اوراقی از خیال و خاطره
دزفول شهر خاطرهسازی است؛ بافت قدیمی خیرهکنندهای دارد و رودخانهای خروشنده که پشتش به سد دز گرم است، چند پل که رودخانه از میان پاهایشان میگذرد و یکی از این پلها جزو قدیمیترین پلهای جهان است. باید به این ویژگیها اما عنصری دیگر را نیز اضافه کرد؛ جنگ. جنگی که تا بیخ گوش شهر و تا مغز استخوان شهروندان صبورش نزدیک آمد؛ و اینکه میگویند جنگ برای مردمان شهرهایی که مستقیماً و بیشتر از دیگر شهرها در گیر و دار آن بودهاند چنان تبعات و پسلرزههایی دارد که گویی هرگز تمام نشده و آرام و خزنده خودش را در تن زندگی مردمان میتند، حقیقت دارد. هم از این رو است که نویسندهای نوپا با تنها بیست و چهار سال سن، در نخستین کتاب منتشر شدهاش که مجموعهای از یازده داستان کوتاه است، جا به جا از تاثیرات جنگ حرف میزند.
علی پورصفری بهرغم سن کم، دستی در داستان و فعالیتی در شعر دارد. نخستین و برجستهترین بارزهی کتاب داستان پور صفری درست در همین معرفی مجمل ما از او نهفته است؛ آمیختگی شعر و داستان. داستانهای کوتاه مجموعهی «خردهماهیها و ماهیخوردهها» ملتقای دو دیدگاه داستانی و شاعرانهی پورصفری هستند. از برآیند تجربهی نویسنده در حیطهی شعر، تاثیری در دو کیفیتِ کلّی و جزئی وارد داستانهای او شده است؛ در کلّیتِ تمامی داستانها، نگاهی شاعرانه موجود است که داستانها را از روایتهایی واقعگرا و خطی به داستانهایی سیال، غیر واقعگرا و غیر خطی بدل میکنند که فقدان نسبی کشمکش و تعلیق خود را با تقویت این خیالواری سیال و غیر خطّی جبران میکنند. تخیّل، بهعنوان یکی از ملزومات مهم شاعری، برجستهترین عنصر مجموعه داستان پورصفری است. تخیلی غریب و شاعرانه که تقریباً در تمامی داستانهای مجموعه دست کم لحظهای و یا تصویری را برای غافلگیر کردن مخاطب نسبت به پهنهی وسیع این تخیل دارا هستند. برای نمونه، در داستانی که عنوانش، عنوان کتاب شده است، تخیل قوی نویسنده پایانبندی بسیار تاثیرگذار و خیرهکنندهای را برای داستان رقم زده است؛ در اثنای این داستان پی میبریم که داستان از نگاه شخص (و یا به طریق تعمیمیافتهتری؛ اشخاصی) روایت میشود که در رودخانهی همیشه جاریِ شهر غرق شدهاند. در صحنهی پایانی داستان، مردمان شهر از رانندگان گرفته تا پلیسها و حتی کودکان یکباره خود را از روی پل و هر جای دیگر در آب رودخانه غرق میکنند و در عوض کسانی که در تمامی سالهای پیش در رودخانه غرق شدهاند با بدنهایی که بر اثرِ ماندن در عمق آب، تکهپاره شده، از آب بیرون میآیند و راه شهر در پیش میگیرند.
در داستان دیگری از این مجموعه (قطارها میآیند یا میروند؟)، صحنهی تنبیه شدن راویِ کم سن و سال داستان از پدرش، با هنجارشکنی و طرزی نو در بیان و تصویرپردازیِ بهشدت مخیّل و بکر نویسنده، به یکی از درخشانترین توصیفات داستانی کلّ کتاب بدل شده است.
بیشترین کارکرد نگرهی شاعرمآب نویسنده در گسترهی جزء کلام است. حیطهی نثر و توصیف تمامی داستانها، بدون استثناء، جولانگاه توصیفاتی است که از تشبیه و جانبخشی و جاندارپنداریهای شاعرانه به کرّات استفاده میکند و پیشبرد تمامی داستانها را اینگونه جملاتی بهعهده دارند: «رودخانه مثل همیشه برای خودش شنا میکرد و بدون اینکه سرش را به طرفین بچرخاند، از زیر پاهای پل میگذشت»، «جاروبرقی همهچیز را قورت میدهد جز گلهای قالی را»، «نیمهشب خوابم را میان پتو مچاله کردم»، «...زنی بلندقد با موهایی از مرگ سیاهتر»، «صدای قهقههی خنده کوچه را غافلگیر کرده بود»...
شاعرانگی داستانهای این مجموعه، در هر دو کیفیتِ بیانشده بدل به پاشنهی آشیل اثر نیز شدهاند به نحوی که برخی از عناصر داستانی در این مجموعه بسیار کمرنگ و گاه حتی بهصورتی مخدوش عرضه میشوند. دیالوگنویسیها بر اساس شخصیتها و دارای کیفیتهایی منبعث از ویژگیهای شخصیشان نیست، بلکه عموماً با لحن یکسانی ارائه میشوند که میتوان آن را «لحن و زبان نویسنده» دانست و اصلاً خود شخصیتپردازی از دیگر عناصری است که در این مجموعه اگر نگوییم از عناصر مغفولماندهی نویسنده است، به جرأت میتوان گفت که نویسنده از این ابزار چندان قصد بهرهجویی نداشته است. در تمامی داستانها، اعم از دانای کل و اوّل شخص، حتی برای نمونه در داستان «قطارها میآیند یا میروند؟» که راویِ نوجوانی دارد، با توصیفات و جملاتی یکسان بیان میشوند که همگی شاعرانگی و هنجارگریزی از سطح بیان معیار را دارند و این یکسانی که در دیالوگنویسی تا شخصیتپردازی و توصیف داستانهای مجموعه با کیفیتی تکرارشونده بروز مییابد پس از خواندن یک-دو اثر از این مجموعه موجب نوعی کسالت در مخاطب میشود.
از مجموعه داستانی که ویراستاریاش را یک شاعر -حبیب شوکتی- بهعهده گرفته توقع بیشتری در انضباط و پاکیزگی ویرایشی میرفت. در این مجموعه رویهمنویسی و جدانویسی واژگان شکلی غیرحرفهای دارد. اجزای واژگانی چون بلندقد، ناخنجویدگی، استخوانسوز و حواسپرت که هرکدام یک کلمه هستند جداجدا و بصورت دو کلمه نوشته شدهاند. رعایت اصول فاصله و نیمفاصله در تمام این مجموعه متاسفانه مغفول مانده است و یا مثلاً در جملهای آمده است: «...چرا آشغالها را درِ خانهی ما میزارند»؛ حال آنکه فعل «میزارند»، شکل محاورهایشدهی «میگذارند» است و باید بهصورت «میذارند» نوشته میشد.
خواندن این کتاب را که با همهی نقاط ضعف و قوتش نمود و نموداری است از روحیات یک جوان مستعدّ خوزستانی که مفهوم جنگ برایش نه یک خاطرهی دور از نسل گذشته، که جزئی از زندگیِ همیشه و هنوز همهی خوزستانیها است به شما توصیه میکنم. نویسندهی این مجموعه را میتوانیم صاحب آیندهای در شعر نیز بدانیم و شاید نشر نیلوفران هم با همین گمانه در ابتدای کتاب داستان او سهواً آورده است: شاعر: علی پورصفری! ■