تنوع و تکامل سبکهای نثر فارسی در گسترهی نیمهی دوم قرن پنجم تا اواخر قرن هفتم هجری
در گفتارهای پیشین، برون متن اجتماعی و فرهنگی این عصر و نیز نقش و اهمیت و تأثیر حضور مدارس و همچنین اهمیتی که اسماعیلیان در حفظ و اشاعه زبان و نثر پارسی داشته اند و در نهایت عوامل تکامل نثر و نیز تحولات آن در این دوره مورد بررسی و تحلیل قرار گرفت. همچنین به تنوع و تکامل سبکهای نثر فارسی در گسترهی نیمهی دوم قرن پنجم تا اواخر قرن هفتم هجری و نمونه های آثار هر سبک توجه شد.
گفتیم که قرن ششم علاوه بر اینکه از حیث گوناگونی موضوع و محتوی و مضمون دوران درخشانی است، از نظر تنوع سبک نگارش نیز حائز اهمیت است. قرن ششم یک دورهی انقلابات ادبی است. از یک سو نثر فنی را تقویت میکند و از یک سو نثر مرسل و ساده را به کمال میبرد. در دو گفتار پیش و نیز این گفتار کوشیده میشود، از نمونههای مرسل نثر در آغاز این گسترهی زمانی تا نمونههای متکلف و مصنوع در دورهی بعد، مسیر تحول و اوج گیری نثر فنی پیگیری شود، تا قدم به قدم حد فاصل کتب این دوره که از سبک مرسل قابوسنامه و سیاستنامه به سوی نثر متکلف و مصنوع جوینی و نسوی کشیده شدهاند، مشخص و معلوم گردد.
اما سبک و شیوههای مختلف نگارش در این دوره (که ما آنها را در چهار دسته تقسیم میکنیم و در گفتار قبل، دسته اول و دوم این آثار مورد بررسی قرار گرفت):
1- دسته سوم: در این سبک، نثر فارسی دریچههای تقلید را به دو سو میگشاید: نخست مختصات لفظی و صنعتی نثر عربی و دیگر معانی و مضامین شعری نظم فارسی. از طرفی دیدیم که نثر در این دوره آرام آرام شیوه ارسال و اطلاق معنی را رها میکند و به اطناب میگراید. این اطناب مجال هر گونه تکلف لفظی را در آن بیشتر مینماید. جملات به قرائن متوالی تبدیل میشوند، اگر سراسر آمیخته به سجع هم نباشند از توازن و ازدواج خالی نیستند. تطویل و اطناب کلام سبب شده الفاظ بیشتری در کلام جای بگیرد. هر لفظ میکوشد تا قرینهای داشته باشد. جملهها نیز هر یک قرینه یا قرائنی دارند. قرائن طویل به قرائن کوتاه، به صورت سجع در سجع تقسیم میشود. «گاه ممکن است این تناسب لفظی در تمامی اجزاء قرائن مراعات گردد؛ به این صورت که الفاظ در قرینهی نخست، قرائن مترادف یا متضاد و مرصع و مسجع و متجانس و یا نظیرخودرا، در قرینه ثانی جمع کنند و هر یک از ارکان قرینهی اول، در ثانی، به تناسب ترکیب یا به طریق توازن و سجع و ترصیع، نظیری در پی داشته باشند» (خطیبی، 1386: 142).
در سبکهای پیش هنوز معنی بود که به سیاق سبک ساده مرسل، رشته الفاظ را به یکدیگر میپیوست، اما در این سبک لفظ وسیله پیوستگی معانی است. تا آن حد که اگر در کلام، لفظی را به مترادفی از آن بدل کنیم، نه تنها نظم لفظی، بلکه پیوند معانی نیز خواهد گسیخت. معنی در این سبک رشته ضعیفی است که نه تنها قرائن و اسجاع، بلکه اشعار (در صورتهای مختلف درج و تضمین و اقتباس مضامین) و الفاظ، و نیز آیات و احادیث و امثله و حکم را به یکدیگر متصل میکند. نمونه این سبک در نثر «قصص و حکایات و آثاری که جنبه ادبی در آنها غالب بود» (صفا،1347: 123) و نیز از اواخر قرن ششم هجری در تواریخ - که البته بنا به رسالت این نوع ادبی، قاعدتاً نباید متناسب با لفظ پردازی باشد- راه یافت. دکتر خطیبی از نمونه این سبک نثر مقامات حمیدی و مرزبان نامه وراوینی را نام میبرد. (1386: 143). سبک مقامات را در بخشی مجزا شرح خواهیم داد. اما اشارهای به مختصات لفظی و معنوی مرزبان نامه.
1-2- مرزبان نامه
این کتاب در زمانی انشاء شد که در شیوه نثرنویسی مراعات دقایق دشوار لفظی و فنی به غایت تکلف رسید و به دلایلی که در فصل بعد اشاره خواهد شد رشته ارتباط نثر فارسی با سبک ادوار بعد سست و بلکه گسیخته شد. در این زمان نویسندگان در پی ابداع شیوههای نوینتری در آشناییزدایی از تمام شگردهای قبلی به افراط در استعمال صنایع لفظی و معنوی کشیده میشدند. در این راه، حتی خالی بودن کلام از مفردات و ترکیبات دشوار زبان عربی از دلائل نقص نویسنده و سستی نثر محسوب میگردید.
- یکی از بارزترین خصائص سبکی مرزبان نامه تشخیص دو نوع جملهبندی در متن این کتاب است: یکی قسمتهای خبری و نقل مطلب که به شیوهای نزدیک به نثر مرسل در جملههایی کوتاه، به هم پیوسته و خالی از مترادفات لفظی و ترکیبی ارائه میشود. در جنبه خبری مقصود بیان معنی است نه آرایش لفظی. دوم قطعات فنی این نثر، که واجد صنایع ادبی و پیچیدگیهای لفظی است که منظور نظر ما در این دسته سوم سبک، این گونه بخشهای مرزبان نامه است.
- در این کتاب هم، مانند کلیله و دمنه گاه به مواردی بر میخوریم که در آن بین مبتدا و خبرفاصلهای زیاد میافتد یا به علت عطفهای متوالی یا جمل معترضه طویل رشته سخن به درازا میکشد. این کشش عبارت، مجال وسیعتری در سخن پردازی فراهم میکند.
- در سبک انشاء مرزبان نامه «باید گفت که کلمات، کلمات را در پی میآورد»(خطیبی، 1386: 508). نویسنده لفظی را از جهت رعایت تناسبی با قرینه پیشین انتخاب میکند و اگر این قرینه نیز خود قرائنی دیگر میتواند به همراه بیاورد؛ تا تمامی آن قرائن را در پی هم جمع نکند کلام را به پایان نمیبرد. با این حال اگر چه مرزبان نامه در سر حلقه این سبک نثری و مورد تقلید نثر نویسان هم سبک خود در دورههای بعد قرار میگیرد و هر چند تمرکز نثر آن بر روی زیبا نویسی و آرایش لفظی کلام است، اما هیچگاه جانب معنی را از نظر دور نمیسازد و رشته پیوسته معنی هر چند باریک و ظریف در آن مشهود است.
- سجع و توازن پایه صنایع لفظی این کتاب است. تنوع، استفاده از کلمات دشوار عربی، اکتفا به قرائن کوتاه در بیشتر موارد، سعی در تجانس کلمات، ... از ویژگی سجع در این کتاب است. انواع مختلف جناس، دومین صنعت لفظی قابل توجه در این نثر است. نویسنده، عبارات کتاب را به کیفیتی تلفیق کرده است که بتواند هرچه بیشتر این صنعت را به کار بندد.
- بعد از سجع و جناس، مراعات نظیر در نثر این کتاب موارد استعمال متنوع و مکرری دارد، که گاه در عبارات مفصل و با به هم پیوستن نظائر مختلف در پی هم آورده میشود. تشبیه، استعاره، کنایه و تمثیل از ارکان اصلی در بافت کلام اوست. تشبیهات ساده و متداول در زبان را یا به کار نمیبرد یا با وجه شبهی غیر از آنچه در عرف متداول است استعمال میکند. نو اندیشی در تشبیه از بارزترین مختصات نثر این کتاب است. کنایات نوپرداخته هم در نثر او به چشم میخورد.
- یکی دیگر از فنیترین مختصات نثر مرزبان نامه، اقتباس و استعمال آیات قرآنی و احادیث نبوی، در جهت تلفیق معانی و تزیین عبارات و آرایش کلام است، که در این صنعت نوع تتمیم و اقتباس به صورت حل بیشتر مورد توجه نویسنده بوده است. در تضمین اشعار هم - که البته فرقی میان اشعار فارسی و عربی قائل نیست- از همین فنیترین نوع، یعنی تتمیم بهره میبرد و معمولاً به یک مصرع یا یک بیت بسنده میکند. در مورد امثله و حکم، توجه نویسنده بیشتر به درج امثله و حکم عربی است که این رویه خود از قرن هفتم به بعد یکی از بارزترین نشانههای ابراز هنر در فن نویسندگی به شمار میآمد.
- «نثر نویسان قرن هفتم و به تقلید از آنان نویسندگان ادوار بعد، به شیوهی اشعار متکلف سبک عراقی، معانی و اصطلاحات علمی را، به خصوص در طب و نجوم و صرف و نحو و اساطیر، به کار گرفته و آن را در قالب مضامین شعری نهاده و به کار میبردهاند» (همان: 537). سعدالدین وراوینی در شمار نویسندگانی است که این صنعت را در نهایت استادی و مهارت و در کمال انسجام و جزالت در قسمتهایی از کتاب خود به کار برده است.
2- دسته چهارم: از اواخر قرن هفتم و اوایل قرن هشتم است که آثار سبک نثر قدیم تقریباً از میان میرود و اسلوب نثر فارسی تغییر میکند و نثر فنی به اوج تکلف و تصنع میرسد. در این آثار تمام مختصات نوع نخست به کار میرود، با این تفاوت که معانی و مضامین نیز به طریق شعر ابداع میشود و به همان کیفیت به یکدیگر میپیوندد و هر گونه تفنن و تکلف شعری در آن نمودار است. در سبک نوع قبل، با آنکه رشته معنی برای استعمال هر چه بیشتر مناسبات لفظی، باریک و ظریف میشود اما هنوز میتوان تسلسل و توالی معنی را هر چند ضعیف در آن پی گرفت اما در این نوع، نثر معمولاً به صورت قطعاتی مستقل در مضمون در میآید وصف در این آثار در غایت تکلف و حد اعلای تصنع است و «وجههی همت نویسنده بر آن مقصور است که از همهی توصیفات معمول در شعر استفاده کند و برای نیل بدین غرض میکوشد تا از صنایع لفظی و معنوی کلام هر چه بیشتر مدد گیرد و با استفاده از قیاسات شعری و مراعات سجع و موازنه و ترصیع و حلّ مضامین اشعار و امثال عربی و فارسی در نثر، و ابداع انواع کنایات و استعارات و مجازات، به کلام خویش رنگ شعر دهد» (یزدگردی، 1385. مقدمه: 15).
به طور معمول این روند تحول در عرصه ادبیات (از جمله تحول نثر فنی در این چهار دسته گفته شده) به تدریج و بسیار آرام و نامحسوس صورت گرفته است. با وجود این گاهی روند تغییرات در بستر ادبیات به حدی سریع و کلان نمود مییابد که «منجر به شوکهایی از نوع تاریخ و صاف و پیش درآمدهای معتدلتر آن از جمله نفثه المصدور و تاریخ جهانگشای جوینی» (شیبانی، 1385: 50) (در قسمت توصیفات و نثر فنی این دو کتاب) میشود.
در واقع این گونه نثر در این مقطع زمان، درست در تقابل با نثر ساده دوره سامانی - و نمونه تکامل یافته و عالی آن یعنی تاریخ بیهقی- است. برعکس تاریخ بیهقی که نمونه مکتوب زبان شیرین گفتار روزگار خود بود، حالا این دسته چهارم گویای اوج تکلف و تصنع نثر فنی است؛ یک زبان مصنوعی که به هیچوجه حاکی از زبان معمولی متعارف عصر نویسندگان آن نیست. به عبارت دیگر هر چه که نثر دوره سامانی سادگی خود را از نزدیکی به زبان محاوره مردم میگرفت، نثر این دوره با دوری بیش از حد از زبان گفتار، به پیچیدگی و نارسایی شگفتی میرسد که علامه قزوینی در نکوهش تأثیر این مکتوبات میگوید: «در مدت چهار پنج قرن زبان کتبی فارسی را به منتهی درجه انحطاطی که زبان یک ملتی ممکن است تنزل نماید، تنزل دادند و یک زبان عربی با روابط فارسی، یعنی یک زبان مصنوعی خنثی که نه عربی بود - چه عرب آن را نمیفهمید- و نه فارسی بود، چه کلمات فارسی تقریباً هیچ نداشت و ایرانی نیز آن را نمیفهمید [...]، ساختند» (1332:109).
3- دیباچهنویسی
گذشته از این چهار دسته، سبک دیگری نیز در شیوه نثر نویسی این دوره وجود دارد که البته سابقه آن در بسیاری از آثار نثر دورههای سامانی و غزنوی هم وجود داشت، که در آن صنایع لفظی و در این دوره تکلفات فنی، تنها در قسمتهایی معین که به طور معمول آغاز فصول و دیباچهها بود، به کار میرود، درحالیکه متن اصلی ساده و عاری از هر گونه تکلفی است. از نمونههای آن میتوان به آثاری از اواخر این دوره اشاره کرد، همچون: آغاز هر یک از فصول در تذکرهی الاولیای عطار و مقدمه احوال هر یک از شاعران در لباب الالباب در نمونه اخیر، نویسنده در شرح احوال شعرا «به آرایش کلام نظر داشته و [...] به تناسب القاب و نعوت و حتی مولد و منشاء آنان به ایراد سجعها و جملههای مزین مرصع مبادرت کرده است و از این روی لباب الالباب را باید از حیث سبک نگارش در شمار آثار مصنوع فارسی درآورد. با این حال وقتی از مقدمه احوال هر یک از شاعران بگذریم باز شیوهی عادی و سادهی عوفی که بر همان سیاق کتاب جوامع الحکایات است ظاهر میشود» (صفا، 1388. ج 2: 1029).
در واقع «دیباچهنویسی در نثر عربی از قرن چهارم به بعد و در نثر فارسی از قرن ششم خود سبکی خاص داشت» (خطیبی، 1386: 128) و در این دوره در نهایت تکلف بود و گاه بسیار طولانی نوشته میشد. چه در این دوره و چه در دورههای پیش از آن، دیباچه در پارهای از موارد به صورتی در میآمد که آن را از حیث سبک به تمام و کمال از متن کتاب مجزا و متمایز نشان میداد و نویسندگان بیشتر هنر و مهارت خود را در نثرنویسی در دیباچههای کتب به کار میبردند. در دوره نثر فنی، استعمال سجع و دیگر صنایع لفظی و معنوی در دیباچه هیچ گونه قید و حدی نداشت اما در دوره سامانی و نثر مرسل ساده، دیباچه بسیار ساده و مختصر و منحصر به چند جمله بود که در آن نیز تمامی مختصات نثر ساده این دوره مراعات میشد، جز آنکه بعضی از نویسندگان، در این قسمت، گاه سجع نیز به کار میبردند اما نه به صورت التزام در کلیه قطعات... و البته در نثر ساده بنای سجع بر لغات ساده پارسی بود و مفردات عربی در آن به کار نمیرفت. نمونههای این گونه دیباچهها در متون اولیه نثر دری؛ دیباچه کتاب الابنیه عن حقایق الادویه هروی و مقدمه شاهنامه ابومنصوری است. ■
منابع
1- خطیبی، حسین. (1386). فن نثر در ادب پارسی. چاپ سوم. تهران: نشر زوار
2- صفا، ذبیح اله. (1347). نثر فارسی، از آغاز تا عهد نظام الملک طوسی. تهران: کتابفروشی ابن سینا.
3- (1388). تاریخ ادبیات در ایران. چاپ هفدهم. جلد دوم. تهران: نشر فردوس
4- شیبانی اقدم، اشرف. (1385). «سبک و اختصاصات نثر ایلخانی در تاریخ جهانگشای جوینی و نفثه المصدور». پایاننامه کارشناسی ارشد واحد تهران مرکزی دانشگاه آزاد اسلامی
5- قزوینی، میرزا محمدخان بن عبدالوهاب. (1332). دوره کامل بیست مقاله قزوینی، مقالات ادبی و تاریخی. با مقدمه ابراهیم پورداود. چاپ دوم. بی جا: انتشارات کتابفروشی ابن سینا.
6- یزدگردی، امیرحسین. (1385). مصحح. نفثه المصدور. تالیف محمد بن احمد نسوی. چاپ دوم. تهران: نشر توس