یاداشتی بر «بچه های قالی باف خانه» اثر«هوشنگ مرادی کرمانی» به قلم ایوب بهرام

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

یاداشتی بر «بچه های قالی باف خانه» اثر«هوشنگ مرادی کرمانی» به قلم ایوب بهرام

کتاب بچه های قالی باف خانه مشتمل بر دو داستان بلند به نام های «نمکو» و«رضوواسدوو...» نوشته شده

زندگی روزمره کودکانی را نشان می دهد که در کمال فقروتنگدستی مجبوربه کار درفضایی باوضع بهداشتی فلاکت بارمی باشند.کودکانی که به خاطرنداری وتنگدسته به نوعی فروخته شده اند.نمونه بارز آن نمکواست.

داستان نمکوبه این صورت است که یدالله که برای جمع آوری هیزم برای فروش به صحرا رفته ازمیان زمین های سرهنگ با الاغ عبور می کند که مباشرسرهنگ سرمی رسد وبگومگودر می گیردومباشر بارخرراکه کرایه ایی بوده آتش می زند که خربا بارجزغاله می شود واین می شود که یدالله بدهکار می شودوبرای بدهی مجبور می شود نمکورا به فهلگی قالی باف خانه با دلالی «ماش شیطونو»بفرستد نمکویکی یک دانه یدالله به قالیباف خانه می رود ولی در آنجا شرایط کار آنقدر سخت است که مجبور می شود باکمک صفروکه از بچه های قالیباف خانه است شبانه فرارکنندو شب از سوز سرما درغاری پناه می گیرندولی هنگام آتش روشن کردن غار طعمه آتش می شود.صفرو نمکورا فرای می دهد وخودگرفتار شعله های آتش می شود ودر آتش می سوزد.

در داستان دوم هم که زندگی سخت وفلاکت بار بچه های کارگردر قالیباخانه را به تصویر می کشد نیز زندگی وبرشهایی از زندگی تیپ های دیگری روایت می شود.

در داستان «رضو واسدو...»زنددگی دوشخصیت رضو واسدو به صورت برجسته روایت می شود البته به موازری این هاروایتی از سرنوشت پرازدرد ومشقت افراد دیگری از شخصیت ها می شود.

رضوکه پسر بچه ایی ناخوش احوال است به خاطر خوردن یک انارنارس به بادکتک ودشنام گرفته می شودوزیر شلاق زنجیراوستاوصاحب قالی باف خانه خودش را خراب می کنداسدو که نقش گو ومشاور استاد است وخودنیز روزی روزگاری مانند رضو داشته به حمایت از رضوبر می خیزدواستادرا می زندواین می شود که اسدو از کارگاه به همراه زن باردار اخراج می شوداوکه بسیار تنگدست وفقیر وبه پول قالیبافی نیازدارد هرچه برخلاف میل باطنی تلاش می کند که باز گردد ، استاد قبول نمی کند.

خجیجه زن حامله ی او که بارداراست وخودنیز به خاطر کارزیاد در قالی باف خانه ازنظر استخوان بندی دچار مشکل شدید است مزید بر مشکل های اسدو می شود هرچه به زمان وضع حمل خجیجه نزدیکتر می شود حساسیت های بیکاری اسدو بیشتر نمایان می شود اوستا که کینه اسدو را به دل گرفته او را قبول نمی کند تا اینکه خجیجه به خاطر مشکلات حاد جسمانی ونداشتن پول اسدو برا انتقال به شهرجان می سپارد وبچه هم به همراه می میرد.واسدومغموم به شهر مهاجرت می کند...

فضای هر دو داستان که به سبک وسیاق «گروتسک»نوشته شده است پراز شخصیت های است که به بد بختی های خود گرفتارند.ما به جز معدود افرادی از قبیل کدخدا ،سرهنگ واوستاوزن اوستا انسان خوشبختی نمی بینیم همه دچار سختی ودر وفقر مفرط گرفتار هستند.

شخصیت بچه ها درقالی باف خانه همان بچه های کار است که با بچه های رمان« اولورتویست چارلزدیکنز1838»وشاید بیچاره تر پرداخته شده اند.بچه ها شخصیت هایی هستند که علی رغم عزیزبودن نزد خانواده به صورت بلند مدت به کارخانه های قالی فروخته می شوند تا به بیگاری بروند.در کارخانه تن به هر کاری می دهند از پادویی گرفته تا آزار جنسی.شخصیت هایی له شده که برای سیر کردن شکم خودحتی ازخوردن جوهای پهن الاغ هم چشم پوشی نمی کنند.شخصیت ها بسیار عینی وملموس پرداخته ودر ضرب آهنگ داستان نواخته شده اند.اگرچه بچه های قالی باف خانه کتابی برای کودکان شناخته شده است اما با خواندن مجموعه متوجه میشویم که کتاب برای رده های بالاتر از این حرف های زیادی برای گفتن دارد.

شخصیت زن درهردو داستان شخصیتی محوری است .شخصیتی که همه جور کار می کند.گاهی مقابل کدخدا می ایستد -لیلو مادرنمکو-واز حق شوهرش یدالله بدون ترس دفاع می کندوقضیه را فیصله می دهد هرچند نمی تواند مانع تقدیر رفتن نمکو به کار گاه قالی بافی شود.در جای دیگر درقالب همسر اسدو –خجیجه- پرداخته می شود ومی شود حامی شوهر.با اینکه خودعلیل است ولی دست از حمایت اسدو تا آخرین لحظه بر نمی دارد .

در جای دیگر درقالب مادر خجیجه نمایان می شود وبرای حمایت از دختر وداماداز هیچ کاری فرگذارنمی کند .مشت می خورد وحتی با صورت داخل منقل پراز آتش کشیده می شود اما باز از دست از حمایت خجیجه دست بر نمی دارد.

همین شخصیت زن درقالب دختری کارگربه نام –شهربانو- در جایی از داستان اسدو ورضو نوحه خان بیچارگی های نسل خود در کارگاه های قالی بافی می شود.اوکه شعرهای را باتنبک در مجلس به اصطلاح شادی بچه ی خجیجه می خواند روایت گر ظلم های می شود که به صورت طنزی بسیار تلخ فریاد زده می شود.وشاید امروز باورکردنش مشکل باشد ولی زنگ صدای شهر بانو چیز دیگری می گوید.

البته همین زن گاهی به اردوگاه مقابل یعنی ظالم می رود وبه ایفای نقش می پردازد که در آنجاهم در ظلم وستم از هیچ کاری فروگذار نمی کند.وقتی در قالب زن اوستای اسدو می رود همه کار می کند که اسدو را سرجای خودبنشاندوپیروز هم می شود وگاهی هم در کنا ماش شیطونو دلال خرید وفروش بچه ها به قالی باف خانه ها قرار می گیرد و می شود نگهبان قلعه سلاسل او...

زبان داستان به جز روایت روایتگر داستان زبان محاوره وهمان گویش محلی روستایی کرمان است.جناب مرادی درروایت داستان از بیان هیچ کلمه محاوره ایی فروگذار نکرده.سعی شده از رسم ورسومات فوکلور رایج درروستا های کرمان استفاده شود.از جشن مولودی خوانی گرفته تامراسم چشم زخم ونمونه های دیگر که در این مجموعه کم نیست.

در کل مجموعه داستان داستان بچه های قالی باخانه رمانی دوتکه است.در دوقسمت جدا مانند دوجزیره کنار هم افتاده که هرکدام سعی می کند روایت گرساکنان خود باشد ولی وقتی از بالا به دو جزیره نگاه می کنیم می بینیم که شخصیت ها همه یکی هستند فقط مرتب در حال جایگاه خود هستندوگرنه قالی همان است وقالی باف همان.اوستاهمان است وکسی که در پای دار قالی جان می دهد همان.اسد و همان نمکواست که به کارگاه راه داده نمی شود وبه شهر مهاجرت می کند.

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692