• خانه
  • بانک مقالات ادبی
  • نگاهی به مجموعه داستان «در آفریقا همه چیز سیاه است» نویسنده «ساسان ناطق»؛ «محمود خلیلی»/ اختصاصی چوک

نگاهی به مجموعه داستان «در آفریقا همه چیز سیاه است» نویسنده «ساسان ناطق»؛ «محمود خلیلی»/ اختصاصی چوک

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

نگاهی به مجموعه داستان «در آفریقا همه چیز سیاه است» نویسنده «ساسان ناطق»؛ «محمود خلیلی»

در نگاه نخست، طراحی روی جلد این مجموعه به علت جذابیت بصری و ایهام آن، شایسته‌ی تقدیر است. طرح ژنرالی سایه‌وار، که نشان‌دهنده‌ی نمادِ قدرت یا شخصیت وی در درجه‌های رنگین اوست، به مخاطب یادآوری می‌کند که این مجموعه به نوعی در مورد دیکتاتورهایی است که یا در رأس هرم قدرت قرار دارند و یا سایه‌نشین‌هایی که در هزار توی فاشیسم، سرنخ تمامی ماجراهای کودتا و ترور به آنان متصل است. این را اضافه کنید به نام کتاب «درآفریقا همه چیز سیاه است» که ایهام بزرگی را در خود نهفته دارد، بعنی بی آنکه خواننده بداند،

نام یکی از شخصیت‌های داستان "آفریقا" است. در فهرست، نام چهار داستان به ترتیب آمده است و خواننده را با داستان نخست «کسی به مرده‌ها لگد نمی‌زند» که قصه‌ی یکی از اعضای جوخه‌ی اعدام بعثی‌هاست، آشنا می‌کند. در این داستان، سربازان با خشمی که حاصل انباشتگی درد، ترس از مرگ و دوری از خانواده است، به مأمور مافوق نگاه می‌کنند. تأکید مؤکد نویسنده در داستان مبنی بر قصد ترور فرمانده‌ی جوخه‌ی مرگ توسط یکی از افرادش، ما را به این باور می‌رساند که این خشم روزی به انفجار آخرین بدل خواهد شد که همه منتظر آن هستند. در نهایت نیز، فرمانده به دست راوی داستان می‌میرد و این همان چیزی است که از ابتدای داستان منتظرش بودیم. شاید بتوان گفت، زهر پایانِ غافلگیرانه‌ی داستان، بر اثر تکرار (شاید بیش از حد)، بی اثر و پریده رنگ شده است.

در داستان دوم، که نام آن سرلوحه مجموعه قرار گرفته است، با مأموری همراه می‌شویم که پیش از این، مأموریت پاکسازی افراد بریده یا به قول خودش «مهره‌ی سوخته» را داشته است، اما اینک خودِ وی باید پاکسازی شود. ساسان ناطق علیرغم شناخت ابزارهای داستان و تلاش صادقانه‌اش، نتوانسته آنچه را لازم است در داستان «در آفریقا همه چیز سیاه است» به خوبی قرار دهد. سیستم حذفی که وی در این داستان برای مأموری چون آفریقا در نظر گرفته، سیستمی است که در احزاب و گروه‌ها (یا به قولی گروهک‌ها) پیاده می‌شود، برای مثال می‌توان به تصفیه افراد مذهبی چون مجید شریف واقفی در جریان اوج‌گیری خط و ربط سازمان مجاهدین وگرایش آنان به منش سوسیالیسم اشاره داشت. این تصفیه‌ی درون گروهی که گاه با تسویه حساب‌های شخصی نیز ادغام می‌شد، منجر به تغییر ساختار سازمان‌ها و احزاب سیاسی می‌گردید. اتخاذ چنین روشی، اگر از روی تعمد توسط نویسنده به کار گرفته نشده باشد، نشانگر ضعف کار است. در سیستم‌های جاسوس پرور که جاسوسان، جیره‌خوار دولت مرکزی هستند با روش‌های دیگری به حذف نفرات می‌پردازند. با دو داستان اول و دوم مجموعه، خواننده‌ای که در فضای سیاه ترور و وحشت حکومت بعثی‌ها قرار داشت، ناگهان در داستان سوم ابتدا در سنگر ایرانیان و پس از آن به منطقه‌ی مقابل و سنگر عراقی‌ها می‌رود. داستان سوم که مانند دوربین یک خبرنگار در میان دو جبهه در آمد وشد است، به علت عدمِ شناخت کافی نویسنده از مناطق جنگی و شاید عدم حضور وی در دوران جنگ، تنها در لایه‌ی سطحی باقی می‌ماند و نمی‌تواند به عمق شخصیت و روایت، نفوذ کند. درشکل حاضر، خواننده‌ای که عادت به خواندنِ پی‌درپی داستان‌های یک مجموعه دارد، در ابتدا دچار سردرگمی می‌شود و نمی‌داند که در صحنه‌ی آغازین روایت، دوربین ابتدا در سنگر و جبهه‌ی ایرانی است یا در سنگر و جبهه‌ی عراقی‌ها (!). شاید اگر تصویر اولیه به حوادث و ماجراهای جبهه‌ی عراق می‌پرداخت و سپس به سمت مقابل می‌رفت، این سکته‌ی ملیح متن (در خوانش اثر) کمتر دیده می‌شد.

بروز اشتباهات نگارشی و چاپی، در داستان «خط» بیش از دیگر داستان‌های مجموعه آزاردهنده است. لازم است نویسنده‌ی محترم "حتماً" در چاپ‌های دیگر، این اغلاط را حذف و چهره‌ی داستان را از این اشتباهات پاک سازد. برای مثال کلمه «یغلوی» 3 بار به شکل «یغلبی» و 2 بار به شکل «یغلوی» آمده است که متأسفانه به خواندن داستان لطمه می‌زند. تکرار اشتباهات تایپی و نگارشی، این شائبرا پیش می‌آورد که خودِ نویسنده نیز شکل درست کلمه را نشناخته و تنها با نمایش اشکال گوناگون کلمه، آن‌ها را در معرض دید گذاشته تا خواننده هرکدام را که می‌پسندد و یا درست می‌داند، برگزیند! (؟)

یادمان باشد ارائه شکلِ درست کلمات و نگارشِ صحیح، توأمان، وظیفه‌ی نویسنده و ناشر است. اگر (و باید که چنین باشد) کتاب را به‌عنوان معلمِ خوانندگان آن بدانیم، با همت و وسواس بیشتری، در صدد رفع چنین مشکلاتی گام برمی‌داریم. نکته‌ی دیگر اما در مورد ادوات جنگی است که در یک داستان صرفاً جنگی می‌آید. شناخت صحیح این ادوات برای کسی که در حوزه‌ی کلی جنگ (در اینجا دفاع مقدس) می‌نویسد، از اهم واجبات است اما آن‌چه در این داستان دیده شد نشانگر آن است که سلاحی چون «آرپی‌جی 7» علیرغم حضور دائم، هنوز درست دیده نشده. این سلاح در اکثر موارد، فاقد چیزی به نام دوربین است اما در این داستانِ چرا «آرپی‌جی‌زن‌ها» فقط از دریچه‌ی دوربین دشمن را مورد هدف قرار می‌دهند؟!

در ادامه‌ی داستان، این تقابل و یا «روکم‌کنی» است که خط داستانی را پیش می‌برد. سرانجام نیز با پایانی غافلگیرانه، کسی که هرگز امیدی به او نیست، برنده‌ی ماجراست و این انجام، یکی از موفقیت‌های نویسنده در روایتِ داستان خویش است.

نکته‌ی قابل بحث در این داستان، استفاده از ایهامی است که در کلمه "خط" آمده (ص 51) اما این‌اصطلاح که فقط درمورد زبان فارسی مصداق دارد، در داستان از زبان یک گروهبان عرب آورده شده است (!) و جای تعجب و تأمل دارد. وقتی گروهبان می‌گوید «به خط شین» یکی از شوخ طبعان می‌پرسد «خط ریز یا درشت؟». ایهامی که در زبان و گویش پارسی وجود دارد به همان ترتیب و شکل، در زبان عربی نیست. برای مثال، ضرب‌المثل‌ها در دو فرهنگ مختلف، شاید دارای ریشه‌ی مشترک باشند اما در بیان، با یکدیگر تفاوتِ فاحش دارند.

اما داستان پایانی که نام آن به غلط «کروات» آمده است و نه کراوات، با هیچ چسبی به این مجموعه نمی‌چسبد. (کلمه‌ی کروات نیز همان مشکل یغلوی را دارد). سارقی ناگهان در موقعیت طلایی خالی کردن یک خانه‌ی اشرافی قرار می‌گیرد. روند رو به پیش داستان و نحوه‌ی قرارگرفتن سارق در موقعیت خاصی که تاکنون نداشته، به شکلی زیبا به رشته تحریر درآمده است. سارق به عنوان مردی که تاکنون از امکانات یک جامعه‌ی مرفه برخوردار نبوده، پس از ورود به خانه‌ای نیمه اشرافی، به جای سرقت اموال، محو استفاده از امکانات رفاهی آن می‌شود. وی پس از استحمام و پوشیدن لباس صاحبخانه در تقابل با پلیس، جان به سلامت می‌برد. پایان غافلگیرانه‌ی داستان هوشمندی نویسنده را می‌رساند که با شکلی زیبا، پایانی شگفت برای داستان خویش رقم زده است. داستان کراوات به این مجموعه و دوران جنگ تعلق ندارد، حتی با وجود نکته‌هایی مثل چسب روی شیشه و آوردن چند جمله مثل «مگه جنگ تموم نشده؟» و یا شیرجه زدن سارق به علت توهُم شنیدن صدای بمب. تأکید نگارنده، درست به همان دلیلی است که سارق (در ص 57) می‌گوید: «اینا که هنوز توی جنگان!» پس دیگر جنگی وجود ندارد که حلقه ارتباط این داستان با داستان‌های قبلی باشد.

اما نکات پایانی:

v        چند داستان در کنار هم، تنها زمانی شکل مجموعه می‌گیرند که تم اصلیآن‌ها مشترک باشد. فضای دو داستان اول این مجموعه بسیار نزدیک است و چنان‌چه بقیه‌یداستان‌ها نیز بر مبنای همان سبک و سیاق گرد می‌آمد، دلنشین‌تر بود. فضای سیاه جنگ و ترور به خوبی در دو داستان اولیه به تصویر کشیده شده است ولی در دو داستان دیگر این فضا دیده نمی‌شود.

v        داستان سوم در فضای جنگ رودررو و تقابل دو گروهی است که می‌دانند دشمن کیست و پایان جنگ، یا مرگ است یا زندگی. در دو داستان اول، گرچه تقابل وجود دارد ولی هر دو گروه باطل هستند و جنگ تنها بر سر تسویه حساب و یا تصفیه و پاکسازی افراد است. تفاوت ماهوی این دو موضوع و تناقض آن‌ها تا حدی است که شاید قرارگیری داستان سوم نیز در این مجموعه تأمل برانگیز باشد.

v     داستان چهارم، که در کل نباید در این مجموعه می‌نشست و اطمینان دارم نویسنده‌ای با این توانایی، می‌تواند داستان‌هایی به همان سبک و سیاق بنویسد. بهتر آن است که کراوات در جاییکه شایستهتر است، آورده شود.

v     گاهی اوقات لازم است یک متن پایان یافته نیز، مورد بازنگریکلی قرار گیرد و در این مورد، به نظر نگارنده، بازنویسی، چیزی از قابلیت‌هاییک نویسنده‌کم نمیکند، بلکه می‌تواند سبب ارتقاء اثر وی به رتبه‌هایی بالاتر و شایسته‌تر گردد. یک نویسنده باید، بیش و پیش از هر چیز مراقب باشد که اثر منتشر شده‌اش سبب افتخار فرهنگی وی شود و نه انتحار فرهنگی.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692