• خانه
  • بانک مقالات ادبی
  • سیر تحول نثر پارسی، «گفتار دهم»؛ عوامل تکامل نثر فارسی و تحولات آن، از میانه قرن پنجم تا آغاز قرن هفتم هجری «ندا امین»

سیر تحول نثر پارسی، «گفتار دهم»؛ عوامل تکامل نثر فارسی و تحولات آن، از میانه قرن پنجم تا آغاز قرن هفتم هجری «ندا امین»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

سیر تحول نثر پارسی، «گفتار دهم»؛ عوامل تکامل نثر فارسی و تحولات آن، از میانه قرن پنجم تا آغاز قرن هفتم هجری «ندا امین»

در گفتارهای پیشین، برون‌متن اجتماعی و فرهنگی این عصر موردتوجه و بررسی قرار گرفت آن پرداخته‌ایم (حکومت سلجوقیان) در حقیقت آغاز حکومت‌های ترک بر ایران است ونیز، نقش و اهمیت و تأثیر حضور مدارس و همچنین اهمیتی که اسماعیلیان در تاریخ ایران در این دوره زمانی داشته‌اند و به‌ویژه تأثیری که آنان در حفظ و اشاعه زبان و نثر پارسی-به‌عنوان زبان ادبیات تبلیغی خودگذاشتند، در این عصر تحلیل و بررسی شد. در این گفتار به عوامل تکامل نثر و نیز تحولات آن در این دوره اشاره خواهیم کرد.

1-     عوامل تکامل نثر فارسی در این دوره

آنچه پیوسته در این پژوهش به آن تأکید می‌شود این است که اوضاع فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و مذهبی جامعه بر سیر تحول و تغییرات ادبیات جامعه بسیار مؤثر است و ما نیز کوشیده‌ایم که با شرح و تبیین هر یک از این موارد، دلایل تغییرات ادبیات و به‌ویژه نثر پارسی را در هر دوره بازکاوی کنیم؛ اما همان‌طور که در مورد نیمه اول قرن پنجم هم گفته شد، اوضاع یک جامعه در یک دوره زمانی هر چند که به‌طور مستقیم بر ادبیات دوره خود نفوذ می‌کند اما بیش از دوره‌ی خود بستر و پایه تحولات فرهنگی و ادبی دوره‌ی پس از خود خواهد بود. تبیین شرایط اجتماع هر سلسله‌ی حکومتی ایران درواقع نمایاندن زمینه ایست که ادبیات دوره‌ی بعد در حال روئیدن از آن است و پیکره‌ی درخت ادبیات هر عصر اگرچه در ظاهر بر سطح زمانی اجتماع معاصر خود ایستاده است اما ریشه‌های آن از اعماق قرون پیش از خود سیراب می‌شود. نیمه دوم قرن پنجم تا اوایل هفتم نیز از این قاعده مستثنا نیست و هرچقدر که متأثر از اوضاع آشفته‌ی مذهبی و پریشانی سیاسی سلجوقی است، درعین‌حال با وابستگی بیشتری به پایه‌های شکل‌گرفته از دوره‌های قبل خود متکی است و شرایط جامعه‌ی قرن ششم بیش از آنکه قادر باشد در طول یک قرن به‌یک‌باره چهره‌ی ادبیات و نثر فارسی را متحول کند، می‌رود که آرام‌آرام و بی‌صدا پایه‌های نثر دوره‌ی بعد را پی‌ریزی کند. با این تحلیل اگرچه در تاریخ ادبیات ایران این فاصله‌ی زمانی اوج رونق و شکوفایی و دوره‌ی تکامل ادبیات فارسی محسوب می‌شود و بسیاری از شاهکارهای نثر فارسی را خواه در نثر ساده و خواه در نثر مصنوع در این دوره باید جستجو کرد؛ اما همان‌گونه که گفتیم، علت این ترقیات علمی و ادبی تنها از حمایت و تشویق شاهان سلجوقی نبود. از مهم‌ترین عواملی که نثر پارسی را در این دوره به سمت تکامل یاری و هدایت می‌کرد، می‌توان موارد زیر را برشمرد:

  1. تلاش و کوششی که از اواخر قرن سوم تا اوایل قرن ششم به‌وسیله‌ی شاعران و نویسندگان و مترجمان بزرگ ماوراءالنهر و خراسان و سیستان در شعر و نثر پارسی شد، اساس و پایه‌ی ادبیات ایران را با استحکام و استواری تمام نهاد و «مقدمات لفظی و معنوی برای بیان مقاصد و مفاهیم مختلف در الفاظ منظوم و منثور برای شاعران و نویسندگان دوره‌ی بعد به نحو اتم و اکمل فراهم گشت» (صفا، 1388. ج 2: 325) و درواقع نثر فارسی در مسیر حرکت و تغییرات خود به‌طور طبیعی در این برهه‌ی تاریخ به این سطح تکامل رسیده بود. نثر جزیل و مستحکم بلعمی با ذوق هنرمندانه بیهقی و عنصرالمعالی به ظرافت‌ها و لطایف نوشتاری نوینی آمیخته شده بود. شیوه استفاده از صنایع و مختصات شعر کم‌کم برای نویسندگان ایرانی مشخص شده بود و هنر و ذوق طبیعی ایرانی هر روز بیش از پیش آن را در دستان توانمند نویسندگان ایرانی می‌پروراند.
  2. حمایت و تشویقی که نخستین بارقه‌هایش در دربار یعقوب لیث درخشیده بود و در درگاه سلاطین سامانی به اوج رسیده بود، همچنان توسط امرا و خاندان‌های بزرگ ایرانی محلی و رجال ثروتمند آنان ادامه داشت و این افراد چه به سبب قریحه‌ی ملی پرستی و ادب‌دوستی و چه به علت رقابت و تبلیغات (به تعبیر ریپکا، 1385: 267) یا ملزومات ریاست بنا به‌رسم تمدن اسلامی (به تعبیر صفا، 1388. ج 2: 325)، زمینه‌های بسیار مساعدی را برای صاحبان علم و ادب فراهم می‌نمودند.
  3. پس از دوران مغلوب بودن ایرانی در مقابل سپاه عرب، حالا فتوحات و لشکرکشی‌های غزنویان و سلاجقه، زبان فارسی را به‌عنوان زبان ملت غالب به‌تدریج «از اقصای ماوراءالنهر تا سواحل مدیترانه و از کناره‌های دجله تا آن‌سوی رود سند و ناحیه پنجاب»(همان: 326) گسترش داده بود و بدیهی است که این ناحیه بسیار وسیع البته برای پروراندن شاعران و نویسندگان استعداد بیشتری از محیط محدود سابق داشت.
  4. خاستگاه زبان فارسی دری خراسان بود و به طبع تا مدت‌ها اهالی شرق ایران که این زبان، زبان مادری‌شان بود و به دقائق آن آشنا بودند، به خلق آثار ادبی اعم از شعر و نثر اقدام می‌کردند؛ اما با فتوحات غزنویان زبان دری و آوازه آثار ادبی آن به غرب ایران هم راه یافت و در این دوره دیگر مراکز ادب فارسی منحصر به شرق ایران نبود، بلکه در نواحی دیگری از قبیل عراق و آذربایجان، مراکز جدیدی برای ظهور نبوغ شاعران و نویسندگان ایرانی تشکیل یافت و به‌ویژه دربارهای کوچک محلی در نواحی غیر از ماوراءالنهر و خراسان، محل پرورش صاحبان ادب شد. درواقع این مکتب ادبی نو که به لهجه دری پرورش می‌یافت، در آذربایجان و آران و شروان و نواحی دیگر ایران همچون اصفهان و فارس تشکیل حوزه‌های ادبی مهمی را می‌داد. در این حوزه‌ها لهجه‌ی دری برای شاعری بر سایر لهجه‌های محلی ترجیح داده می‌شد. این گسترش و نفوذ مراکز ادبی به‌نوبه‌ی خود موجب ظهور نبوغ و سلایق جدید و متنوعی گردید.
  5. گسترش روز افزون مدارس و مراکز تعلیم و تربیت که در این زمان پس از علوم دینی تنها دانش دیگری که در آن‌ها اجازه‌ی درس و آموزش داشت علوم ادبی بود، به طبع باعث افزایش آگاهی و آشنایی اهل فضل و ادب در مهارت‌های نویسندگی شد. از طرفی وجود همین مدارس و تعلیمات آن‌ها در کنار کتابخانه‌ها و کتاب‌هایی که در این زمان فراوان و در دسترس بودند، اطلاعات نویسندگان را در زمینه‌های مختلف توسعه می‌داد. این افزایش آگاهی و توسعه‌ی اطلاعات به‌نوبه‌ی خود قلم نویسندگان را تواناتر از دوره‌ی پیش می‌کرد.

2- تحولات نثر در این دوره

از نیمه‌ی دوم قرن پنجم هجری مقدمات تحولی پدید آمد که از آغاز قرن ششم سبک نثر را از مرسل به فنی مبدل ساخت. سبکی که تقریباً دو قرن در نثر فارسی ادامه یافت و در پایان قرن هفتم هجری به سبک متکلف و مصنوع پیوست.

خاستگاه زبان فارسی دری خراسان بود و به طبع تا مدت‌ها اهالی شرق ایران که این زبان، زبان مادری‌شان بود.

- اولین و مهم‌ترین رویداد این است که در این دوره «بر اثر انتزاع کلی ایران از حکومت مرکزی اسلام» و اینکه در عمل (و نه در ظاهر) از لحاظ سیاسی از بغداد مجزا بود (صفا، 1388. ج 2: 878، 1036)، خیلی بیش از دوره‌های پیش نوشتن کتب پارسی موردتوجه قرار گرفت. در این دوره با وجود توسعه‌ی مدارس و فزونی تعداد آن‌ها برای صاحبان علم و ادب، اما زبان عربی میان عامه‌ی مردم متروک می‌شد و این وضعیت از لابه‌لای کتب پارسی این دوره به‌خوبی مشهود است، از جمله در کلام مترجم تاریخ بخارای نرشخی (که در حدود 522 ه.ق. آن را از عربی به پارسی ترجمه کرده است) که می‌گوید: «و تألیف این کتاب به عربی بود به عبارت بلیغ و بیشتر مردم به خواندن کتب عربی رغبت ننمایند دوستان از من درخواست کردند که این کتاب را به پارسی ترجمه کن»(به نقل از بهار، 1386. ج 2: 321). به همین سبب؛ «بیشتر نویسندگان در همان حال که از نوشتن کتب عربی غافل نبودند به تألیف و تصنیف کتبی به پارسی در فنون گوناگون توجه داشتند و بیشتر آثار مترسلان و منشیان درباری که همه‌ی آنان در زبان عربی بسیار توانا بودند، به پارسی آراسته مزین نوشته شد و دیگر کمتر نامه و منشور و فرمانی به زبان تازی نگاشته می‌شد. اگر در دوره‌ی پیشین وزیران و دبیران مشهور مانند ابن عمید و صاحب و وزرا و مترسلان مجموعه‌هایی از رسایل خود را به عربی ترتیب می‌دادند، در این دوره از مترسلان مشهور زمان مجموعه‌هایی مشهوری از منشآت پارسی ترتیب می‌یافت»(صفا، 1388. ج 2: 879).

- از اوایل قرن پنجم علما و متکلمین معتزله ایرانی و دانشمندانی چون ابوریحان بیرونی و ابن‌سینا (چنان که آمد) و شاگردان او، تألیف کتب علمی و وضع اصطلاحات علمی و فلسفی به زبان پارسی را آغاز کردند. این رسم کم‌وبیش ادامه داشت تا در دوره‌ی مورد مطالعه‌ی ما با شدت بیشتری رواج یافت و در فنون مختلف مانند تفسیر فقه و ملل و نحل و طب و ریاضیات و نجوم و فلسفه و لغت و جز آن‌ها کتبی به زبان پارسی در این دوره تألیف شد. سید اسماعیل جرجانی اساسی‌ترین کتاب خود را در مسائل علمی به زبان پارسی نوشت و ثابت کرد که زبان پارسی آماده تألیف مفصل‌ترین کتاب در علم پزشکی است و البته او نیز همچون شهمردان بن ابی الخیر[1] هر جا که به اصطلاحات علمی برمی‌خورد که تازی آن رایج‌تر و متداول‌تر است، همان اصطلاح عربی را استفاده می‌کند. به هر روی این اقدام صاحبان علم از یک‌سو سبب تعدد آثار پارسی شد و از سویی دیگر وسیله‌ی جدیدی برای توسعه‌ی دایره‌ی ادب فارسی گردید. (همان: 326،909،945،1036).

- همان‌طور که پیش از این اشاره شد، نیمه دوم قرن پنجم تا اوایل قرن هفتم یکی از پررونق‌ترین دوره‌های تصوف در ایران بود و قوت و رواج تصوف در این عهد یکی از اسباب و علل مهم گسترش نثر در این مقطع زمانی شد، چه آنکه از اوایل این دوره شعر و نثر پارسی نزد مشایخ و بزرگان تصوف برای ارشاد مردم به کار گرفته می‌شد و چنان که گفتیم چون مخاطب این نویسندگان مردم کوچه و بازار بودند، زبان فارسی به شیوه‌ای ساده و مورد فهم همگان در این کتب به کار می‌رفت و ادبیات فارسی که تا پیش از این از متعلقات دربارهای دولتی بود، در میان عامه مردم راه یافت و آثار ارزشمندی به زبان پارسی در این دوره به وجود آمد.

- زبان فارسی دری در نیمه اول قرن پنجم از محیط محدود زادگاه خود به سایر نواحی ایران جریان یافت و طی این نفوذ و پراکندگی در سایر نقاط ایران، دو تغییر قابل‌توجه در نثر دری کهن خراسان پیش آمد؛ نخست آنکه گویندگان نواحی جدید هنگام استعمال لغات و ترکیبات دری، تحت تأثیر مستقیم لهجه‌های محلی خود نیز قرار می‌گرفتند و از این راه لغات و ترکیبات متعددی از لهجه‌های محلی دیگر وارد لهجه‌ی دری خراسان شد. این امر وسیله‌ی مؤثری برای توسعه‌ی این لهجه که حالا آرام‌آرام زبان رسمی ایران می‌شد، گردید و لغات و ترکیبات و تعبیرات تازه‌ای را که تا قرن پنجم سابقه نداشت، در آن وارد کرد.

اینجا یک نکته‌ی قابل‌توجه دیگر در بررسی سیر تحول نثر فارسی وجود دارد و این است که در چهار قرن اول هجری نفوذ زبان عربی در لهجه‌های غربی ایران به حکم مجاورت بیشتر از لهجه‌های مشرق بود و این سبب شد که چون زبان پارسی دری به این نواحی رسید به عادت محلی گویندگان، بیشتر با زبان عربی آمیخته شد و این خود یکی از علل و اسباب افزایش نفوذ زبان عربی در زبان پارسی گردید.

اما مورد دوم این بود که بعضی از کلمات و لغات مشرق که در نواحی جدید معمول نبود، اندک‌اندک در این زبان گسترش‌یافته فراموش شد.

از نیمه‌ی دوم قرن پنجم هجری مقدمات تحولی پدید آمد که از آغاز قرن ششم سبک نثر را از مرسل به فنی مبدل ساخت.

- گفتیم که در این زمان در مدارس تنها آموختن دو علم جایز تلقی می‌شد: یکی علوم دینی و دیگر علوم ادبی. از آنجا که منابع و مباحث و سوابق علوم دینی به زبان عربی بود، در نتیجه علوم ادبی مورد نظر در این مدارس هم متوجه ادب و قواعد آن در زبان تازی می‌شد. در نتیجه مدرسان و دانش‌آموختگان این مدارس به‌طور غالب فقها و محدثینی بودند که از ادبای زبان عربی هم شمرده می‌شدند. از آنجا که جریان تحول ادبیات عرب پیوسته با یک قرن فاصله پیش‌تر از نثر فارسی بود، به همین سبب نثر عربی در این دوره در اوج فصاحت و بلاغت خود به سر می‌برد (فصاحت و بلاغتی که خود مرهون ادیبان ایرانی تازی نویس در دوره‌های پیش بود) و بسیار موردتوجه و تحسین و تقلید ادیبان ایرانی واقع شد و به توصیه‌ی بزرگان ادب مطالعات علمی و ادبی شاعران و ادیبان هم زبان عربی بود. منظور از توصیه بزرگان ادب نوشته‌های کسانی چون نظامی عروضی در این دوره است که در مقالت اول "در ماهیت دبیری و کیفیت دبیر کامل" چنین می‌گوید: «پس عادت باید کرد به خواندن کلام رب العزه و اخبار مصطفی و آثار صحابه و امثال عرب و کلمات عجم و مطالعه‌ی کتب سلف و مناظره‌ی صحف خلف چون: ترسل صاحب وصابی [...] و الفاظ [...] قدامه‌ی بن جعفر و مقامات بدیع و حریری و حمیدی [...] و از دواوین عرب دیوان متّنبی و ابیوردی و غزّی» ... (تصحیح 1388: 104).

این عوامل یعنی رواج کتب و ادبیات عرب در مدارس این دوره و شرط آشنایی با متون ادبی عرب برای شاعران و نویسندگان به‌طور طبیعی موجب انس بیش از حد صاحبان علم و ادب با ترکیبات و تعبیرات و کلمات آن زبان و مجاز دانستن خود در کثرت استعمال آن‌ها در آثار فارسی بوده است. از سویی تکامل فصاحت نثر عرب در این دوره سبب تقلید نویسندگان و به‌ویژه دبیران و مترسلان این زمان از شیوه‌ی کتابت مترسلان عربی زبان می‌شد و احیاناً مقداری از اصطلاحات و عبارات آنان به‌طور مستقیم به زبان فارسی راه جست و بسیاری از کلمات عربی را با خود همراه آورد. در کنار موارد فوق احتیاج شعر - و البته با گذشت زمان نثر مسجع نیز- به کلمات بیشتر در بیان افکار و مضامین و مهم‌تر از همه استعمال در موضع قوافی و سجع سبب ورود بسیاری از مفردات و ترکیبات غیر لازم عربی در فارسی شد. در نهایت «هر چه بر عمر اسلام در ایران گذشت نفوذ آن و در نتیجه تأثیر همه متعلقات آن که زبان عربی هم یکی از آن‌هاست در ایران بیشتر شد» (صفا، 1388. ج 2: 328).

- قرن پنجم و ششم قرن ورود و تسلط روز افزون ترکان زردپوست آسیای مرکزی در ایران بود. این تسلط و نفوذ اگرچه در بدو امر از نواحی ماوراءالنهر آغاز شد اما به مرور ترکان در اکثر نواحی ایران پراکنده شدند. ورود غلامان ترک و تشکیل دولت‌های آنان در ایران موجب رواج و انتشار اصطلاحات نظامی و اجتماعی و اداری و حتی بعضی از مفردات لهجه‌های ترکی و شیوع اسامی ترکان در این سرزمین شد.

- رویداد مهم دیگر در تاریخ نثر فارسی در این زمان نشر و نفوذ زبان پارسی دری به بیرون از مرزهای ایران است (که در شرح وضعیت فرهنگی این دوره به آن اشاره شد).

- خلاف دوره‌های پیشین که کتب تاریخ بر حسب عادت به زبان عربی تألیف می‌شد، در این عهد بیشتر آن‌ها به زبان پارسی است و این هم نشانه‌ای از توجه امرا و رجال به کتب پارسی و عدم اقبال کتب عربی است؛ اما در این دوره هر چه به جلو پیش می‌رویم نثرهای تاریخی که به‌طور طبیعی می‌بایست در آن‌ها رشته معنی با صراحت و روشنی و پیوستگی بیان شود، تحت تأثیر تحولات نثری و سبکی این دوره بیشتر از بیان معانی تاریخی به عبارت‌پردازی می‌پرداختند.

- «ترجمه‌ی کتب از عربی به پارسی نیز در این دوره مانند دوره‌ی پیشین و حتی بیشتر از آن عهد رایج بوده است و این نیز نتیجه‌ی مستقیم توجه به تألیف پارسی است»(صفا، 1388. ج 2: 1036).

اما جدا از تمام تحولات نثر در این دوره که تاکنون گفته شد، دو تحول برجسته در دورنمای تاریخ ادبی ایران و در این مقطع زمانی چشمگیرتر است که می‌توان تحت دو عنوان کلی "تعدد آثار" و "تکامل سبک" به آن توجه نمود:

- تعدد آثار: یکی از عمده دلایلی که سبب می‌شود این دوره از درخشان‌ترین و پر اهمیت‌ترین ادوار نثر فارسی و به‌طورکلی ادبیات ایران محسوب شود، تعدد و تنوع شگفت‌انگیزی است که در این زمان در آثار نثر به چشم می‌خورد. در هنگامه‌ی دوران پر آشوب ترکان سلجوقی، نویسندگان بزرگی در زبان پارسی ظهور کردند که آثار گوناگون متنوعی در موضوعات مختلف علمی، حکمی، کلامی، عرفانی و ادبی، تاریخ، سیاست، مطالب اجتماعی و غیره از خود بر جای گذاشتند و با آنکه بسیاری از کتب پارسی که در ایران خاصه در خراسان و ماوراءالنهر نوشته بودند، در حمله‌ی وحشیانه‌ی مغول نابود گردید، با این حال آثار به‌جامانده از این دوره بسیار فراوان و در تنوع موضوعیِ شاخصی است و در حقیقت بسیاری از شاهکارهای مطرح نثر فارسی چه در نثر ساده و چه در نثر مصنوع از تألیفات این مقطع زمانی است.

- تکامل سبک: از نیمه‌ی دوم قرن پنجم تا آغاز قرن هفتم نثر فارسی در انواع سبک‌های نگارش، ادوار کمال و پختگی را طی کرد. در این دوره تقریباً تمامی نمونه‌ها و شیوه‌های ترسل و انشای فارسی به ظهور پیوست. هم نثر مرسل به کمال رسید و هم نثر مصنوع تداول یافت و تا درجاتی عالی سیر کرد و به این ترتیب میدان‌های وسیع و مختلفی برای آزمایش و هنرنمایی ذوق و ابتکار نویسندگان ایرانی به وجود آمد.

استاد صفا در نثر فارسی از آغاز تا عهد نظام الملک طوسی می‌نویسد:

نثر پارسی در این عهد به‌تدریج حالت قدیم خود را که در عین سادگی و روانی بود از دست داد و اندک‌اندک با واژگان عربی درآمیخت.

«سبک‌های نثر یا نظم در یک زبان درست به همان تعداد است که نویسنده یا شاعر در آن زبان به ایجاد آثار خود پرداخته‌اند؛ زیرا سبک عبارت است از نحوه‌ی تفکر و کیفیت بیان افکار در اسالیب لفظی و این هر دو عنصر کلام مولود عوامل معنوی و مادی خاصی است که طبعاً اجتماع همه‌ی آن‌ها در همه‌ی افراد به تساوی نامقدور است، مگر قسمتی از آن عوامل که در دوره‌ها و محیط‌های محدودی در عده‌ی زیادی از افراد عمومیت پیدا می‌کند و تشابه عده‌ای از آثار نویسندگان یا شاعران را دسته‌بندی کنیم و آن‌ها را تحت عنوان‌ها و فصل‌های خاصی قرار دهیم و به عبارت دیگر مجموعه‌ی آثار یک زبان را در ذیل چند سبک کلی طبقه‌بندی نماییم»(1347: 114).

نثر پارسی در این عهد به‌تدریج حالت قدیم خود را که در عین سادگی و روانی بود از دست داد و اندک‌اندک با واژگان عربی درآمیخت. این آمیختگی که نتیجه‌ی رونق و رواج ادبیات عرب در میان فرهیختگان ایرانی و نیز نفوذ روز افزون آئین اسلام و توسعه مدرسه‌های دینی بود، مبدأ و منشأ اصلی تغییر سبک نثر فارسی گردید.

هم‌زمان با این تغییر چند اتفاق دیگر نیز رخ داد که هرکدام در تحول سبک نویسندگی اثربخش بود. نگاه و توجه فارسی نویسان به دست عربی نویسان و نویسندگان مقامات و منشأت عربی موجب شد تا شیوه‌ی ایجاز در نثر قرن چهارم جای خود را به اطناب و آوردن توصیفات و تمثیلات دهد. استناد و استشهاد به ابیات و اشعار فارسی و عربی هم از همین هنگام میان نویسندگان رواج گرفت و این امر وسیله‌ای دیگر برای اطناب سخن به منظور حسن تأثیر آن شد. پیدا شدن مراکز سیاسی و ادبی متعدد در خارج از حوزه لهجه دری سبب شد تا بسیاری از واژه‌ها و ترکیب‌ها و اصطلاح‌های نو و کاربردهای جدید صرفی و نحوی در نثر فارسی پیدا شود که پیش از آن نبود. وسعت دایره‌ی موضوعات و مطالب در نثر هم نقشی تعیین‌کننده در تحول سبک داشت.

- همان‌طور که در قرن چهارم محتوای حماسی و مفاخرات ملی در خدای‌نامه‌ها و شاهنامه‌ها، موضوع غالب آثار مکتوب بود، در این برهه از تاریخ ادبیات، هر چند تنوع موضوعی یکی از خصایص قابل‌توجه نثر شده است، با وجود این، به نظر می‌رسد محتوای حکمی و اخلاقی در قالب قصص و حکایات، دست‌کم در برجسته‌ترین آثار منثور این دوره چشمگیرتر است. این محتوا و قالب برای بیان حکمت و پند و ورود در مباحث سیاست ملک و اخلاق و انتقاد و امور اجتماعی و تعلیمی است. نویسنده برای اینکه مقاصد خود را اثبات کند، معمولاً به ذکر حکایات اصیل و تاریخی یا ساختگی می‌پردازد و از داستان به‌عنوان شاهد مدعای خود، برای تأثیرگذاری بیشتر بهره می‌جوید. جالب اینجاست که وقتی به موقعیت نویسندگان و اهداف نگارش آنان در این‌گونه آثار توجه می‌کنیم، تشابهات نزدیک و جالبی می‌یابیم. نویسندگان این قبیل آثار معمولاً مردمانی آگاه و جدی بودند که در نوشته‌های خود جنبه‌های اخلاقی و اجتماعی را در نظر داشتند و درعین‌حال که داستان‌گویی می‌کردند، آثار آن‌ها با فصاحت بیشتر و با اطلاعات ارزشمندی همراه بود. جالب‌تر اینکه این آثار به‌وسیله منشیان بزرگ و یا دانشمندان بلندمرتبه‌ای که اغلب از بزرگان یا وابستگان دولتی نیز هستند به نگارش درمی‌آمده و درست به همین سبب هم جنبه‌ی سندیت آن‌ها بسیار زیاد بوده است. (برگرفته از رستگار، 1380: 361-362). درواقع شاید بتوان این‌گونه تحلیل کرد که دستگاه ایدئولوژی ساز ایرانی در بازار آشفته‌ی تهاجمات ترکانی بی‌ریشه، این بار بیان مواعظ و مطالب اخلاقی را در قالب داستان و قصه یعنی تأثیرگذارترین قالب در اذهان عموم، برمی‌گزیند تا به این شیوه، رسالت حفظ ارزش‌های اخلاقی تمدن خود را به اجرا گذارد. سیاست‌نامه، قابوسنامه، نصیحه‌ الملوک غزالی، کلیله و دمنه‌ی بهرامشاهی، چهار مقاله، جوامع الحکایات و ... در نهایت گلستان در دوره‌ی بعد از نمونه آثار این شیوه هستند.

- نیمه دوم قرن پنجم تا اوایل قرن هفتم اگرچه به سبب زمینه‌های مناسبی که از اعصار پیش داشت، خود تبدیل به درخشان‌ترین و پربارترین دوره نثر فارسی شد، اما فضای فرهنگی و رویدادهای اجتماعی آن- به‌ویژه در اواخر این فاصله‌ی زمانی- می‌رفت که تحولات عمیقی را در پایه‌های ادبیات فارسی ایران، ایجاد کند.

«بی‌اعتقادی به اصول کهن ملی را به آنجا کشانید که گویندگان دست به استهزا پهلوانان و مشاهیر بزرگ تاریخ نژاد ایرانی زدند و داستان‌های کهن ایران را که به‌منزله‌ی تاریخ قوم ایرانی بود افسانه‌های دروغ شمردند»

به سبب وحشی‌گری و خوی صحرانشین و دور از تمدن ترکان سلجوقی و خوارزمشاهی و بقیه، آشوب و فتنه‌ی حاصل از حضور و فساد این غلامان در رأس امور حکومتی، تهاجمات ویران‌کننده و پی‌درپی قبایل ترک و نابودی خراسان، غزنین و ...، کانون‌های سبک قدیم یکی پس از دیگری بر هم خورد و مکتب‌ها و مراکز علم و ادب دیرینه‌ای که در این سرزمین‌های آباد و پرجمعیت از قرن‌ها پیش حاصل‌شده و پشت‌درپشت علوم و شیوه‌ی نگارش و طرز تدریس آداب نویسندگی را به یکدیگر منتقل می‌کردند، به‌یک‌باره از میان رفتند. سلسله‌ی ارتباط شیوه‌ی نثر قدیم و جدید قطع شد و در این کشاکش دسته‌های مختلف ترک بر سر قلمرو و ثروت سرزمین ایران، گویندگان ناگزیر برای جلب‌توجه شنوندگان و سلاطین و درباری که انتظار می‌رفت همچون دوره‌های قبل حامی و مشوق نویسنده و شاعر و عالم و دانشمند باشد، پیرامون ظواهر بیش از حقایق می‌گردند و لفظ را بیش از معنی مراعات می‌کنند. بی‌ذوقی و بی‌توجهی پادشاهان و درباریانی که فارسی زبان مادری‌شان نیست و نسبت به آن تعصب و علمی هم ندارند و روح و زیبایی آن را هم نمی‌فهمند، نویسندگان را وادار کرد برای خوش‌آمد دیگران به لفاظی و آوردن صنایع، مترادفات و تکلفات دیگر بیشتر اهمیت داده، به این شیوه آثار خود را نمایش دهند، باشد که مقبول طبع ممدوحان واقع شود. حالا در این دوران دیگرکسی نمی‌گفت: چیزی که من اندر نیابم چرا باید گفت؟!

گفتیم که حوادث ناگوار و تسلط پیاپی ترکان، سبب ضعف اندیشه‌ی ملیت در ایران شد. بدیهی است اولین پیامد ضعف اندیشه‌ی ملیت در یک سرزمین و در باور یک ملت، بی‌اعتنایی و بی‌اعتقادی به اصول کهن آن ملت است و گفتیم که در این قرن، اسلام و مفاهیم و معتقدان آن در دستان تعصب ترکی سلجوقیان و علمای وابسته به آنان قرار گرفته بود و بازار اختلافات و مشاجرات فرقه‌ای و مذهبی داغ شده بود و یکی از موارد اختلاف اهل سنت و شیعه در قرن پنجم و ششم [مسئله] تمسک شیعه به نسب و لزوم رعایت آن در امانت و جانشینی پیامبر بود ... و حال‌آنکه اهل سنت این اعتقاد را از بقایای آئین زرتشتی می‌دانستند و می‌گفتند «دین و دولت و خلافت به نسبت گفتن مذهب گبرکان است»(به نقل از صفا، 1388. ج 2: 98). سلاطین بی‌نسب و ریشه‌ی سلجوقی هم با تعصب ترکی خود و با حمایت علمای درباری و رواج و پذیرش مذهب سنت و مخالفت و مقابله با "بد مذهبان دیلمی عراق" بر این افکار دامن می‌زدند. این عامل در کنار بی‌اهمیت شدن اصالت شاه ایرانی و ضعف اندیشه‌های ملی «بی‌اعتقادی به اصول کهن ملی را به آنجا کشانید که گویندگان دست به استهزا پهلوانان و مشاهیر بزرگ تاریخ نژاد ایرانی زدند و داستان‌های کهن ایران را که به‌منزله‌ی تاریخ قوم ایرانی بود افسانه‌های دروغ شمردند» (همان) و مسلم است که در چنین شرایطی نمی‌توان از نویسنده‌ی ایرانی انتظار داشت به رعایت اصول پارسی نویسی و کتابت بر اساس قواعد و دستور نیاکان ایرانی خود و حفظ بنای رفیع زبان و ادب دری خراسان پای بند باشد و نسبت به آن احساس تعهد و مسئولیت داشته باشد.

منابع

1-       بهار محمدتقی. (1386). سبک‌شناسی، تاریخ تطور نثر فارسی. چاپ دوم.3 ج.تهران: نشر زوار

2-      رستگار فسایی، منصور. (1380). انواع نثر فارسی. چاپ اول. تهران: نشر سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه‌ها (سمت).

3-      ریپکا، یان و دیگران. (1385). تاریخ ادبیات ایران، از دوران باستان تا قاجاریه. ترجمه عیسی شهابی. چاپ سوم. تهران: نشر علمی و فرهنگی

4-       صفا، ذبیح اله. (1347). نثر فارسی، از آغاز تا عهد نظام الملک طوسی. تهران: کتاب‌فروشی ابن‌سینا.

5-      صفا، ذبیح اله. (1388). تاریخ ادبیات در ایران. چاپ هفدهم. جلد دوم. تهران: نشر فردوس

6-      نظامی عروضی، احمد بن عمر بن علی. (1388). چهار مقاله. تصحیح دکتر محمد معین. چاپ دوم. تهران: نشر معین.



[1] - از منجمین و علمای ایران در اواخر قرن پنجم صاحب دو کتاب فارسی روضة المنجمین و نزهت نامة علایی

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692