاری میکوشند خود را با امواج خروشان این دگرگونیها همگام کنند. مطلب زیر که فصل کوتاه پایانی کتابی دربارة ادبیات فرانسه است به تاثیر این تحولات بر زبان و فرهنگ ادبی فرانسه پرداخته است
فرهنگ ادبی فرانسه در اوج خود هنوز هم از بعضی جهات سخت به سنّت وفادار است. جلسات اعضای فرهنگستان فرانسه، نهادی که در سال ۱۶۳۵ پایهگذاری شد، همچنان در ساختمان باشکوهی که در سال ۱۷۹۵ به آن اختصاص یافت، برگزار میشود. چهل عضو فرهنگستان (با عضویت مادامالعمر) در مناسبتهای رسمی با یونیفرمهای سبز یراقدوزی شدهای حاضر میشوند که در اواخر قرن هجدهم طراحی شده و مزیّن به شمشیر است. آنها به تدوین نهمین ویراست واژهنامه فرهنگستان مشغولاند. این واژهنامه قرار است معتبرترین مرجع در کاربرد صحیح زبان فرانسه باشد. اولین بخش (از ویراست نهم) درسال ۱۹۹۲ منتشر شد و تا مدخل enzyme (آنزیم) را در بر میگرفت. طی هجده سال بعد آنها از مدخل éocène (یکی از دورههای زمینشناسی) تا promesse (قول) را پوشش دادهاند. در تئاتر دولتی «کمدی فرانسز» هنوز نمایشنامههای «مجلل کلاسیک» قرن هفدهم بر صحنه اجرا میشود. البته این روزها آثار خارجی ترجمه شده هم به نمایش در میآید. آنچه بیشتر مایة شگفتی است این است که «لیسه لویی لوگراند» که پیشتر «کولژ دو کلرمون» خوانده میشد و محل تحصیل کسانی چون مولیر، ولتر، دیدهرو، روبسپیر، بودلر، هوگو، سزر، سارتر و بارتس بوده است همچنان در مکان اولیة خود در کاردو (ضلع شمالی-جنوبی) محلة باستانی لوتشیا با ساختمانهای قرن نوزدهمی دایر است. این آموزشگاه یکی از دو دبیرستانی است که فرانسویها برای راهیابی به آن سر و دست میشکنند. (آموزشگاه دوم لیسه هانری پنجم است که پیاده پنج دقیقه با لیسه لویی لوگراند فاصله دارد.) بخش عمدة کسانی که در آزمون پررقابت ورود به آموزشگاههای عالی دولتی پذیرفته میشوند (آموزشگاههایی که مهد پرورش بسیاری از فیلسوفان قرن بیستم بودهاند) از دانشآموختگان این دبیرستاناند. آموزشگاههای عالی دولتی و همچنین مدارس عالی (مدارس حرفهای) در واقع راه رسیدن به کسب و کار و تخصصی روشنفکرانه با درآمد کافی و مستمر محسوب میشود.
همة این نهادهای آموزشی و فرهنگی ساختاری چنان سنّتی و پیشینهای چنان طولانی دارند که اگر یک فرانسوی قرن نوزدهم به جهان امروز قدم بگذارد خود را در آنها در فضایی آشنا خواهد یافت ـ البته آنچه مایة شگفتی او خواهد شد حضور زنان در آنهاست. بدیهی است کشوری که این نهادهای فرهنگی در خدمت آن بوده و هستند تغییر کرده است و بهویژه مخاطبان بالقوة ادبیات هم عوض شدهاند و به شیوههای چشمگیری دستخوش دگرگونیاند. پیش از هر چیز باید گفت که امروزه متن نوشته شده – و بهویژه داستان- در رقابت با انواع و اقسام رسانههای بصری قرار دارد؛ رسانههایی که مخاطب را سریعتر جذب میکنند. نخستین رسانة بصری سینماست (که حالا بیش از صد سال قدمت دارد) بعد تلویزیون و امروزه دیویدی، دانلودها و بازیهای ویدئویی. جامعة روشنفکری فرانسه بهسرعت کوشیده است خود را با این هنرهای تازه وفق دهد. حالا روزنامهها و مجلات نه فقط به نقد فیلمهای جدید بلکه به نقد بازیهای کامپیوتری جدید هم میپردازند و صفحاتی را به بررسی جدّی این محصولات اختصاص میدهند. سینما (یا هنر هفتم) اکنون به چشم هنری دیده میشود که با تهدید رسانههای جدید روبهروست؛ این هنر متکی به یارانههای دولت و تلاشهای گستردة مدارس و دستاندرکاران صنعت سینما برای تبلیغ و ترویج آن در میان کودکان و نوجوانهاست. با وجود اینها میبینیم که اغلب فیلمهای محبوب امریکایی هستند و یا دوبله شدهاند یا با زیرنویس به نمایش درمیآیند. هم کودکان و هم بزرگسالان مصرفکننده مشتاق داستانهای کارتون استریپ هستند که در اصطلاح، بیدی (کوتاه شدة bande dessinée) خوانده میشوند وگاه به آن «هنر نهم» هم میگویند (تلویزیون هنر هشتم است.) حتی در جستوجوی زمان از دست رفته (اثر مارسل پروست) هم بهتازگی به صورت کارتون استریپ به بازار آمده است. اگر به کتابفروشی پنج طبقة «گیلبر ژوزف» روبهروی محل قدیمی دانشگاه سوربن – یعنی مکانی که چندین و چند نسل دانشجو کتابهای درسی خود را از آن خریدهاند – سری بزنید، میبینید که تمام طبقة همکف به آثار کارتون استریپ اختصاص یافته است. در طبقة «ادبیات»، یعنی طبقة دوم فروشگاه، شگفتی دیگری در انتظارتان است. بیشتر قفسهها در اشغال کتابهای ترجمه شده از زبانهای دیگر است و تعداد این آثار بر کتابهایی که در اصل به فرانسه درآمده میچربد. به نظر میرسد که اکنون بسیاری از کتابخوانهای فرانسه از خواندن متون غیرفرانسوی و ترجمه شده بیشتر لذّت میبرند تا آثاری که به زبان مادری آنها نوشته شده است. طیف این کتابخوانها به کودکان و نوجوانهایی که کتابهای «هری پاتر» و مجموعههای «گرگ و میش» (رمانهای استفانی مییر) را با ولع میخوانند محدود نمیشود و بزرگسالان را هم دربرمی گیرد.
مدارس همچنان میکوشند مطالعة ادبیات فرانسه را تشویق کنند. حتی در مواد درسی آموزشگاههای حرفهای گزیدهای از آثار ادبی گنجانده شده و هنرجویان موظفاند در آزمون زبان فرانسه شرکت کنند. اما کار مدارس هم آسان نیست و آنها با نسلی از دانشآموزان روبهرویند که مدام در حال توئیت کردن و اسام اس زدن است. گذشته از این، یکی از پیامدهای پنج دهه حضور مهاجران در شهرها و محلههای فقیرنشین برای نظام آموزشی فرانسه، وجود بسیاری از دانشآموزانی است که در محیط خانه با زبان معیار پایتختنشینهای فرانسه سر و کار ندارند، در حالی که کتابها و متون درسی هنوز به همین زبان معیار نوشته میشود. البته آموزگارانی که بااستعداد و سرسپردة مسئولیت آموزشی خویشند میتوانند در برابر این معضلات بایستند و آنچه را که ناممکن به نظر میرسد ممکن کنند. برای مثال فیلمی به نام L’Esquive (تولید ۲۰۰۴) که در امریکا با نام «بازی عشق و اقبال» به نمایش درآمد، داستان زندگی گروهی دانشآموز پانزدهساله را بازگو میکند که اغلب از خانوادههای مهاجرند و تصمیم میگیرند از میان آثار این همه نویسنده و نمایشنامهنویس، اثری از Marivaux (نمایشنامهنویس فرانسوی در قرن هجدهم) را بر صحنه اجرا کنند. اما مشکلات همچنان باقی است و بخشی از آنها در فیلم دیگری به کارگردانی لوران کانته با نام Entre Les Murs («میان دیوارها» و نیز «کلاس درس») در سال ۲۰۰۸ به زیبایی نشان داده شد.
رمانهای «ادبی» جدید چندان فروش نمیروند مگر اینکه نامزد یا برندة یکی از چند جایزة ادبی سال باشند، در این صورت فروششان ده تا صد برابر بیشتر میشود. بازار کتاب به روال سنّتی که همچنان برقرار است در فصلی که rentrée یا بازگشت تدریجی از تعطیلات طولانی تابستان خوانده میشود رونق میگیرد و مردم در این فصل کتابهای برگزیدة سال را میخوانند. بر همین اساس، کتابهای جدید بسیاری منتشر میشود تا همزمان با نقدهایی که در ماه سپتامبر بر آنها نوشته میشود در بازار باشند تا این خوانندگان فصلی را جذب کنند.
کتابهای شعر تازه منتشر شده هیچ بازاری ندارند. البته این موضوع تازه نیست و از عصر ویکتور هوگو و فرانسوا کوپه به این سو همین روال حاکم بوده است. اما «شعرخوانی» که به آن slam میگویند در حال حاضر پرطرفدار است و در کافهها و کلوبها همراه با موسیقی و نوشیدنی اجرا میشود و هر کس هم میتواند شرکت کند.
به نظر میرسد که در مجموع و بهویژه در پایتخت، پاریس، که اختیار درآمدهای شهرداری و امور یارانهها در دست شورای شهری چپگراست این تمایل وجود دارد که از فن نوشتن تخصصزدایی بشود و بر قالبهای ادبیات سنّتی فرانسه تاکید کمتری گذاشته شود. این دیدگاه میکوشد رسانههای جدید و آثار ادبی را ترویج بدهد که به فرهنگ مستعمرههای پیشین فرانسه و نسل جوان جمعیت فزایندة مهاجران نزدیک باشد. سرودههایی که زینتبخش در و دیوار متروهای پاریساند و در حکم «شعرهای مترویی» لندن هستند همگی بسیار کوتاهاند و شاعران آنها غالبا گمنامند یا شهرتی اندک دارند.
نمونهای دیگر از این تغییر سلیقه و رویکرد، سرنوشت تئاتر Gaité Lyrique است که روزگاری آفنباخ (ژاک آفنباخ، آهنگساز و نوازنده ویولن سل در قرن نوزدهم - مترجم) مدیر آن بود و در قرن بیستم خانة اپرا بوده است. اما شورای شهر با اجرای پروژهای که سالها زمان برد و میلیونها فرانک هزینة آن شد، آن را اکنون به مرکز هنرهای دیجیتالی تبدیل کرده است. کنسرتهای موسیقی راک و نمایش فیلمهای دیجیتالی از جمله برنامههایی است که در این مرکز اجرا میشود. بازدیدکنندگان همچنین میتوانند در سالنی با ۷۰ صفحة تلویزیونی با بازیهای کامپیوتری هنری، یا غیرتجاری، سرگرم شوند.
با توجه به تمام این تحولات به نظر میرسد که گذار آثار قلمی از صفحة کاغذ به صفحة ابزار الکترونیکی تغییری کم و بیش آسان باشد. اما آیا مردم همچنان طالب خواندن آثار ادبی خواهند بود و همچنان بخشی از جامعه را به چشم خواننده و بخشی دیگر را به چشم نویسنده خواهند شناخت؟ با توجه به عدة کثیر کتابخوانها در متروها (که معمولا هم کتاب دستشان است و نه تبلت) میتوان امیدوار بود که این روند ادامه خواهد داشت. اما به نظر میرسد که نوع ارتباط فرانسویها با ادبیاتشان قطعا دستخوش تغییر است. زمانی که آرتور رمبوی نوزدهساله میخواست فرمی رسمی پر کند، با آنکه هنوز بیشتر از سه یا چهار شعر از او منتشر نشده بوده، در مقابل کلمة شغل نوشت: «ادیب». آیا مردان و زنان جوان قرن بیست و یکم هم خود را اینگونه میبینند؟ پاسخ این پرسش با آینده است.
* Carol Clarck, French Literature, Oneworld Pub. , 2012. 208 p