زیبا مردن
از آن لحظهای که انسان به خود اندیشی دست یافته است، مسئلهی زندگی و مرگ، اساسیترین بخش اندیشهی او را به خود اختصاص داده است
به طور کلی میتوان گفت: هیچ اندیشه و احساسی از مرگ اندیشی تهی نیست و به قول فرانسیس بیکن: «انتقام بر مرگ غلبه میکند. عشق مرگرا دست کم میگیرد. نام و ننگ جویای مرگ است. اندوه از مرگ می-گریزد. ترس همنشین مرگ است و ...»
گروس عبدالملکیان از جمله شاعرانی است که از همان مجموعههای آغازین در پی انعکاس اندیشهها و احساسات بنیادین انسانی در اشعار خود است. مرگ هراسی و به طور کلی مرگ اندیشی یکی از مهمترین بنمایه های شعری گروس به شمار میآید که اگرچه در اشعار آغازین از خط سیر اندیشگانی معینی تبعیت نمیکند، اما به خوبی میتواند حساسیت و دغدغهی شاعر را در این خصوص به نمایش در آورد. آنچه که در کتابهای قبلی مشهود و برجسته است، حس ترس از مرگ است. ترسی که شاعر آن را به عناوین و با استفاده از تصاویر گوناگون به مخاطب القاء میکند و نشانهی قابل قبولی از مرگ پذیری از خود به جای نمینهد. این ترس که فرانسیس بیکن از آن به عنوان «ترسی جهان گستر» یاد میکند اولین و منطقیترین واکنشی است که انسان میتواند در برابر این سرنوشت محتوم از خود نشان دهد. فروید مینویسد: «محال است که بتوانیم مرگ خود را تصور کنیم و هرآینه که به چنین کوششی دست یازیم میبینیم که در حقیقت ما هنوز به عنوان تماشاچی حضور داریم از همین روست که ما از ناشناختگیهای مرگ می-هراسیم.»
اما به نظر میرسد کتاب "پذیرفتن" (که به تازگی از سوی نشر چشمه منتشر شده است) میتواند آغاز گر خطی اندیشه مدارانه در سیر مرگ اندیشی گروس محسوب شود. شاعر مانند مجموعههای قبل با استفاده از واژگان و تصاویر گوناگون حس مرگ و زوال را در جای جای اشعار خود به تصویر میکشد. به طوری که سایهی مرگ در اشعار عاشقانه و نوستالژیک او نیز قابل تشخیص است. هر چیز که از دست رفته، هر چیز که نیست به عبارتی نمایندهی مرگ به شمار میآید و گویی ترس و گلایهی شاعر از نبودنهای جزئی زندگی نشان دهندهی درد و دغدغهای عمیقتر است که به عنوان سرنوشتی محتوم بر شاعر و بر کل موجودات تحمیل گشته است:
«عمق آخرین حرفها / مثل ایستادن کنار درهای / میترساندم» (ص 30)
«من اما گفتهام / بهتر است لبها را بگذاریم برای بعد / لیوان هامان را از تف پر کنیم / به سلامتی هر چیز که دارد تمام میشود» (ص 18)
اما تفاوتی که در این کتاب مشهود است و میتوان نام کتاب را نیز تلویحاً بخشی از این تأویل به شمار آورد، پذیرفتن مرگ و سعی در کنار آمدن با آن است. شاعر در برخی از اشعار این کتاب سعی دارد با نگاهی لطیف و زیبا گونه با مرگ مواجه شود که در مجموعههای قبل کم سابقه یا حتی بی سابقه به نظر میرسد:
«مرگ / میخواست این طور زیبا باشد / که ما خاکش کردیم» (ص 17)
این زیبا نگری که به شکل تصاویری خام و پراکنده سعی در خود نمایی دارد هنوز به اندیشهای مستحکم مبدل نگشته است و به نظر میرسد در حال حاضر بیشتر به صورت یک فرضیه و یا واکنشی ناگزیر مطرح میگردد:
«پرندهای / به گوشهی پوسیدهی آسمان نوک می زند / آیا میخواهد زیبا تر بمیرد؟ / آیا برای مردن / همیشه باید بر زمین افتاد؟» (ص 22)
به طور کلی میتوان نتیجه گرفت که "کتاب پذیرفتن" سیر منطقی مرگ اندیشی گروس عبدالملکیان را در پیش گرفته است و پس از تجربههای مرگ هراسی و مرگ ستیزی سعی دارد با نگاهی متفاوت و صلحآمیز به مرگپذیری دست یابد و شاید بتوان این اشعار را تمرینی برای اندیشهای محکمتر و حتی فلسفی قلمداد کرد:
«نوشته بودم هیچ / که رها بود و / ساکت بود و / هیچ بود و/با آب دور شد» (ص 95) ■