آیا غزل منزوی را میتوان سیر منطقی غزل شهریار و ابتهاج به شمار آورد یا او شیوهای کاملاً متفاوت چون نیما در شعر اتخاذ کرده است؟
منزوی نیز مانند همهی نو کلاسیکها از طرفی تحت تأثیر بزرگان کهن همچون حافظ و سعدی و از طرف دیگر متأثر از همهی غزل سرایان بعد از مشروطه مثل: شهریار و رهی و ابو الحسن ورزی است. اما علاوه بر اینها به غزل ابتهاج، غزلهای اندک منوچهر نیستانی که بسیار نو آورانه است و غزل سیمین بهبهانی و دیگران نظر دارد. ضمن اینکه سعی میکند در غزل خود به ذهن و زبان نیما و شاملو و فروغ و اخوان و نادرپور و دیگر مدرنیستها نزدیک شود.
عمدهی کار منزوی این است که توانسته در غزلهای موفق خود تعادلی میان تمام این تأثیرپذیریها ایجاد کند. شیوهی جدید او همین تعادل است که هم کهنگرایان را مجاب میکند و هم نو گرایان را.
آیا بیشترین تأثیر را سیمین بهبهانی در غزل امروز نهاده است یا منزوی؟
قضاوت قطعی در این مورد لااقل به این زودی راه به جایی نمیبرد. اولاً: غزل نو دامنهی بسیار وسیعی دارد. ثانیاً: به تأثیر پذیری از بهبهانی و منزوی محدود نیست. ثالثاً: بهبهانی جز در چهار دفتر نخست خود غزل سرا به معنای متعارف کلمه نیست. بهبهانی از "خطی ز سرعت و از آتش" راهی در پیش میگیرد که به کل بی سابقه است. صریح بگویم: شاعری نیماییست که در چهارچوب غزلی که خود ابداع کرده (از حیث وزن و فضا و ریتم و ضرب آهنگ و زبان) سخن میگوید. حال آنکه منزوی با تمام نو گرایی هایش هم چنان در ساحت تغزل قرار دارد یعنی غزل عاشقانه. لاجرم پیروی از منزوی شیوع بیشتری پیدا کرده است. سیمین احتمالاً تا پایان عمر زبان فارسی یک استثنا باقی خواهد ماند، همچون فروغ، هر دو تکرار ناپذیرند.
آیا میتوان غزل کسانی چون قیصر امینپور را متأثر از غزل منزوی به شمار آورد؟
در غزل سرایی معاصر هر صدایی که پس از دفتر "حنجرهی زخمی تغزل" تنین انداخته متأثر از منزویست و البته چون در روزگار ما تلاش و تکاپو برای استقلال زبانی یک امتیاز به حساب میآید، غزل سرایان متأثر از منزوی کم و بیش سعی کردهاند در حد خود نوآوریهایی داشته باشند که گواه استقلال آنها باشد. امینپور هم همینطور. البته امینپور غزل سرا نیست. شاعری است نیمایی که گاهی غزل هم میگوید. لاجرم در فضایی غزل میسازد که کلاً تحت تأثیر منزویست.
با توجه به جریانهایی که در دهههای اخیر شکل گرفته است نظر شما دربارهی روند غزل امروز چیست؟
در باب روند غزل امروز قضاوت دشوار است، زیرا هنوز فرجام خود را پیدا نکرده است. جریانهای دهههای اخیر هنوز در حد تجربه و آزمون است. هرگاه توانستند در ذهن و زبان مردم یا طبقهای خاص رسوخ کنند، آنوقت میتوان دربارهی آنها سخن گفت. فعلاً این تجربهها از دایرهی شاعران و داد و ستد زبانی میان آنها فراتر نرفته است.
چرا رویکردهای مذهبی و انقلابی بیشتر در قالب غزل نمود پیدا کرده است؟
برای اینکه غزل قالب اساطیری شعر فارسی است و از هر حیث به یکی از بنیانهای هویتی ما تبدیل شده است، چندان که میتوان گفت: ما ایرانیان را میتوان به غزل سرایی شناخت، چنان که ایتالیاییها را به معماری و آلمانها را به فلسفه و اتریشیها را به موسیقی و ... شعر انقلاب مشروطه نیز بیشتر در غزل متجلی شد، جز نسیم شمال. قالب غزل هم از حیث حجم و اندازه، هم از حیث کیفیت و هم از حیث سابقه و سنت و هم از حیث تصرف عاطفی در مخاطب، دائر مدار شعر فارسی است. چندان که هر شاعری که غزل سرایی نکرده باشد خیلیها در او به چشم تردید یا به چشم کاستی مینگرند. شعر مذهبی نیز در همین دایره است. ولی اگر توجه کنیم در ساحت شعر مذهبی غلبه با مثنویست. شعر انقلابی نیز بیشتر متمایل به سرود است و البته سرود میتواند در قالب غزل باشد، همچون بسیاری از سرودهای روزگار انقلاب مشروطه. ■
منتشر شده در فصلنامه شعر چوک شماره 4، یادنامه حسین منزوی، بهار 94