تبیین سویه های اجتماع گرانه در" یک دقیقه ی عصر" سلبی ناز رستمی

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

تبیین سویه های اجتماع گرانه در یک دقیقه ی عصر                                                                                                                                       سلبی ناز  رستمی

   فرهادکریمی متولد 1358 روستایی با نام سرتنگ ازتوابع شهرستان دالاهوِ استان کرمانشاه می باشد. پژوهشگر، نویسنده و شاعری جوان که از نظر رویکرد فکری و روش زندگی چه از نظر توانایی و تسلط بر بدبینی های جامعه ی امروز وچه از نظرتکریم و تجلیل اززیبایی های شگفتآور طبیعت،بیش از شاعران دیگر از شعر آوانگاردی محظوظ می شود.وی باچاپ دومجموعه شعر با عناوین؛"یک دقیقه عصر"(1389/مشهد/ بوتیمار)،"دست خالي"( 1383/کرمانشاه /مؤسسه فرهنگی ،هنری سینمایی کوثر) نشان می دهد

که طبیعت ستایی ،عشق ورزی، مرگ، اعتراف و...با زبان نرمش در هر مخاطبی ، منتقدی به گونه ای متفاوت که دربردارنده ی نوعی تشخیص و شناسایی ذهن شاعر از درک رازهای شگرف زندگی می باشدنیز مستلزم نوعی آگاهی و ظریف اندیشی ست. با این تعریف کریمی را می توان شاعری مردمی دانست، شاعری که در دل مردم با مردم حشر و نشر می کندو هنرورزی های شاعرانه اش را که البته ریشه در همان طبع آزمایی و قدرت نمایی دارد را صادقانه بی هیچ ابهامی در ظرف درک مخاطب می ریزد.

   کریمی از آنجا که در یک محیط مذهبی تکامل یافته است، بیشتر به خوب و بد بودن ، راستی و دروغ ، نگرش به دنیای مادی و معنوی درسازه های شعرش بیش از هرچیزی به تکامل روحیه اش آمده است. موضوع قابل درنگی که در ذات هر شاعری مشهود و قابل ملاحظه می باشد. بی شک دغدغه های او نه تنها با چهره ای به تعلقات مادی و زندگی جلوه گر می شود ،بلکه مرگ و حیات در نگاه ماورائی اش در حوزه های اندیشگی نیز سیر و تفرج می کند.

   به طورکلی اشعارش حاوی یک نگرش وبینش آمیخته با معرفت ازحیات و ممات ، عشق ورزی، ناکامی ها و کامیابی ها، اجتماع و مردم، عدالت، مدح وذم و...که در صدد اثبات وجودی شاعرست که تا اندازه ای اشعارش را ساده ، بی تکلف ،ملموس و در عین حال به قوت معنی و پیوستگی لفظ پیوندی دلپذیر داده است.گرچه توصیف های شاعر از التذاذ مادی و برخورداری از لذایذ معنوی نیزدستخوش شیدایی وشیفتگی ست،اما این دال برآن نیست که مخاطب به راحتی جهان بینی شاعر را در اشعاری منتشر ببیند که تحول روحی روانی را بی هیچ هشداری به سمت و سوی بیداری وگاهی نیز از مرز چالش فراتر کشاند. البته به زعم من این هشدار در جامعه ی امروز که از ضروریات می باشد در چند سطح قابل پیگری ست.

   الف. عقل گرایی وعقل گریزی دربافت اشعارش بدون تعقل و اندیشه، رها از قید و بندهای اجتماعی با برکناری از موانع ،به دریافت و برداشت های مستقیم ذهن شاعربر می گردد.به طوری که مقبول واقع شدن برایش به سختی صورت می پذیرد. همین علت سبب می شود که ما با اشعار برهنه که گاه با شمه هایی ازکشف و شهود فرازمینی وگاهی نیز سرسپردگی در برابر مقدرات به وضوح دستمایه ی اشعارش می شود. شاعری که مخاطب را به نگرش درهستی دعوت می کند درحقیقت مبین این امر است که انقلاب پدید آمده از لذت دیداری و بهره جستن با حواس پنجگانه چیزی نیست که کریمی را شاعر مادی گرا نماید.بلکه فضای خلق شده درامتداد جریان نیرومندی از بایدها و نبایدها که معرف شعرهای عقلانی ست، مارا با خیلی از استعمال رمز ورازها، تجسم پلیدی و زشتی،زیبایی و زلالی،درک و فهم تخیلات عمیق، مبارزه با پرخاشگری، آلام زخم های کهنه و... را قرین عواطف متافیزیکی در همجواری با تعقل و مظاهر آن، اصالت وجود می کند.

روی افق با پالتوی سفید

و چقدر دود که سیگار می ‌شد

مردی که هر روز در روزنامه

خودش را توضیح

برای من

برای تو

برای او

هر لحظه واژه‌ های عجیبی است

و چقدر سکوت نمی‌ کنم

از لام تا کام خودم

                     (از مجموعه اشعار "یک دقیقه ی عصر" /10)

   شاعری که در اولین فرصت در صدد می آید تا چهره های ناشناخته و شناخته شده یکی یکی از ورای ذهنش ،خود را نشان داده و آنگاه از ضمایر موجود در افکارش،نتیجه گیری اخلاقی می کند. ترکیبات استعاری و رنگ ها در کنار اندیشه، احساس را نیز درگیر خود می کند. از این روست که مخاطب هم با شاعر و هم با شعر درگیر می شود. این درگیری آغاز راهی ست که شاعر راهم وابسته به دنیای ماده می کند و هم از مادیت می گریزاند.

   ب. صورت های زبانی در شعر کریمی به مثابه ی رفتار اجتماعی ، متفاوت تر از شعر شاعران دیگرست، ابزاری قدرتمند که درون مایه ی مسلط اشعارش را تشکیل می دهد. رشته ای که درخلال آن چنان ماهرانه به موقعیت و بافت شعر تنیده می شود که گویی شعر فرایندی جوشیده از درون و ذات شاعرست که به تجلی حیاتی ترین رازهای رمز آلود و اقرار در برابر تنهایی با واژگانی به کثرت گرایی معنوی اش می انجامد. درحقیقت به واسطه ی همان زیبایی ها و تصاویر،شاعر با چهره ای فاضل، عاشق،عارف و درکنار آن به لذایذ مادی نیز می اندیشد. ناملموس ونامحسوس بودن بعضی از پدیده ها،گاهی نیز از او شاعری شبه ماتریالیسم می سازد. روشن است که هرچه عمق اندیشه عالی تر و راقی تر باشد،دسترسی به حقیقت نیز مطلوب تر و لطیف ترخواهد بود.

کلید را فشار می دهی

فشار می دهی کلید را

و به صدا در می آید زنگ

وا که می شود در

در برهنه گی یِ خانه

خانه از برهنه گی می ترسد

...

                       (قسمتی از شعر : در برهنه گی ِ یک خانه / 19)

   ج. باز نمایی تصاویر در اشعار کریمی خود بیان تلاش های بی پروایی ست که در انتخاب گزینش و چینش کلمات و خلاقیت در ساخت تصویرهای محسوس و جاندار با لحظه ها، رخدادها، گفته ها ، دیدگاه ها، باز گوکننده ی جلوه های روشنِ صداقتی ست که شاعر را با تأمل درانگیزه ها وخلق تصاویر بکر که سرچشمه های زلال آن - اگر با نور یکی نباشد بسیار نزدیک به آن است.

   د. بار عاطفی سنگین در اشعار کریمی که باز تاباننده ی افق های روشنبر ذهن و مغز مخاطب است خود گواه براین باور می باشد که هر شاعری در نقطه های کور زندگی خویش دربه در به دنبال مهربانی بوده است.به قول اسپیزر:« مطمئن ترین شیوه برای تشخیص مراکز عاطفی نویسنده یا شاعر این است که آثارشان را بخوانیم آن قدر بی وقفه بخوانیم که غرابت زبان شناختی ویژه ای نظر ما را جلب کند اگر اتفاقا"چند غرابت زبان شناختی توجه مارا جلب کردباز یابی وجهمشترک آن ها و تشخیص احساسی که الهام بخش آن ها بوده است آسان خواهد شد، آن گاه به راحتی می توان این غرابت ها را با عناصر نحوی و ترکیبی و حتی محتوای اخلاقی و فلسفی اثر مرتبط ساخت.» بنابرین هنر زبانی و عاطفی که در" یک دقیقه ی عصر" به وقوع می پیوندد، از عناصر تاثیر گذاری چون: موسیقی، معنا ، تصاویر گویا و...درساختاری منسجم و دقیق شکل گرفته است. که این خود نشان دهنده ی احساسی مشترک اما متمایز از دیگران است.

   تأثیرپذیری کریمی نیز ازشاعران معاصر،هنرو شعری را تأیید میکند که متعهد مکارم اخلاقی و سجایای باطنی باشد. وبسیاری ازدیدگاههای انتقادی اش براساس توجه به معنا و محتوی طوری شکل گرفته که نقد های کاربردی، اخلاقی، اعتقادی، و...هم در آن تجمع دارد. با این حال شاعری ست که نه لفظ را رها می کند و نه معنا گریزست. شاعری روراست با آنچه در کف دارد، زندگی می کند.

خودم را می نویسم

برایِ تو وسطِ همین صفحه

با یک خطِ شکسته و یک حرفِ بی ربط

کجا می روی ؟

نگاهم دنبالِ پشتِ سرت

راه می رود هر لحظه

در خیابان / بیابان با کفش هایِ تو

                                                   تو هرجا

هوایِ خودت را داشته باش

چقدر خوب می شود

هوا دارد آفتاب می بارد

                               چترم / که گم شده ام

                                                         در خیسِ نگاهِ آفتاب

                                                                                 ( بارشِ آفتاب / 11 )

   موج فراز و فرودهای پر تنش عصرحاضر در اشعار کریمی نشان می دهد که وی نیز مثل سایر هم معاصرانش هیچ واکنش و موضعی نسبت به سرکوب ِستم ندارد. بلکه فقط از منظر جامعه شناسی ادبیات وبا اتخاذ رهیافت تفسیر متنی در لابلای بعضی از اشعارش تلاش می شود با ذکر مصادیق بازتاب مسائل و دغدغه های اجتماعی که مدعای کناره گیری وی از همین خصلتها و مضامین پررنگ است ،دال بر توجه وی به تحولات و مسائل اجتماعی می باشد .شاعری که سهم زیادی از این گونه اشعار را به خود اختصاص داده در حقیقت رخدادهای تلخ در زندگی شخص و اجتماعی ، شرایط را برای شکل دادن شعری سرچشمه گرفته از نومیدی و افسردگی را در خود جاری کرده است.

تو گُم شده ‌ای

در زمینه‌ ی یک اتفاق حالا کمی آن‌ طرف ‌تر

وَ گُم شده ‌ای

اینجا هوای چشمان زنی

در سرمه ‌های سیاه کمی بارانی است

لابد نیمی از قدم ‌هایت را برداشته ‌اند

یک اتفاق وَ به کفش ‌هایت ضمیمه ‌شده

گام‌ هایت را می ‌شمارم در نفس ‌های تا حالا حبس

که گُم شده ‌ای در مقصد

در این نگاه ‌های مزاحم

می‌ شکنند تمام آیینه ‌ها

در زنانگی ِدختران اوُرشلیم

                           (از مجموعه اشعار "یک دقیقه ی عصر"/ ۱۸)

   گاهی نیزچنان بی پروا می شود که هرچیز و هرکسی را درهم می کوبد. البته به سختی میتوان این رویکرد انتقادی را در جامعه شناسی ادبیات یکدست و هموار تصور کرد و یا به نحله ای ویژه فرو نشاند. در واقع تنوع رویکردهای جامعه شناختی در اشعار کریمی نه بر مفروضات نظری متفاوتی استوار است ونه تنوع و تعدد ادبیات جامعه شناسی را به خود می قبولاند. وی بر اثری متمرکز میشود که با دریافت و برداشت مخاطب قابل تبیین و بررسی باشد. این گونه لذت درونی به اقناع شاعر می آید. انتقادات و نظرات مندرج دراشعارش را می توان نشانگر حساسیت اجتماعی شاعر دانست. کمتر کسانی هستند که اجتماعی گرایی را بتوان از خصلت های همیشه حاضر وی دانست.

از پشت نگاه خارج از تو

دلم تنگ می‌ شود لنگ می‌ زند این

در کوچه ‌ی آخر

از کجا معلوم بود

یکی بود و ....

پشت سرم حرفی نیست تا از شما دلگیرم به خدا یک دل

شکسته

سلام

حالم از حال رفته. دیشب حوالی ساعت ۱۰ خودم را به کوچه ‌ها خواستم

داد بزنم از دست تو.

گفتند: از این کوچه ‌ها رفته ای و دیگر بر نمی‌ گردی.

راستش فکر نمی‌ کردم کار به اینجاها بکشد، چاره ای نیست من هم

می‌ روم و دیگر بر نمی ‌گردم تو هم برنگرد.

                                                               (از مجموعه اشعار "یک دقیقه ی عصر"/48)

   کریمی عناصر بسیاری از اجتماع و نوع زندگی اجتماعی را در اشعار خود نهادینه کرده است. به ویژه در شعر به زبانی رسیده که نه میتوان گفت زبان شعرش زبانی زنانه است و نه می توان به قطعیت زبان مردانه اش دست یازید. شاعری دلنگران در جراحت با همزیستی با دیگران خود را گم کرده است. این گونه اشعارمی تواند مدتهای مدیدی زندگی کند. دردی که از هرطرفش بخوانی درداست،درد زمانه نه زمان!و روزگار تنها دوست بی مخاطره ی ست که برمسند اشعارش تکیه می دهد. علاوه براین نمونه های دلزدگی شاعر از مظاهر متمدن عصرجدیدکه به شکل مضطربانه ای کرامت و حرمت انسانی را مورد تهدید قرار می دهد،نشانگر سیر صعود اخلاق زدایی و انسان زدایی از عرصه ی اجتماع و حیات است. پس بی دلیل نیست که زبانش در عروج عقلانیت ابزاری وتفوق منطقی به فراموشی جنسیت رسیده باشد.

   شاعر با نگرش به دنیای اطرافش تاملی نیز به پدیده ها دارد. در دنیایی که بیشترین ضایعات زندگی چیزی جز بیگانگی و از خود بیگانگی انسان ها نیست. روند غیرشخصی شدن روابط اجتماعی،کار و زندگی انسان ها را از همدیگر و حتی از طبیعت و هستی بیگانه و جدا ساخته است. دیگر خبر از مهربانی، عاطفه، گذشت، صداقت، وروابط معنی دار عمیق گذشته نیست.

از پشت نگاه خارج از تو

دلم تنگ می‌ شود لنگ می‌ زند این

در کوچه ‌ی آخر

از کجا معلوم بود

یکی بود و ...

ازکجا معلوم که پشت نگاه ها چیزی نباشد.بیگانگی رایج در شیوه ی زیست جامعه ای در اشعارش، ساده ، زلال قابل درک و هضم می باشد. تا آنجا که منش نگاهش، نشان دهنده ی شخصیت او دربند بند اشعارش می شود.به طوری که این مهم امروزه بیشتراز فریاد حرف می زند. می بیند اما بیان نمی کند. وهیچ چیز بدتر از آن نیست که دیده را بیازارد.

داد بزنم از دست تو.

گفتند: از این کوچه ‌ها رفته ای و دیگر بر نمی‌ گردی.

   اعمال و رفتار هرکسی معرف خلق و خصلت اوست .تبیین و تحلیل رفتار و اخلاق هر کسی هم منجر به شناخت شخصیتش می شود. کریمی نیزبا توصیف خود با احساس و عواطف درونی خویش درگیر می شود و حتی به خواننده ی اشعارش این حال و هوا را القاء می کند.شاعری همدرد ،همردیف با مردم چنان بغض می کند که ذات اشعارش را همین واقعیت های بیرونی اجتماع تشکیل می دهد.گاهی دردش بزرگتر از آنست که از پس ضمیر ناخودآگاه شاعر بربیاید. این خود حکایت گر خلاق و مهارت تفکر شاعر است که خودرا با گفتگوهای دیالکتیک مواجه می کند. گاهی آشکارا صحبت می کند و گاهی نیز محرمانه...!

به سرم می ‌زند

در درس ‌های آخر یک کتاب «مثلن فارسی اول دبستان»

تجدید که شدم

مداد رنگی ‌هایم در یک نقاشی جا ماند

زیر گریه

گرررریه

ایستاده بودم

پای سیاهی یک تخته

آقا اجازه!

ماه پشت ابر گم شد

اکرم و امین گریه می ‌کنند

نقطه سر خط

                             (از مجموعه اشعار "یک دقیقه ی عصر"/30)

   اگرکریمی رابه معنای متداول شاعری اجتماع گرا بدانیم،این بدان معنا نیست که وی نسبت به تحولات اجتماعی ونیز نابسامانی های روزگار خویش بی تفاوت است.اگرچه هم نمی توان سراغی از عشق،اشتیاق، و صراحت بیانی اش گرفت اما رهیافت احساساتش موجب شده است که ازاجتماع به مثابه ی امری روزمره و عادی دوری جوید.این درحالی ست که قلبا"،لفظا"،قلما"به دنیایی بهتر و رستگاری علاقمند است. تکاپوی هنری شاعر نوعی هوشیاری و آگاهی ست. باز آفرینی حیات انسانی باکلمات امیدوارنه ای چون؛کشتی ،ساحل، آیینه، موج، رودخانه و...خود گواه رویگردانی شاعر از بی تفاوتی هاست. البته دلنگرانی های کریمی ازاوضاع نابسامان اجتماعی امروز را میتوان ناشی از سرخوردگی های اجتماعی هم دانست. ناتوانی در برآورد کردن و تحقق بخشیدن به آرمان ها و آرزوها به خطاب تو و او می انجامد.

آقا اجازه!

ماه پشت ابر گم شد

اکرم و امین گریه می ‌کنند

نقطه سر خط!

   شعر کریمی واکنش زیباشناختی انسان دلواپسی ست که ناخشنودی های حاصل از مدرنیزاسیون صوری و عقیمی که در چشم انداز آن چیزی جز نوامیدی ، یاس ،مرگ ، قتل و...پدیدار نگشته است. سنگینی این فضا روشنی زندگی خوب و صلح آمیز رانیزدر بوته ی امتحان شاعر و مخاطب می خشکاند. چگونه می توان دنیای مدرنی را تصور کرد که حتی نقطه ی آغازش پراز شک و تردید و بدگمانی ست. مسائل پیچیده بعضی از چریانات ،رویدادها و حرکت های تازه ای را که ظاهرا"طبیعی است اما خود در تغییر و تحولات بنیادین اجتماعی که با افکار و اندیشه ی شاعر روابط تنگاتنگی دارد را حادت تر، عمیق تر و پردامنه تر مورد ارزیابی قرار نداد؟!

با خطی که واحد نیست

گاهی روسری شرابی ‌ات را سر می ‌کشم

از چشمانم قابی که عکست را گم‌ کرده بود

حالا بی‌ تفاوت این حرف

آویزان کرده ‌ام

تا کم‌کم

در پهلویت پارک کند

نگاه پری ‌های بال

             (از مجموعه اشعار "یک دقیقه ی عصر"/14)

حتی ترکیبات واستعارات نیز بسیار گزنده و تند و بد خلقانه ارائه شده است. شاعری به زعم من اگر فرصت ومجالی بیابد، شعری به مراتب گزنده تر ، تلخ تر از"یک دقیقه ی عصر" انتظارش را می کشد. مگر نه اینکه بیشتر اشعارش آنارشیسم گونه انزجار، نفرت ، فریاد، وبغض های شکسته اش را، حامل همین پیام نمی کند؟! چه فرقی می کند که خطرات حاکم برجامعه را با زبان مرد «مثبت»یا معیار و با زبان زن «منفی» یابه قول «سیمون دوبوآر» دیگری بر زبان آورد. عاطفه و قدرت در کنار هم توانسته "یک دقیقه ی عصری" ی بسازد که هنوز افکار اندیشه ی شاعر به تاریگی نگراییده است و جای امید سو سو می زند.

 

دیدگاه‌ها   

#1 رضا 1394-02-11 14:56
سلام
بسیار عالی خانم رستمی . متشکریم از حضورتان در دنیای نقد و نظر ...عالی بود مثل همیشه ها!

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692