کارگردان: علیرضا رئیسیان / نویسنده: مصطفی رستگاری/ بر اساس رمان: ناهید طباطبایی/ مدیر فیلمبردای: محمود کلاری/ طراح صحنه و لباس: ایرج رامینفر/ طراح چهرهپردازی: عبدالله اسکندری/ آهنگساز: کریستف رضایی/ تدوینگر: هایده صفی یاری/ عکاس: رامتین فیروزیان / مدیر تولید: هایده قریشی
فیلم چهل سالگی اقتباسی است آزاد از کتاب چهل سالگی ناهید طباطبایی و برداشتی از داستان پادشاه و کنیزک مثنوی معنوی است. شخصیت اصلی داستان زنی ست که در آستانهی چهل سالگی قرار دارد و در کنار همسر و دخترش زندگی آرام و یکنواختی را تجربه میکند. در واقع میتوان گفت بخش اعظم فیلم مربوط به این گذر زمان وتغییر و تحولات آن است که گاهی باعث میشود به گذشته نگاهی کنیم و گاهی در حال و حتی آینده. سرگردان پیش رو باشیم. و بخش دیگری از فیلم هم اختصاص به یک مثلث عشقی دارد که در ادامه مورد بحث قرار میگیرد. مسیر اصلی فیلم از آنجایی شروع میشود که ناگهان نگار متوجه بازگشت شخصیت کوروش (که عشق سالهای جوانی نگار است) میشود و کل داستان را تحت تأثیر قرار می دهدتا جایی که فیلم در دو زمان مختلف پیش میرود زمان حال و زمان جوانی نگار. در متن داستان شخصیت نگار نقش اول است درحالیکه در فیلم احساس میشود که شخصیت اصلی متعلق به شخص خاصی نیست بهجز همان چهل سالگی که سه شخص در آستانهی ورود به آن قرار دارند. فرهاد نقش همسری مهربان و عاشق را بازی میکند که بعد از سالها همسرش را در دو راهی انتخاب میبیند و با اینکه اشارهای به شک و بی اعتمادی از سوی فرهاد نسبت به نگار نمیبینیم در فیلم استفاده از شنود و استراق سمع یک نقطه ضعف به حساب میآید. با برگشت کوروش نگار به یاد سالهای جوانی و آرزوهای از دست رفتهی خود میافتد و حسرت اینکه نتوانسته از همهی استعدادش در نواختن ویلون استفاده کند و کار را رها کرده است به نوعی شاهد حسرتها و ای کاشهای زندگی خودش میشود. در متن داستان یک دانای کل روایت را بر عهده دارد که افکار همهی شخصیتها را با آگاهی کامل بیان میکند. در واقع شخصیتهای فرهاد و نگار و کوروش شخصیتهای درونگرای فیلم هستند و درحالی که خواسته شده شخصیتهای استاد فرهاد و بهار (دختر نگار) و خانم شیرازی (دوست همکار نگار) شخصیتهایی برونگرا باشند اما بازهم این سه نفر به جای حرکت و کنش یکسره حرف میزنند. در متن داستان بهار دختری است 20 ساله اما در فیلم دختری 10 ساله که حرفهایی می زند که با سن او هم خوانی ندارد. استاد فرهاد هم که فقط برای بیان جملاتی خاص در فیلم آمده است اما در شخصیت خانم شیرازی یک راز پنهان است که کمتر کسی آن را جدی میگیرد و آن اینکه برای کم رنگ کردن نقاط ضعف زندگی خود دنبال نقطهی ضعفی در زندگی نگار میگردد با این که ناراحتش میکند اما چون خانم شیرازی همسر و فرزندی ندارد و... نگار را جزء خوشبختترین انسانها میداند. به نظر میرسد این یک دید کلی حاکم بر کل اثر هم میباشد که هرکسی خوشبختی را در زندگی شخص دیگری میبیند همانند نگار که به دنبال نداشته های خود در دختر سال پایینی که اکنون در گروه نوازندهها قرار دارد.
این یک دید کلی است که ما همیشه به دنبال نداشته های خود هستیم نگار که همسر و فرزند و زندگی آرامی دارد به دنبال فکر به عشق سالهای جوانی و حسرت خوردن از اینکه ویلون ننواخته است. در انتها پایانبندی در فیلم به صورت معلق درامده که نسبت به نتیجهگیری کلی کتاب میتوان گفت پایان بهتری ست.