سعی کردم به تخیلات مخاطب نفوذ کنم / مصاحبه روزنامه آرمان با بهاره ارشدریاحی

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

مسعود ریاحی / «لیتیوم کربنات» مجموعه داستانی نوشته بهاره ارشد ریاحی است، شامل ۱۲ داستان کوتاه که از سوی انتشارات بوتیمار روانه بازار شده است. داستان‌های این مجموعه حال و هوایی سوررئال دارند با فضا‌ها و کاراکترهایی متوهم و‌ گاه روان‌پریش. داستان پل معلق از این مجموعه در نخستین دوره مسابقات ادبی شمسه به مقام سوم دست یافته و داستان «لیوان یکبار مصرف نیمه‌پر» نیز در مسابقه ادبی صادق هدایت در سال ۱۳۹۲ مقام دوم را کسب کرده است. چندی پیش یکی از داستان‌های این نویسنده نیز برگزیده چهارمین دوره جایزه داستان کوتاه خراسان شمالی (بلقیس) شده است
.
 
 مجموعه شما یک تلاش آزمایشگرانه است در حوزه زبان و نوع روایت‌گری در داستان؛ به نوعی با تلفیق شکل روایت‌گری در نمایشنامه‌نویسی، فیلمنامه و داستان، تلاش داشته‌اید که به یک شیوه روایت نو دست یابید. این تلفیق‌ها همراه شده است با انواع تکنیک‌های داستان‌نویسی از قبیل تغییر زاویه دید، شیوه‌های روایت سیال ذهن، استفاده از انواع راوی‌ها و حتی تغییر رویکرد راوی به مخاطب درون و برون متن مثل داستان لیوان یکبار مصرف. شاید این مولفه‌ها و ویژگی‌ها، مخاطب را یاد بازیکنی بیندازد که تکنیک بالایی دارد، انواع دریبل‌ها را بلد است، خوب سانتر می‌کند و حتی شوت‌زن خوبی است، اما این پتانسیل‌ها موجب نمی‌شود تا گل بزند. مخاطب از نویسنده گل می‌خواهد، فکر می‌کنید چقدر گل زده‌اید؟
 
 خب فکر می‌کنم مشکل من با مفهوم آخرین جمله‌تان باشد. آیا مخاطب از نویسنده گل می‌خواهد؟ آیا نویسنده اساساً باید گل بزند؟ آیا مفهوم گل زدن مطلق است و قواعد بازی ثابت؟ من در این مجموعه دوست داشتم دست به تجربه و ریسک بزنم. می‌خواستم تاثیرات فرم‌گرایی را در نقدهای مخاطبان و منتقدان حرفه‌ای ببینم و تجربه کسب کنم. نمی‌خواهم بگویم داستان‌ها را برای خودم نوشته‌ام و مخاطب برایم مهم نبوده. در واقع سعی کرده‌ام با استفاده از شیوه‌ها و فرم‌های متنوع روایی، در هر کدام از این تجربه‌های داستانی، به نظرات و پیشنهادات و انتقادات مخاطبان خاص آن فرم دست پیدا کنم.
 
 جهان روایت شده شما، یک جهان مملو از تنهایی، مرگ، سردی و خون است، یک جهانِ رو به زوال و نابودی و فروپاشی، حتی قبل از اینکه مخاطب شروع به تورق کتاب کند، با تصویری بر روی جلد این مجموعه روبه‌رو می‌شود که کلوزآپی از یک قرص است که ترک خورده و متلاشی شده است و تمام قاب را آلوده کرده است . شاید این تصویر به نوعی آغازگر یک تعلیق باشد، تعلیقی چه در مقام یک تکنیک و چه در مقام رویکرد این داستان‌ها به جهان ( جهان در تعلیق یا معلق بودن انسان در جهان). قرص متلاشی شده شما، لیتیوم کربنات است، قرصی تجویز شده برای بیماران دوقطبی و افسردگی عودکننده و رفتار تهاجمی. در مورد این واکنش، آن هم در مجموعه اولتان توضیح بدهید.
 
دو مساله داریم: ناگزیر بودن تاثیرات سرما و بی‌تفاوتی روابط انسانی دنیای مدرن روی هنر و ادبیات و تاثیرات و تجربیات زیستی خود نویسنده. در نهایت، علاوه بر علاقه شخصی به تجربه این نوع فضاها در داستان، معتقدم داشتن اینگونه فضاها پتانسیل نمایش ملموس روابط انسانی از هم گسیخته در دنیای مدرن و هنجارها و عادات رفتاری سرشار از ناامیدی و ترس و وهم را دارد؛ تعلیق داستانی می سازد، مخاطب را همراه می کند و به او تصویر و قدرت تخیل می‌دهد.بی شک، علاقه‌ام به نویسندگان و هنرمندانی با سبک‌ها و دنیاهایی نزدیک به این فضاها بسیار الهام‌بخش بوده است. به خصوص در کار اول که تاثیرپذیری از تجربیات، خوانش داستان‌های نویسندگان محبوب ( مثل کافکا، کامو، هدایت، فاکنر، بکت و...)، شنیدن موسیقی‌ها، تماشای فیلم‌ها، نقاشی‌ها و عکس‌هایی که فضاهای خاکستری دارند، به ویژه آثار هنری سبک اگزیستانسیالیسم و هنجارشکنی‌های سوررئالیست‌ها و دادائیست‌ها ناگزیر است.
 
 عنوانِ داستان های شما، از یک قبر شروع می شود و در ادامه در پل معلق، سردرد، شبی که نفس نمی‌کشد، قرص خواب و کاموای خونی و خاکی که زیر ناخن است و در پایان مرگ یک جنین در داستانی با عنوان من تنها مادری هستم که لبخند نمی‌دانم به پایان می‌رسد. یک لیست کامل در فضایی ابزورد و سرد و کرخت، به نوعی مرگ آن جنین در یک رابطه دایره‌وار ما را به ابتدای مجموعه و نام داستان اول ارجاع می‌دهد و آخرین و کمترین روزنه‌های امید را کور و کدر و تار می‌کند. اما ریسک‌های این مجموعه به اینجا هم ختم نمی‌شود و شما در داستان سردرد، زیر چراغ‌های روشن شب، نامتان را همراه با نام خانوادگی وارد متن می‌کنید، و بهاره ارشدریاحی‌، یکی از شخصیت‌های این داستان می‌شود که ماجرا حول محور او روایت می‌شود. به نظر شما استفاده صریح از نام خود نویسنده در داستان به عنوان یک شخصیت
برای مخاطب مقاومت ایجاد نمی‌کند؟
 
این هم یکی از همان تجربه‌های فرمی بوده که قبل‌تر اشاره کردم. اگر انتخاب این نام توانسته باشد در مخاطب حسی، حتی مخالف و بازدارنده ایجاد کند، مشخص است که داستان رسالت خود را انجام داده است، به تخیلات مخاطب نفوذ کرده و او را وادار به واکنش کرده است. در این داستان خاص سعی داشته‌ام یک لایه باورپذیر از واقعیت به روایت اضافه کنم و فکر می‌کنم استفاده از نام خودم در ایجاد ارتباط و نزدیکی با مخاطب و در نهایت، باورپذیری کل داستان موثر بوده است.
 
 از نحوه شکل‌گیری این مجموعه بگویید: داستان‌های آن چه زمانی نوشته شده‌اند؟ برای نشر و چاپ آن با چه مشکلاتی روبه‌رو بوده‌اید و اینکه آیا از سپردن این مجموعه به انتشارات بوتیمار راضی هستید؟
 
داستان‌های این مجموعه بین سال‌های 90 تا 93 نوشته و بارها بازنویسی شده‌اند. غیر از یکی از داستان‌ها که در مراحل نهایی انتشار با نظر خودم از مجموعه حذف شد، 12 داستان دیگر از بین حدود 40 داستان کوتاه که در این بازه زمانی یا قبل از آن نوشته شده بودند، انتخاب شده است. با وجود وسواس من در انتخاب، بازنویسی و حتی کسب جایزه و تقدیر از اکثر داستان‌های این مجموعه، متاسفانه ناشران مطرح به دلیل کار اولی بودن من یا فرم‌گرایی داستان‌ها، محدود بودن مخاطب‌ها و احتمالاً بحث فروش کتاب کار را نپذیرفتند. من بازخورد داستان‌ها را بین منتقدان و مخاطبان جدی ادبیات داستانی دیده بودم و به کارم ایمان داشتم، ولی در نهایت تسلیم شرایط شدم و به خاطر خوانده شدن کار و قرار دادنش در بوته نقد، کار را به انتشارات تازه نفسی در ادبیات داستانی سپردم. انتشارات بوتیمار، نامی آشنا در انتشار مجموعه‌های شعر است ولی مسلماً بازخورد قابل توجه و مطلوب مرا بین مخاطبان محدود ادبیات نخواهدداشت.
 
 با توجه به اینکه این کتاب  در زمان برگزاری نمایشگاه سال 93 منتشر و عرضه شد و با وجود اینکه بیشتر داستان‌های این مجموعه در جایزه‌های ادبی مختلف مطرح شده بودند که مهمترین‌شان جایزه ادبی صادق هدایت بود که نصیب داستان لیوان یکبار مصرف شد ( مقام دوم ) در میان مجموعه‌ها و حتی رمان‌هایی که در آن سال چاپ شدند، انتظار می‌رفت بیشتر مورد توجه واقع شود. به نوعی علت ترتیب دادن این گفت‌وگو طرح همین پرسش است که به نظر شما چه علل و عواملی باعث این کم‌توجهی، بوده است؟
 
همانطور که گفتم، بحث محدود بودن عرضه و پخش کتاب از یک طرف و عدم توجه منتقدان و جلسات نقد کتاب‌های کار اولی‌ها از طرف دیگر باعث مهجور ماندن اثر شد. با اینکه گاهی لازم است خود نویسنده به خصوص در کارهای اولش کتاب را به مخاطبان، منتقدان و رسانه‌ها معرفی کند، ولی من این کار را نکردم و متاسفانه کتاب از سوی انجمن‌ها و جلسات نقد هم بررسی نشد.
 
 چه راه‌هایی وجود دارد که کتاب اولی‌هایی مثل شما، بتوانند مورد توجه باشند و خوانده شوند؟ آیا صرفاً خوب نوشتن کافی است؟ و اینکه آیا شما هم به آن جمله معروف اعتقاد دارید که  می‌گوید : اگر اثری خوب باشد بالاخره خوانده و دیده می‌شود.
 
 فکر می‌کنم یک چیزی بین این دو. به هرحال اگر تبلیغات و پخش خوب برای کتابی( به خصوص کتاب اول یک نویسنده) مناسب نباشد، کتاب دیده نمی‌شود اما به این هم معتقدم که زمان این مشکل را حل خواهد کرد. شاید اگر کارهای بعدی دیده و بررسی شوند، مخاطبان و منتقدان دنبال کار اولم هم بیایند. این اتفاق، اتفاق تازه‌ای نیست. در موارد بسیاری دیده‌ایم یا شنیده‌ایم که کتاب اول نویسنده‌های مطرح در زمان خود دیده نشده‌اند و بعدها با مطرح شدن و شناخته شدن کارهای دیگرشان، رسانه‌ها و منتقدان تازه متوجه شده‌اند که اثر دیگری هم داشته است.
 
 در حال حاضر مشغول به چه کاری هستید؟آیا نوشته‌ای برای چاپ و انتشار دارید؟ با توجه به اینکه تجربه یک پروسه بلندمدت  نوشتن و ویرایش و بالاخره چاپ و انتشار و پخش را داشته‌اید ، برنامه شما چیست ؟
برای انتشار کارهای بعدی عجله‌ای ندارم. شاید به این دلیل که تب انتشار با کتاب اولم برطرف شد. یک رمان آماده انتشار دارم که به زودی تحویل ناشر می‌دهم. یک رمان هم در مرحله طرح دارم و یک مجموعه داستان در مرحله جمع‌آوری و بازنویسی.
 

http://armandaily.ir/?News_Id=121873

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692