مجموعه داستان «با شیرینی وارد میشویم» نوشته «فریبا حاجدایی» در صد و نوزده صفحه و سیزده داستان کوتاه با نامهای (حلوا یا قهوه مامان جان، نشسته روبه روم، روزی که عاشق زنم شدم، ایدادبیداد، نان سنگک، دم گربه، گلدونه و ماشین و من و او، با شیرینی وارد شویم، زندگی رؤیایی من، نظر کرده، دختر ایران، هر دوشنبه، هوا، یلدا در روزنامه «انفعال») از سوی انتشارات فرا سخن منتشر شده است. حلوا یا قهوه مامان جان اولین داستان از این مجموعه میباشد. این داستان، داستانی دو روایتی است. سوژه داستان درباره نویسنده زنی است که هم دغدغههای زندگی روزمره را دارد و هم میخواهد داستان نیمهتمامش را که مدتهاست ذهن او را درگیر کرده است تمام کند. مسئله و درگیری زن برمیگردد به مادر جان، کاراکتری تیپیک که بهوسیله لحن به مخاطب شناسانده میشود. کسی که بر اساس درگیریهای ذهنی بهجایی شبیه خانه سالمندان انتقالیافته است.
او نویسندهای است که توجه خاصی به پرداخت داستانهای دو روایتی دارد. حاج دایی سعی میکند بیشترین بهره را از زاویه دید اولشخص ببرد. |
«دستهای مامان جان را توی دستم میگیرم مرا خوب میشناسد. میپرسد «آمدی مرا ببری؟» «نه دفعه بعد انشالله.» با همین دیالوگ تا حدودی بهصورت مستقیم و غیرمستقیم مخاطب با موقعیتی که فریبا حاج دایی خلق کرده است روبرو میشود. بخش دوم روایت باز برمیگردد به مسئله فرتوتی و یا پیری بعضی از آدمهای ایل «درراه قشلاق پیرمرد دستوپا گیرشان شده است، نه به کار کسی میآید و نه به کار خودش. گلیمی میآوردند، او را در آن میپیچند. بنا بر رسوم، پسرش، ایمور، میبایست او را، همانطور پیچیده در گلیم، از دره پائین بیندازد. پسر لک آید که چیزی میگوید. «چه میگویی» «گلیم را نگهدار به کارت میآید» در اینجا که راوی داستان ناتمام سوم شخص محدود به ذهن است یکی از بهترین بخشهای این کتاب را روایت میکند؛ و دیالوگ پایانی ایمور و پدرش یکی از نابترین دیالوگهای کتاب به شمار میرود. خلاقیت و تکنیک نویسنده باعث تنیده شدن روایتی در دل روایتی دیگر شده است؛ که همین تکنیک باعث ایجاد فرم درونی و بیرونی داستان است. اگر بهطور تعمق برانگیزی به ساختار مفهومی این داستان توجه کنیم، متوجه این مسئله خواهیم شد که مسئله و دغدغه اصلی نویسنده معطوف به رابطههای خانوادگی، (رابطه بین مادر و دختر و پسر و پدر) شده است. پدربزرگها و مادربزرگها و حتی پدران و مادران در سطح پیچیدهتری از روابط، قربانی این اتفاق در اجتماع میشوند. فریبا حاج دایی بهخوبی این قضیه را درک کرده است و به تحریر درآورده است. «نشسته رو به روبروم» دومین داستان از این مجموعه است. داستانی از اعتراف یک اتفاق. سوژه در مورد پسری است که در خانه مردم کار میکند. او در یک اعتراف گزارش گونه چگونگی مرگ خواهرش را که با یک ماشین تصادف کرده است برای راوی بیان میکند. «گفتم: بابا»«گفت: بله» همینطور داشت کار میکرد «گفتم: به خدا همهاش یه شوخی بود. من واقعاً نمیخواستم اینجور بشود.»«گفت: چی میگی» اره را خاموش کرد؛ و گفت که حرفم را تکرار کنم. «گفتم: داشتم دنبال دوچرخهاش میدویدم؛ داشت از نانوایی برمیگشت؛ هی ادا درآوردم که الان است که هولت بدم، هیچکدام ماشینو ندیدم». پسر به قطع شدن انگشتان پدر در زیرزمین و دیوانگی و سرگشتگی مادر بعد از مرگ دختربچه و بدبختیهای خودش میپردازد. در این داستان نویسنده ازهمپاشیدگی خانواده را خوب به تصویر میکشد. نویسنده بهوسیله چرخش زاویه دید باعث ایجاد چرخش در روایت میشود. او بهوسیله همین تکنیک باعث تغییر و جابجایی راوی میشود. او به اولشخص از پیش تعیین شده اکتفا نمیکند. او نویسندهای است که توجه خاصی به پرداخت داستانهای دو روایتی دارد. حاج دایی سعی میکند بیشترین بهره را از زاویه دید اولشخص ببرد. بهنوعی میتوان گفت مدرنترین داستانها در حالتی نسبی از این زاویه دید روایت میشوند. «زاویه دید اولشخص: این زاویه دید هم به چند بخش تقسیم من راوی و تکگوئی تقسیم میشود.
1-«من راوی که یکی از شخصیتهای داستان است که با ضمیر من صحبت میکند. این راوی میتواند هم شخصیت اصلی داستان باشد و هم نباشد؛ اما ضمیر راوی من است و داستان را روایت میکند.
2- تکگوئی که خودش شامل دو دسته درونی و بیرونی میشود. تکگوئی، یکجور حرف زدن شخصیت با خودش است.راوی میتواند این تکگوئی را صرفاً با خودش – درونی – و یا به همراه وارد شدن شخصیتهای دیگر به ذهنش –بیرونی – انجام دهد.» خانم حاج دایی هم از من راوی، وهم از تکگوئیها خوب کارکرد میکشد. او در داستان «نان سنگک» که روایت قتل یک دختر دانشجو به دست آدمی است که پشت دخل نانوایی میایستد. از زاویه دید اولشخص برای ساخت داشتانش استفاده میکند. نویسنده از همین زاویه دید اولشخص بهره میبرد. راوی چه طور به قتل رساندن دختر دانشجو را در روزهای پایانی عمرش از سلول انفرادیاش روایت میکند. داستان روایت یک توهم است؛ و لایهی بعدی و سطحی آن مسائل اروتیک و تجاوز را در سطوح اجتماع بهخوبی به تصویر کشیده میشود. این داستان فلاشبک ذهنی راوی در سلول انفرادیاش است که با زبان کاملاً تصویری ساخت فضاها و ایجاد موقعیتها را پیش چشم مخاطب قرار میدهد. سوژه هرچند سوژهای کلیشهای است که ما قبل، تجربه زیستی آن را در سطح جامعه داشتهایم اما نویسنده با پرداخت خوبش داستان را نجات میدهد. داستان مظلومیت زن را در جامعه خوب به تصویر میکشد. «بهزور ولوش کردم رو زمین و خودمم نمیدونم چه جوری لباساشو پک و پاره کردم. گریهاش درآمده بود و من صدای خودمو میشنیدم که میگفت: «تقصیر خودته پتیاره. کتاباتو برا همین جا گذاشته بودی دیگه» و در بندهای پایانی «دسمو رو زمین کشیدم و سنگی که بعداً فهمیدم یه تیکه بلوک سیمانی بوده، به دسم اومد و با همون چند دفعه کوبیدم تو سر و صورتش»
دلیل متوهم بودن و این نوع اختلالات در اینگونه افراد چه دلیلی میتواند داشته باشد؟ «توهم حالتی است که در آن فرد چیزهایی را احساس میکند که وجود خارجی ندارند ولی فرد وجود آنها را واقعی میداند و بر آن اصرار میورزد؛ اما اختلالات ادراکی در حالتی اتفاق میافتد که فرد که یک امر واقعی را به گونه دیگری درک میکند. موضوعات خارجی در حالت اختلالات ادراکی تحریفشده و تغییر شکل یافته به نظر میرسند. چیزی که در ذهن راوی میگذشت این بود که مسئله را طوری دیگر برای خود جلوه میداد؛ اما در داستان «دختر ایران» که به نظر من نسبت به بقیه داستانها از سطح پایینتری برخوردار بود باز راوی به زاویه دید اولشخص اکتفا میکند. سوژه داستان در مورد زنی است نازا که با زنبرادرش به مطب زنان رفته است و با دیدن دختری به قول خودش خوشگل موشگل، بهوسیله ساختار ذهنی خود به قضاوتهای در مورد آن میپردازد. درگیری ذهنی و پرداختن به شخصیت دختر هم اتفاق بزرگی را در روایت داستان ورق نمیزند. نه این داستان، اکثر داستانها دچار عدم تأویل هستند و بهسوی معناهای تک ساختی حرکت میکنند؛ که گاهی با خوانش داستان، همهچیز داستان تمام میشود. دختر ایران از اینگونه داستانهاست. عدم تأویلهای گوناگون گاهی در حالتی کاملاً نسبی از بار هنری اثر میکاهد. «از زور بیکاری دوباره رفتم تو بهر دخترک و خالهاش که خیلی خوش سر و پز بودند و فکر کردم که با اینهمه دک و پز چرا سراغ دکتر بالا شهریتری نرفتهان؟»باز میتوان در این داستان هم روند داستانهای دیگر را پی گرفت. زبان سادهی تصویری، ساخت مونولوگ و دیالوگ و فضا پردازی و همچنین ساخت معناهای تکبعدی از مؤلفههای است که حاج دایی بیشترین توجه را برای ساخت داستانها به آن معطوف میکند. ■