به نظر شما نقش حسین منزوی در غزل امروز و در غزل پیشرو چیست؟
نقش حسین منزوی در غزل امروز به شکلی نیست که بتوان به راحتی آن را کنار گذاشت. همانطور که هر گونه فرایند پیش رونده در اصل خود از یک زیربنا و ساختار مستحکم برخوردار است، در هنر نیز همیشه کسانی به عنوان مبدع و یا پیشتاز وجود دارند که دیگران در طی مسیر خود متأثر از آنها عمل میکنند. حسین منزوی نیز در طول زندگی خود تأثیرات فراوانی بر شعر امروز نهاد، اما متأسفانه این تأثیرات بعد از تاریخ حیات او مورد توجه قرار گرفت. در دههی 50 که دوران جدی فعالیت منزوی به شمار میآید، مطبوعات و رسانههای روشن فکری توجه ناچیزی به غزل نشان میدادند و همین مسئله موجب شد که آثار و تأثیرات حسین منزوی به نحوی درخور مورد استقبال قرار نگیرد، اگرچه عدهای اندک که نگاهی تخصصی و حرفهای به شعر داشتند به جایگاه اصلی و شایان منزوی در غزل امروز واقف بودند.
اما رفته رفته در دوران بعد از انقلاب و به خصوص در دههی 70 حضور برجسته و نوآورانهی او در غزل امروز تثبیت شد و بعدها نیز اگرچه دیر اما پس از دوران حیاتش مورد توجه و ستایش بسیاری از رسانهها و مطبوعات فعال دههی اخیر قرار گرفت و آنچه که به طور عمدی یا غیر عمدی در طول حیات منزوی نادیده گرفته میشد و شاید آن نیز به دلیل خصوصیات خاص اخلاقی منزوی و به دلیل تندی زبان و شفافیت نگاه و برخوردهای غیر متعارف او بود، پس از مرگش مورد توجه منتقدان و شاعران بسیاری قرار گرفت.
نوآوریهای منزوی در بهرهگیری از اوزان متفاوت، رویکرد خاص به عشق زمینی و زن، بی پروایی و برهنگی کلام و... از ویژگیهای برجستهای هستند که میتوان به آنها اشاره کرد. به باور من پریشانی او موهبتی به شمار میآمد که شامل حال هر شاعر و هنرمندی نمیشود، چرا که توأمان این پریشانی در زندگی و شعر، تأثیر کلام شاعر را دو چندان میکند.
اما در مورد غزل پیشرو باید بگویم که به قول معروف: ما از آن بزرگیم که بر شانهی بزرگان ایستادهایم. آنچه که من در غزل پیشرو انجام دادهام متأثر از نوآوریهایی بوده که شاعران پیش از من چون: حسین منزوی، سیمین بهبهانی، منوچهر نیستانی، سیاوش مطهری و... به رشتهی شعر کشیدهاند و راه من ادامهی راه این شاعران است. به خصوص اینکه من چند ماهی نیز افتخار میزبانی و در واقع شاگردی استاد منزوی را داشتم و در این مدت توانستم به طور مستقیم با برخورد متفاوت ایشان با غزل آشنا شوم.
آیا برخورد حسین منزوی با زبان به شیوهی کلاسیک صورت گرفته است یا رگههایی از مدرنیسم را میتوان در آن مشاهده کرد؟
از آن رو که قالب غزل سابقهای دیرینه در ادبیات ما دارد و همچنین زبان حسین منزوی نیز زبانی فخیم، رسمی و سنگین به حساب میآید، میتوان به طور کلی زبان شعری او را متمایل به زبان شاعران کلاسیک دانست، اما گه گاهی به نو آوری هایی در عرصهی زبان دست یافته است که به ساختار زبانی یا دیکلماسیون طبیعی کلام امروز نزدیک است. همچنین در قوالب دیگر شعری چون شعر سپید، ترانه و شعر نیمایی برخوردی متفاوت با زبان از خود ارائه میدهد.
خیلیها معتقد هستند که دوران غزل به پایان رسیده و این قالب دیگر پاسخگوی دوران مدرن کنونی نیست. نظر شما در این باره چیست؟
من به واسطهی اینکه تئوریسین غزل پیشرو هستم همواره پاسخگوی سؤالات و انتقادهایی از این دست بودهام. از دههی هفتاد که مانیفست غزل پیشرو را نوشتم شاید بالغ بر صد سخنرانی، گفتگو، مناظره و ... داشتهام که حول محور همین انتقادها میچرخید و گذشته از این در خود مانیفست غزل پیشرو (چریکهای جوان) جوابیهای بلند بالا درج شده است که چرایی سرایش غزل و گرایش به آن را به خوبی نشان میدهد.
اما به طور اجمالی میتوانم بگویم: این قالب یک نوع امکان به حساب میآید که در حافظهی تاریخی ما و مخاطبان ما نقش بسته است و موسیقی و هارمونی آن که تناسب کائنات را به ذهن متبادر میکند با ترغیب حس زیبایی شناسی، انسان را به درک مؤثری از زیبایی میرساند. همچنین این قالب با آغاز غزل پیشرو به دنیای جدیدی پا نهاد و از پیری و کهولتی که تا اوایل دههی هفتاد حکم فرمای غزل فارسی بود فاصله گرفت. اگر ملاحظه کنید در حال حاضر هزاران نفر به طور جدی در عرصهی غزل پیشرو فعالیت دارند، مهم نیست که این عده از وجود فردی به نام "هادی خوانساری" در ابتدای غزل پیشرو آگاهی دارند یا نه، مهم این است که قالب هزار سالهی غزل هنوز هم که هنوز است به راه طبیعی خود ادامه میدهد. علاوه بر این هیچ اصرار و تعصبی برای غزل سرایی محض وجود ندارد. من در مقالهای با نام (بوطیقای همگرایی و شعر) که در کتاب (تظاهرات تک نفره) منتشر شده است به این نکته اشاره کردهام که از تمام قوالب و دیدگاهها باید به نفع زیبایی بهره جست و با الگو برداری از اصل وحدت کائنات به نوعی وحدت در این زمینه دست یافت. ضمن این که در میان مجموعه اشعار خود من چهار مجموعه شعر سپید نیز به چشم میخورد و این خود اثباتی بر دیگر پذیری من است.
اما به هر حال غزل هم سیر طبیعی خود را طی میکند و مخاطبان خاص خود را دارد. به برداشت من: غزل پیشرو جامعهی قانونمندی است که در داخل خود به آزادی رسیده است و این قوانین ما را در راهی درست رهنمون میسازد، چرا که پریشانی در اکثر مواقع قادر به تنظیم و تحکیم یک جامعه نیست.
اهداف اصلی شما از غزل پیشرو چه بود و فکر میکنید تا چه حد توانستهاید به این اهداف دست پیدا کنید؟
فکر میکنم در سؤال قبلی خواسته یا نا خواسته به نکاتی اشاره کردم که شامل این پرسش نیز میشود. اما به هر روی: غزل در دههی هفتاد به تکرار رسیده بود و همه به نوعی جدول ضربی با غزل برخورد میکردند. یعنی یک سری سوژهها و درونمایه ها و کارکردها و رو ساختهای کلیشهای دست مایهی غزل فارسی شده بود که تریبونی نیز در میان محافل حرفهای و روشن فکری نداشت و حتی بنا به همین تکرار و عدم نو آوری در مجامع دانشگاهی نیز رفته رفته از ارزش و محبوبیت غزل کاسته میشد. اقدام ما در این زمینه و ارائهی برخی پیشنهادات و سخنرانیهای متعدد موجب شد که این قفل شکسته شود. ما با دستکاری ساختار کلی غزل و با ارائهی تکنیکهای جدید موفق شدیم تغییراتی در فرم و ردیف و قافیه و درونمایه های غزل به وجود آوریم. در غزل پیشرو به راحتی میتوان حرف زد و مسائل انسانی، اجتماعی و حتی جهانی را به شعر در آورد. ساختار این نوع غزل دیگر به شکل نظام مند بیتی کلاسیک نیست و میتوان گفت که مخاطب بیشتر از اینکه با یک شعر به معنای متعارف و کلاسیک آن روبرو باشد با یک متن شاعرانه رو به روست که در عین حال از وزن و هارمونی خاصی نیز تبعیت میکند که در بیشتر مواقع با کاهش تمپوی ریتم به دیکلماسیون طبیعی زبان نزدیک میشود. در این نوع غزل تنپو و ضرب آهنگ قوی و تأثیر موسیقی کناری برخاسته از ردیف و قافیه ارجحیت خود را از دست داده است.
من به این توضیح مختصر اکتفا میکنم و بهتر میدانم که دوستان علاقهمند برای آشنایی بیشتر و کاملتر به مانیفست غزل پیشرو (چریکهای جوان) مراجعه کنند.
و سخن آخر از زبان هادی خوانساری:
سخن آخر اینکه: غزل نیز به عنوان یک قالب و یک ژانر ادبی به راه خود ادامه میدهد اما همانگونه که من در کتاب (تظاهرات تک نفره) نیز توضیح دادهام ما در غزل پیشرو آنقدر کلاف غزل را باز کردیم که در بعضی مواقع به شعر نیمایی و حتی شعر سپید نیز نزدیک میشود و فکر میکنم بیشتر از این نمیتوان ساختار و تکنیک غزل سرایی را تغییر داد و 99% احتمال میدهم که تمام راههای نوآوری در غزل پیموده شده است و کاری بیشتر از این از کسی ساخته نیست. سرعت تحولات جامعه و تحولات ژانرهای ادبی تا به حدی است که ما موفق شدیم در طول یک دهه با ارائهی مانیفست غزل پیشرو و تکنیکهای مربوط به آن پروندهی آن را ببندیم و قابل ملاحظه است که هیچکدام از غزل سرایان حال حاضر نتوانستهاند غزلی نو آورانه تر و متفاوت با غزل پیشرو ارائه دهند و به نظر من بعدها نیز چنین اتفاقی نخواهد افتاد. ■
منتشر شده در فصلنامه شعر چوک شماره 4، یادنامه حسین منزوی، بهار 94