• خانه
  • بانک مقالات ادبی
  • گزارش جلسه‌ی نقد و بررسی داستان کوتاه «خواهران» اثر «جیمز جویس» «ناهید گرامیان»/ اختصاصی چوک

گزارش جلسه‌ی نقد و بررسی داستان کوتاه «خواهران» اثر «جیمز جویس» «ناهید گرامیان»/ اختصاصی چوک

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

گزارش جلسه‌ی نقد و بررسی داستان کوتاه «خواهران» اثر «جیمز جویس» «ناهید گرامیان»/ اختصاصی چوک

کارگاه نقد داستان هم‌نگر ساری با حضور اعضای این کارگاه به بررسی داستان کوتاه "خواهران" از "جیمز جویس" پرداخت. نخست حسین اعتمادزاده سرپرست کارگاه، پیرامون این داستان توضیحاتی داد و گفت: شاید خیلی‌ها بپرسند که چرا این داستان را انتخاب کردید؟ واقعیت این است که گاه دیده می‌شود که نویسندگان دغدغه پیدا کردن موضوع برای خلق داستانم دارند. امروز می‌بینیم که جیمز جویس موضوعی به ظاهر ساده را دستمایه قرار داده و آنقدر توانایی داشت که توانست آن را به خوبی پرداخت کند.

و با استفاده از تکنیک‌های داستان‌نویسی و حتی چیدمان واژگان، داستانی به این زیبایی خلق کند. به جاهایی که نقطه چین شده و جمله کامل نشده، توجه کنید. حرف‌های واقعی همان جاست. مسئله روان‌شناسی شخصیت‌ها بسیار مهم است. جنبه روانی پسرک و ارتباطی که بین کشیش و پسرک برقرار می‌کند، چقدر جای بحث دارد. به نگاه پسر و مردم نسبت به کشیش توجه داشته باشیم. حرکت روانی و پیچیدگی که در این داستان است، در واقع حرکتی برای ماست. با هر نگاهی که این داستان را بخوانیم می‌توانستیم نقد کنیم. شاید بیش از پنجاه نقد از این داستان شده است. همه‌ی این‌ها در یک جمله خلاصه می‌شود که این گونه اثرها، شاهکار است. مخالف نثر ادبی نیستیم. اما، نویسنده حرف خودش را همان اول زد، سکته سوم. و نشانی‌هایی که بعد می‌دهد در رابطه با چراغ و ... بسیار عادی است. چرا که زبان گفتار است و عادی صحبت می‌کند. به دور از هرگونه پیچیدگی. هیچ گونه توصیف یا جزئی نگری دیده نمی‌شود. آنقدر خوب همه چیز و همه‌کس را معرفی کرده که گویا همه را می‌شناسیم. در داستان توضیحات و توصیفات زیاد مخاطب را خسته می‌کند. و جیمز جویس همه را رعایت کرده است. ضمناً او بنیانگذار داستان‌های سیال ذهن است. البته این داستان او سیال ذهن نیست.

پس از صحبت‌های مقدماتی حسین اعتمادزاده، اعضای نشست به اظهار نظر پرداختند.

بهشته ونداد: وقتی روی شخصیت‌ها تمرکز کردم، متوجه شدم که بسیار عالی نوشته شد. هیچ جمله اضافی ندارد. داستانی بسیار چالش برانگیز است. به نظرم آمد که تاکید روی فلج بودن کشیش، نه فلج بودن واقعی بلکه به معنی بدکار یا گناهکار بودن است. در رابطه با نام خواهران برای این داستان سوال دارم که چرا خواهران؟ چه ارتباطی میان نام داستان و درونمایه داستان است؟

رویا اکبریان: با توجه به نشانه‌هایی که نویسنده به مخاطب داد، پی بردم که جوان دچار چالش شده است. البته وقتی جام در دست کشیش می‌شکند، نشان آشفتگی و بحران روحی پدر فلین است. آن مغازه به ظاهر پارچه فروشی که در اصل چکمه فروشی ست، آن هم بحران کشیش است، که نماد یک جامعه ایرلندی ست که در هم ریخته است. قسمت‌های نقطه چین و جای خالی، مرا وادار کرد که چندین بار داستان را بخوانم. در مجموع نویسنده‌ی سخت گیری بود. راوی پس از مرگ کشیش است که به روایت می‌پردازد و همه را در ذهن خود مرور می‌کند.

فیروزه اصفهانی: به قسمت‌های نقطه چین توجه کردم. جالب توجه است که نویسنده اصلاً موضوع را لو نداد. در جایی از داستان که راوی از آفتاب می‌گوید و از راه رفتن در آفتاب، گویا از مرگ کشیش راضی‌ست. با این که چیزهای زیادی از او یاد گرفته ولی با این اوصاف گویا از رفتنش خوشحال بود.

حسین کاوه: درست است که پیرمرد به جوانک آموزش می‌داد، اما انگار پسرک آزادی‌اش را از دست داد و حالا که کشیش مرد، انگار که رها شده است. به نظر می‌رسد که کشیش انحراف اخلاقی داشته و روابطی با پسرک و بچه‌ها داشته، توجه کنیم به یک نشانه که در مغازه به ظاهر پارچه فروشی، چکمه‌های بچگانه می‌فروخته. این‌طور یرداشت می‌شود که پسرک در ذهنش به کشیش می‌گوید با اینکه چیزهای زیادی از تو یاد گرفتم و شاگرد تو بودم، اما تو معلم خوبی نبودی. گویا کشیش هم در آخرین روزهای عمرش متوجه می‌شود و به همین دلیل می‌خواهد همه چیز را رها کند و به جای دیگر برود.

داریوش عبادی: برایم جای سوال است که بخاری خالی چسیت؟ همه خیره می‌شوند به بخاری خالی. نشانه چیست؟ در قسمت‌هایی از داستان از کشیش، با نام جیمز یاد می‌شود و در قسمت‌های دیگر گفته می‌شود پدر فلین. که باز هم جای سوال است. کشیش متوجه می‌شود که یک جایی از کارش می‌لنگد. و حتی با اعتراف کردنش هم مشخص می‌شود پس حتماً یک جائی از کارش نقص داشته است. با توجه به این که جیمز جویس اولین نفری بوده که سیال ذهن کار کرد، انتظار داشتم که داستان شناور باشد. داستان که شروع می‌شود در ذهن راوی ست، اما وقتی به منزل کشیش می‌روند، دیگر در ذهن اش نیست.

ناهید گرامیان: راوی از همان ابتدای داستان، مخاطب را وارد فضای تلخ و ناامیدی می‌کند. هر چه متن جلوتر می‌رود، فضای تلخ و سنگین با مرگ کشیش بر داستان بیشتر سایه می‌افکند. در ادامه متوجه می‌شویم هر آن چه که دیده می‌شود قرار نیست همان باشد، بلکه لایه زیرین با ظاهرش تفاوت فاحش دارد. تابلو فروشیاما فروشگاه کفش بچه‌گانه. این تناقض ما را راهنمایی می کتد که کشیش هم آن کشیش مقدس و عاری از گناه نیست که قرار است راهنمای افراد جامعه باشد. (به نظر می‌رسد از انفیه هم به عنوان یک مخدر استفاده می‌کند.) راوی تاکید می‌کند که از او چیزهای خوب آموخته، اما تاکید آقای کاتر، که بچه‌ها باید با هم سن و سالشان بازی کنند، حکایت دیگری دارد. خواهران کشیش، نگاهشان به برادر، همچنان نگاه قدیس وار است. با این که می‌دانند او هم در اتاقک اعتراف نشسته بود، اما نگاه قدیمی و کهنه به کشیش و پدر مقدس که باید همیشه مقدس باشد، دارند. آن‌ها به دنیای تجدد پا نگذاشته‌اند. قرار بود که تابستان سوار درشکه‌های جدید شوند. بقایای کهنه و پوسیده در حال فرو ریختن است و این خواهران همچنان در آن دنیا دست و پا می‌زنند. روایت اول شخص به خوبی به پیشبرد داستان کمک کرد و هیچ‌گونه پرش روایتی دیده نشد. داستان از تعلیق خوبی برخوردار بود و خواننده را تا پایان تشنه نگه داشت که ببیند بالاخره ماجرای کشیش چه بود؟ که البته باز هم خیلی واضح، ماجرا بیان نمی‌شود و در همان لایه زیرین باقی می‌ماند.

ابوالحسن سپهری: هرجمله‌ی این داستان جای بحث دارد. ساختار داستان پیوسته و اندام‌وار است. من اعتقاد ندارم که کشیش منحرف و یا اعتیاد داشته باشد. به نظر می‌رسد او متزلزل شده و خودش را باور ندارد. مرگ او همسو است با مرگ کلیسا و رشد جوان همسو است با رشد سرمایه‌داری. من داستان را از این زاویه دیدم. قدرت کلیساها در حال از بین رفتن است و مرگ کشیش هم همین نکته را می‌رساند. چتر، نماد دنیای مدرن است. پارچه فروشی دیده نمی‌شود، اما چتر را نماد دنیای مدرن قرار داده است. به هر حال داستان اسرار آمیزی است. بارها آن را خواندم و بسیار هم خوشم آمد.

ایرج عرب: این داستان بسیار کوتاه، به اندازه ده رمان جای بحث دارد. اقتدار داستان‌های مدرن به رازهای نا مکشوفی است که در آن نهفته است و به پاسخ‌هایی که باید به آن داد. مدرنیت داستانی و داستان مدرن برای خود و هم برای مخاطب جای بحث می گذاردو در نهایت باید به رازی رسید که از رازهای حیات است. در این گونه داستان‌ها، نمی‌توان اندیشه را محدود کرد. درک تاریخی، درک اسطوره‌ها، درک ادبی و ساختاری می‌تواند در تحلیل داستان کمک کند. سمبولیسم، دستاویز ممتازی است برای حرکت داستان. مرگ مولف هم باید مد نظر باشد. در مورد اسطوره‌ها و مسائل دینی باید تحقیق کرد. این‌ها ابزار مدرن شناخت داستان مدرن است. حتی نام شخصیت‌ها، معنا می‌بخشد. زبان داستان تأثیرگذار می‌شود. راوی مدت‌ها ارتباط تنگاتنگی با کشیش داشته است. کشیش قبل از مردن به حالت دیوانگی در نمازخانه پیدا می‌شود. شخصیت‌های داستان مثل عمو و باباکاتر نسبت به شخصیت کشیش نظر مساعدی ندارند. ساختار داستان دارای طرح متفکرانه و حادثه‌ی رئالیستی تند است که به سمت ناتورالیستی رفته است. دیالوگ‌ها موثر و حامل اطلاعات مناسب‌اند که در داستان جریان می‌یابند. صحنه‌ها ابزار مناسب برای شناخت داستان است. تقابل مناسب، نه ستیز بی‌دلیل که باعث می‌شود حقایق معنا یابند. اشیا معنا می‌یابند. این‌ها نشانه‌های داستان مدرن سمبولیستی است. تعلیق قوی دارد. شخصیت کشیش فلین محوریت داستان را می‌سازد. تعلیق‌های مداوم برای اوست. راوی چه می‌داند؟ بابا کاتر چه می‌داند؟ چرا جام را شکست؟ کجای کارش می‌لنگید که تنها در اتاق اعتراف بود و کارش به جنون کشید؟ داستان بر پایه انتظار پا می‌گیرد. کشیش فلین مسئول آگاهی جامعه است. شکستن جام در آئین مسیحیت نشانه‌ی خوبی نیست. شکستن جام آن هم به دست کشیش فلین لنگی کار اوست. کشیش فلین همان ایدئولوژی نظام معرفتی ست که در جامعه حاکم است. مقام فلین و نظام ریا کارانه به جامعه تحمیل شده است. بابا کاتر سودجوئی و منافع طلبی او را دیده (همان دستگاه تقطیر). تجربه کاتر این است که نباید همراه این گونه افراد ریا کار شد و خشم خود را در آتش تف می‌کند. دنیای کاتر با دنیای راوی متفاوت است. امثال کاتر معتقد به یک دنیای واقعی ست. (ورزش، تحصیل، حتی تنوع غذایی مثل ران بره و...) کاتر مخالف دم خور بودن راوی با کشیش است. چرا باید ذهن جوانان را با این ریا کاری پر کرد؟ جامعه در مقابل تغییر علیع ریا کاری مقاومت می‌کند.

پس از پایان بحث‌های حاضران، حسین اعتمادزاده به چند نکته اشاره کرد و گفت: به قسمت‌های نقطه چین توجه بیشتری داشته باشیم. بارها باید خواند و یک برداشت می‌گوید کشیش انحراف داشته ولی برداشت دیگری این مسئله را رد می‌کند. نگاه کنید که چیدمان صحنه را نویسنده چگونه انتخاب کرد. تک تک جملات بار معنایی دارد. جویس اصلاً نخواسته که بگوید این داستان نماد است. ولی اشاره‌ها همه مفهوم دارد. هیچ واژه‌ای را نمی‌توانید بیابید که مفهوم نداشته باشد. اگر خوراک ران بره را آورده حتماً مفهومی داشت. دقت کنید که داستان پایان باز دارد. دنبال کشیش و مرگ او نیستیم. دنبال حادثه هم نیستیم. اما دنبال افکار و اندیشه‌های این آدم‌ها هستیم. باید دید مرگ و زندگی کشیش چه تاثیری بر زندگی جوان گذاشت. حالا جوان به شناخت می‌رسد. امروز در طی بحث‌ها دیدم چه برداشت‌های متفاوتی از این داستان شد. اگر قرار بود که همه‌ی ما یک برداشت واحد داشته باشیم، پس داستان ضعیف بود. مثلاً افتادن جام از دست کشیش را هر مخاطبی یک برداشت کرده و به یک مفهوم رسید. واقعاً هم همینطور است. چندین معنا دارد. در پایان تاکید می‌کنم در داستان‌های مدرن جاهای خالی را مخاطب باید پر کند.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692