«پُل استر» نویسنده 68 ساله آمریکایی در رمان «سهگانه نیویورک» (شهر شیشهای، ارواح، اتاق در بسته)، که برخلاف تبلیغات رسانهای، تصویری از امریکا و شهر نیویورک، شهری با آسمان خراشهای غول آسا با مجسمهی آزادی به بیننده ارائه میدهد، هیچ جلال و شکوهی ندارد. از امنیت و آرامش در آن خبری نیست و مردمانش به هم ریخته و با بیماری روانی علاج ناپذیر دسته و پنجه نرم میکنند.
ژانر پلیسی رمان استر برخلاف رمانهای پلیسی که قهرمان اثر با عدهای تبهکار درگیر میشود تا رمز و راز از جنایتی را بگشاید، در این کتاب، قهرمانهای داستان در خیابانهای پر ازدحام نیویورک با خود درگیر هستند. آدمهایی که در زندگی روزمره بارها مشاهدهشان میکنیم. این سرگردانی و دیوانگی برای خواننده به وفور دیده میشود. این «مشاهده» در ذهن پل استر جرقه می زند که باعث میشود تا دربارهی فضای شهری که در آن زندگی میکند و بهتر از هر جای دیگر میشناسد، بنویسد.
شخصیت اصلی رمان «شهر شیشهای»، «دانیل کوئین» نام دارد. فرد سی و پنج سالهای، که یک بار ازدواج کرده، اما همسر و پسرش مرده بودند. هر سال یک رمان مینوشت. نویسندهای که با اسم مستعار «ویلیام ویلسون» داستانهای کارآگاهی مینوشت. همین مسئله موجب شده بود، کسی از هویت واقعیش (کوئین) آگاهی پیدا نکند. قهرمان رمانهایی که کوئین مینوشت «ماکس ورک» نام داشت. کوئین، ویلسون و ورک هرکدام بخشی از هویت وی را تشکیل میدادند.
از آنجایی که نوشتن رمان پنج شش ماه بیشتر وقت کوئین را نمیگرفت، بقیه اوقات سال آزاد بود، تا هرکاری که میخواهد انجام دهد. در نتیجه کتابهای زیادی میخواند، نقاشیهای بسیاری میدید و فیلمهای متنوعی را تماشا میکرد. هر روز به پیادهروی در شهر نیویورک میرفت. برای کوئین در پیادهروی مهم نبود که چقدر راه میرود، همیشه احساس میکرد گم شده است. نه فقط در شهر بلکه در خود هم گم شده بود.
در این ابتدای رمان که مولفه مهم شهری و همچنین اهمیت اوقات فراغت در زندگی شهری و لذت بردن از «گمنامی» و «پرسه زنی در شهر» نیز که مختص به زندگی شهری است به خوبی یاد شده است. قضیه از یک شماره تلفن اشتباه شروع میشود. یک شب فردی به خانهی کوئین تلفن میزند که میخواهد با کارآگاه خصوصیای به نام استر صحبت کند.
کوئین تصمیم میگیرد خود را به جای استر جای زند. موضوع به نظرش ایرادی هم نداشت. «آن چه در داستانهایی که مینوشت برایش جالب بود ارتباطشان با دنیا نبود، ارتباطی بود که با داستانهای دیگر داشتند. حتی پیش از آن که ویلیام ویلسون شود، خواننده پر و پا قرص داستانهای جنایی بود.» (صفحه 13 کتاب)
شخص پشت تلفن (پیتر استیلمن) میگوید: «من را میخواهند بکشند» و از استر (کوئین) میخواهد تا از وی محافظت کند. استیلمن فردی بود که پدرش او را از پنج سالگی به دور از سایر انسانها نگه داشته و هر زمان که پیتر واژهای بر زبان آورده، توسط پدرش تنبیه شده، تامیزان زبانی که تا آن زمان آموخته بود را فراموش کند و بتواند واژههای حقیقی اشیاء را بر زبان آورد. پدرش او را حدود نُه سال در یک اتاق تاریک نگهداری کرده بود. «من پیتر استیلمن بیچارهام، آن پسره که هیچ چیز یادش نیست. اووه. الکی. خل و چل. ببخشید. آنها میگویند.» (صفحه 25 کتاب)
حادثه آتش سوزی منزل آنان، باعث نجات پیتر از دست پدرششد. پس از این جریان پیتر تحت آموزش قرار گرفت، تا بتواند مانند انسانهای طبیعی رفتار کند.
پدر پیتر فارغالتحصیل دانشگاه آکسفورد است. الهیات و فلسفه خوانده و نویسنده کتابی با عنوان «باغ و برج» است. این کتاب شامل دو بخش بود: بخش نخست. اسطوره بهشت و بخش دوم. اسطوره بابل.اسطوره بهشت مربوط به کشف قاره آمریکا بود. علت انتخاب این نام به این خاطر بود که کاشفان آمریکا فکر میکردند که بهشت را یافتهاند. قسمت دوم کتاب به بررسی داستان هبوط انسان و داستان برج بابل میپرداخت. در این داستان نقل شده بودکه وظیفه آدم در بهشت اختراع زبان و نام نهادن بر مخلوقات بوده است. اینگونه نوشته شده بود که در بهشت کلمات به چیزی که دیده شده اطلاق نمیشده، بلکه کلمات اصل و حقیقت را بیان میکردهاند. همچنین تاکید شده که پس از هبوط انسان نام هویتی جداگانه یافته و کلمات به مجموعه علامات اختیاری تقلیل یافته و زبان از خدا جدا شده است و داستان سقوط انسان، روایت سقوط زبان است.
در حقیقت در این رمان شخصیتهای داستانی به دنبال تقدیر خود در چشم اندازهای «زبان» و «رویا» هستند و اعتقاد بر آن است که ساختهایی اجتماعی و زبان شناسانهاند که شیوه نگریستن را تعیین میکند.
در ادامه داستان همسر پیتر استیلمن (ویرجینیا) از استر (کوئین) میخواهد که از پیتر در برابر پدرش محافظت کند، تا پدر نتواند به پیتر صدمهای وارد کند. زیرا پدر پیتر از زندان آزاد شده بود و قصد آن را داشت به نزد پسرش برگردد. ویرجینیا عکسی از پدر به استر میدهد تا وی به ایستگاه قطار برود و پدر پیتر را تعقیب کند، تا اینکه استیلمن نتواند صدمهای به پیتر وارد کند.کوئین با دیدن عکس وی با خود میگوید: «فقط تصویر یک مرد بود، همین. آن را کمی بیشتر نگاه کرد و به این نتیجه رسید که میتواند عکس هر آدمی باشد.» (صفحه 47 کتاب) تغییرات مدرنیته و زندگی شهری آنگونه سریع اتفاق میافتد که فرد نمیتواند چیزی را پیشبینی کند و از قطعیت سخن بگوید.
کوئین به دنبال پدر استیلمن به ایستگاه میرود و در آنجا مردی را میبیند که لنگ لنگان راه میرفت. کوئین با شک و عدم قطعیت این فرد را دنبال میکند. پدر استیلمن در هتلی مستقر میشود. از آن پس کوئین هر روز صبح روی نیمکتی در مقابل هتل مینشیند و استیلمن را زیر نظر میگیرد و در خیابانهای نیویورک میگردد. «پرسه زدن در شهر باعث شده بود پیوستگی امور ظاهری و درونی را درک کند. کوئین که از حرکات بی دلیل به عنوان روش معکوس استفاده میکرد، در بهترین حالات میتوانست بیرون را به درون بیاورد و در نتیجه اقتدار درون را مغلوب گرداند.» (صفحه 91 کتاب) زیرا پرسه زدن در شهر برای پدر استیلمن نوعی رها شدن از اندیشه بود. اما تعقیب استیلمن برای کوئین (استر) پرسه زدن به حساب نمیآمد.
از آنجایی که کوئین (استر) میدانست پدر استیلمن نویسنده و فیلسوف است خود میگفت: که حتماً استیلمن از خیابان گردیهای خود منظوری دارد. کوئین تصمیم میگیرد تا با پدر استیلمن ملاقات کند و با او از نزدیک صحبت کند. درنتیجه در پارک ریورساید به ملاقات وی میرود و خود را کوئین معرفی میکند.
پدر استیلمن میگوید: «من دارم زبانی اختراع میکنم. زبانی که بالاخره آن چه را که باید بگوییم بیان کند. چون کلمات زبان ما، دیگر با دنیا مطابقت ندارند. کمکم اینها از هم جدا شدند و هرج و مرج در دنیا ایجاد شد. زیرا کلمات فعلی با واقعیت جدید تطبیق ندارند.» (صفحه 113 کتاب) همچنین میگوید: «به نیویورک آمدهام چون اینجا پستترین و نکبتبارترین مکان موجود است، ناهماهنگی و تشتت در آن موج میزند.» (صفحه 115 کتاب) اما از طرفی پدر استیلمن معتقد است که میتوان آمریکا را به بهشت تبدیل کرد همانطوری که با فرستادن انسان به ماه در سال 1969اتفاق افتاد. (صفحه 122 کتاب) یعنی «تجربه مدرنیته».
پل استر در این رمان به پرسه زنی، هرج و مرج، گمگشتگی، پریشانی فضای درونی و بیرونی زندگی مدرن شهری میپردازد. این اولین کتابی است که از پل استر خواندهام. نویسنده با زبانی نو به خواننده درس زندگی میدهد و مردم جامعه امروز را از سرگردانی و پوچ به مسیر صحیح راهنمایی میکند.
رمان «سهگانه نیویورک» با ترجمه شهرزاد لولاچی و خجسته کیهان توسط انتشارات افق در 455 صفحه منتشر شده است. ■