حسین آنی نبود که بود «دکتر نعمت احمدی»/ اختصاصی چوک

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

حسین آنی نبود که بود «دکتر نعمت احمدی»

آشنایی من با حسین منزوی به گذشته‌ای دور باز می‌گردد. در آن زمان بنا به فعالیت‌های ادبی، رفت و آمد های مستمری به مجله‌ی جوانان داشتم که این مجله از سوی روزنامه‌ی اطلاعات منتشر می‌شد. طی این رفت و آمد ها با چهره‌ی شخصی آشنا شدم که فی الواقع در آن دوره سر آمد تمام شاعران محسوب می‌شد. نگاه متفاوت او به شعر و خصوصاً غزل از وی چهره‌ای برجسته و ممتاز ساخته بود. این شخص کسی نبود جز حسین منزوی.

 

بیشتر فعالیت‌های حسین در آن دوره به حضور در محافل ادبی و همکاری با خوانندگان در زمینه‌ی ترانه سرایی معطوف می‌شد.

این ارتباط و مراوده ادامه داشت تا اینکه بعد از انقلاب من به دلیل دریافت پروانه‌ی وکالت دادگستری از فضای ادبی و هنری فاصله گرفتم. اما بعدها به پیشنهاد حسین تصمیم گرفتم دفتر وکالت خود را به محفلی دوستانه برای حضور شاعران و نویسندگان تبدیل کنم و همین تلنگر موجب تشکیل کانونی شد که با همکاری و هماهنگی من، حسین منزوی، مجید شفق، علیرضا طبایی، سهیل محمودی و ... تحت عنوان " کانون شعر خاجوی کرمانی " به بار نشست. بیش از 15 سال جلسات این کانون روزهای پنجشنبه به طور مستمر برگزار شد و به جرأت می‌توان گفت مؤثرترین محفل ادبی آن دوره به شمار می‌آمد. چرا که از یک سو کاملاً نو گرا و پیشرو بود و از سوی دیگر تریبون آزاد تمام شاعران و نویسندگان به شمار می‌آمد.

در زمینه‌ی طنز افرادی چون: ابراهیم نظری، در بخش داستان: منیرو روانی پور و عباس معروفی و در بخش شعر کسانی چون: قیصر امینپور، سهیل محمودی، مجید شفق، علیرضا طبایی، علیرضا قزوه، سید حسن حسینی و ... همه و همه حضوری پر رنگ در جلسات این کانون داشتند. همچنین علاقه مندان بسیاری از نقاط مختلف کشور، چون: تبریز، کاشان، مشهد، نیشابور، اصفهان و ... به این محفل می‌آمدند. تا جایی که دوستان این محافل را که هر دو هفته یک بار برگزار می‌شد، "پنجشنبه‌های پر شور شعر" نام نهاده بودند.

تقریباً می‌توان گفت: عضو همیشه ثابت این کانون حسین منزوی بود و غیر از روزهایی که جلسات ادبی را برگزار می‌کردیم، اگر روزهای دیگر هفته هم در تهران حضور می‌یافت پاتوق اصلیش دفتر من بود و به این طریق دوستان و دوستداران او می‌توانستند راحت تر به او دسترسی پیدا کنند.

مدتی نیز من به خاطر تدریس در دانشگاه به زنجان رفت و آمد می‌کردم که در آن دوران هم حسین به استاد سرایی که من در آنجا سکونت داشتم می‌آمد و در آنجا نیز محفلی کوچک از شعر و ادب تشکیل می‌دادیم.

متأسفانه در حال حاضر به دلیل پیشرفت تکنولوژی و برقراری سریع ارتباطات، از رونق محافل پر بار و پر ثمره‌ی ادبی و هنری کاسته شده است. در دوران گذشته به دلیل محدودیت‌هایی که در فضاهای مطبوعاتی وجود داشت، شاعران و نویسندگان به محافل و جلسات ادبی روی می‌آوردند و در عین حال پس از ارائه‌ی اثر با نقدهایی دقیق و سازنده روبرو می‌شدند. اما فضاهای مجازی متداول کنونی، فرصت‌های جدی هنری را از هنرمندان گرفته‌اند. به راحتی می‌توان شاعر شد، نویسنده شد، منتقد شد و زحمت نشر، تنها یک کیلیک است و بس. حتی بیشتر اوقات نه نیازی به نقد احساس می‌شود و نه مجالی برای آن وجود دارد. اما فراموش نکنیم که شاعرانی چون: شهریار، امیری فیروز کوهی، بهار، پژمان بختیاری و ... از دل کانون‌های ادبی به عرصه‌ی ظهور رسیدند. در آن کانون‌ها بود که شعر و اندیشه‌ی آن‌ها شکل گرفت، صیقل یافت و به پختگی لازم رسید، بر خلاف امروز که تکنولوژی و دغدغه‌های مدرن، نیاز به شنیدن و خواندن و قدرت دریافت زیبایی‌ها و تفاوت‌های گفتمان جمعی را از انسان گرفته است.

اتفاقاً شیرین‌ترین خاطره‌ای که از حسین به خاطر دارم به همین کانون "خواجوی کرمانی" بر می‌گردد. چون مدرک تحصیلی من دکترای حقوق است، دوستان در کانون من را با نام دکتر صدا می‌کردند. در یکی از جلسات، حسین که در انتهای جمع نشسته بود، با صدای بلند گفت: «آقا اینجا محفل ادبی است. دادگاه که نیست. کلاس درس و دانشگاه که نیست. اینجا دکتر منم. ایشان تنها گرداننده‌ی تریبون هستند.» این شد که دوستان از آن پس در کانون به شوخی حسین را دکتر حسین صدا می‌زدند.

حسین شاعر بزرگی بود. دوره‌های متعددی باید سپری شود و استعدادهای زیادی باید بیایند، بروند و حتی سرکوب شوند که سر انجام یکی از آن‌ها تبدیل به حسین منزوی شود. اما به باور من این شاعر بزرگ هم در حق خود و هم در حق جامعه ستم بزرگی کرد. او نه قدر خودش را دانست و نه قدر شعرش را. او قبل از سیمین بهبهانی اسب نو زین غزل را در شعر معاصر به تاخت در آورده بود. اما نوع زندگی حسین موجب شد که این استعداد شگرف به زودی پژمرده شود. به اعتقاد من: حسین از عقل معاش برخوردار نبود. برای مثال: نداری و تنگدستی موجب شده بود که حسین مکان ثابتی برای اقامت در تهران نداشته باشد و به همین دلیل از یک سو: بیشتر مواقع از دسترس دوستان و مخاطبان جدی اهل ادب خارج بود، از سوی دیگر، گاهی مجبور می‌شد با پارک نشین ها و کارتون خواب‌ها دم خور شود، از یک سو، برنامه و تمرکز لازم را برای تعقیب اهداف خود از دست داده بود و از سوی دیگر وقت زیادی را صرف رفت و آمد از زنجان به تهران و بلعکس می‌کرد. یادم هست که همیشه به او می‌گفتم: «تو بین زنجان و تهران، طی صفا و مروه می‌کنی» این گریز از خود و گریز از جامعه آسیب شدیدی به جسم و روح و شعر حسین منزوی وارد کرد و همچنین موجب شد بسیاری از شاعرانی که در ابتدای راه بودند و حسین صادقانه و خالصانه دانسته‌های خود را در اختیار آن‌ها می‌گذاشت، از دسترسی سریع و منظم و مثمر ثمر به او محروم بمانند.

یک بار به او گفتم: «حسین تو با این کارهایت هم به خودت آسیب می‌زنی، هم به شعر آسیب می‌زنی، هم به جامعه آسیب می‌زنی.» گفت: «فکر می‌کنی زندگی حافظ چگونه بود؟ او مسجد نشین بود یا قلندر؟» گفتم: «حافظ قلندر بود. حافظ شاه شجاع را داشت. حافظ شیخ ابو اسحاق اینجو را در کنارش داشت. پشتوانه‌ی تو چیست؟ جز اینکه مدام سوار اتوبوس شوی و از زنجان به تهران بیایی و بالاجبار شب را در اینجا و آنجا سر کنی.»

به هر روی با اینکه او در تمام آثارش چه در ترجمه‌ی منظومه‌ی حیدربابا، چه در شعر نو و چه در غزل همیشه یک سر و گردن از دیگران بالا بود، اما جنگ و ستیز او با خود و زندگی، سد راه شکوفایی و بالندگی بیش از پیش او شد و سر انجام نیز خود را در این جنگ شهید کرد و نتوانست آنی باشد که بود.

منتشر شده در فصلنامه شعر چوک شماره 4، یادنامه حسین منزوی، بهار 94

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692