گفتگو با «‌سیروس نوذری» درباره فروغ فرخزاد «آیدا مجید‌آبادی»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

v                آیا می‌توان فروغ را شاعری مدرن قلمداد کرد؟

ü                 بله. فروغ کاملاً شاعر مدرنی است و در حقیقت می‌توان او را یکی از شاعران مدرن شعر معاصر به شمار آورد.

وقتی که سخن از فرم و ساختار شعر به میان می‌آید باید توجه داشت که فروغ جزء اولین و مهم‌ترین شاعران ایست که موفق شد با فرا روی از اوزان بسته‌ی شعر نیمایی، وزن شعر نو را گسترش دهد. اساساً اقدامات خود نیما در زمینه‌ی وزن رویکردی مدرن به شمار می‌آید و درعین‌حال فروغ نیز با ایجاد گستره در اوزان شعر نیمایی، رهیافتی مدرن به شعر معاصر بخشید.

اما در مورد درون‌مایه‌ی شعر فروغ باید گفت: فروغ فریاد حسرت‌ها، محدودیت‌ها و پستو نشینی‌های زن ایرانی است و درواقع می‌توان شعر او را معترض به تمام ستم‌هایی قلمداد کرد که تاکنون جامعه بر زن ایرانی روا‌داشته است و از همین رو شعر فروغ مرتبط با جهان امروز است. مرتبط با جهانی که در آن فمینیسم به‌عنوان تفکری مدرن و فراگیر موردتوجه جوامع بشری قرار می‌گیرد و در نتیجه می‌توان شعر فروغ را که سرشار از تفکرات و عواطف فمینیستی است شعری مدرن به شمار آورد.

v                نظر شما در مورد کارکردهای زبانی شعر فروغ چیست؟

ü                 به اعتقاد من اگر فروغ زنده می‌ماندبه‌سوی شعر بی‌وزن و سپید حرکت می‌کرد و در همین مسیر توانست نشان بدهد که با بهره‌گیری از زبانی نزدیک به زبان محاوره نیز می‌توان اشعار درخشانی سرود و این رویکرد در اشعار پایانی مجموعه‌ی "ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد" به‌خوبیقابل‌تشخیص است.

نکته‌ی حائز اهمیت اینجاست که این حرکت فروغ تبدیل به یک فرماسیون زبانی شد که تا به امروز نیز ادامه پیدا کرده است. به نظر من: ما نباید تمام متأثرات ناشی از شعر سپید را به‌حساب شاملو بگذاریم، چرا که دغدغه‌ی اصلی شاملو در شعر سپید ایجاد نوعی موسیقی درونی است؛ اما فروغ با استفاده از زبانی که در سال‌های آخر به‌سوی نثر گونگی متمایل می‌شود شاعران بعد از خود را (البته در این حیطه) به‌شدت تحت تأثیر قرار می‌دهد. گرچه تا حرف از شعر سپید به میان می‌آید نام شاملو در صدر قرار می‌گیرد، اما به نظر من فروغ نیز در این زمینه تأثیرات غیرقابل‌انکاری بر جای نهاده است و به‌جرئت می‌توانم بگویم که زبان شعری او هنوز هم از ظرفیت‌های تکمیلی خود برخوردار است.

v                آیا شاعران زن پس از فروغ توانسته‌اند به زبانی زنانه دست پیدا کنند؟

ü                 ازآن‌رو که امروزه مسئله‌ی فمینیسم و مسئله‌ی وجود زن به‌عنوان انسان و نه از نظر جنسیتی چیزی پذیرفته شده است، توجه به زنانگی در شعر برای زنان آسان‌تر و میسرتر شده است. البته بگذریم که جامعه‌ی ما در این مورد بسته‌تر عمل می‌کند، اما به‌هرحال این امر امری جهانیاست؛اما آنچه که در شعر فروغ اهمیت دارد تنها زنانگی و زنیت نیست، بلکه فراتر از این‌هامسئله‌ایانسانیاست؛یعنی گرچه ما مسائل زنان را به‌خوبی در اشعار فروغ مشاهده می‌کنیم، اما در لایه‌هایعمیق‌تر با مسائل انسانی روبه‌رومی‌شویم. فروغ از یک محدوده‌ی بسته‌ی فمینیستی پا فراتر می‌نهد و انسان و انسانیت را وارد فضای شعری خود می‌کند که این امر به اهمیت چند برابر شعر او می‌افزاید.

نکته‌ی دیگر اینجاست که گرچه بعد از فروغ، شاعران (زن) خوب دیگری به عرصه‌ی ظهور رسیده‌اند اما به نظر من هیچ‌کدام هنوز نتوانسته‌اند به‌پای فروغ و "ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد" برسند. البته باید توجه داشت که فروغ در نوع خود یک نابغه بود. کسی که بتواند در سن 32 سالگی به این درجه از شاعری دست پیدا کند در نوع خود یک پدیده محسوب می‌شود. چرا که اکثر شاعران ما (چه مرد و چه زن) در میان‌سالی موفق به سرودن اشعار درجه اول خود می‌شوند.

v                نظر شما در مورد اندیشه‌ی فروغ چیست؟ آیا فروغ در اشعار خود به نگاهی فلسفی دست‌یافته است یا اشعار او تنها رنگی فلسفی به خود می‌گیرند؟

ü                 فروغ فیلسوف نبود و البته ضرورتی هم نداشت، اما سویه‌های فلسفی در اشعار او قابل‌تشخیص است. چرا که وقتی شاعر از انسان و پرسش‌های بنیادی بشری سخن به میان می‌آورد، خواه‌ناخواه وارد سویه‌های فلسفی می‌شود. فروغ دارای دستگاه اندیشگانی است و توجه او به مسائلی چون مرگ و انسان و ... مهر تأییدی بر این مدعاست؛و من باز هم تکرار می‌کنم که این شاخصه نیز برخاسته از نبوغ فروغ است، چون یک شاعر معمولی حتی در اشعار اجتماعی خود نیز نمی‌تواند پا از نیازهای فردی خود فراتر نهد؛اما کسی که توانایی دست‌یابی به عمیق‌تریننقطه‌های بشری را دارد نه‌تنها به سویه‌های فلسفی راه می‌یابد بلکه بلندترین نقطه‌های هنری شاعری را نیز از آن خود می‌کند که فروغ از این دسته شاعران است.

v                ناگفته‌ای که دوست دارید به‌عنوان کلام آخر به آن اشاره کنید:

ü                 من حرف دیگری درباره‌یفروغ ندارم اما در تکمیل بحثی که بینمان صورت گرفت عرض می‌کنم: امروزه اشعار شاعران ما (چه زن و چه مرد) فاقد دستگاه اندیشگانی است و شاعران نمی‌توانند از بیان نیازهای سطحی انسانی پا فراتر نهند و به نظر من عمده‌ترین دلیل آن نبود فلسفه در فرهنگ ماست، چرا که در تاریخ ما پایه‌هایی به قدرت سنت فلسفی غرب وجود ندارد. همین نبود فلسفه در ایران موجب شده است که اشعار امروزی فاقد ساختار اندیشگانی باشند و ما نتوانیم شاعران بزرگ و جهانی به وجود بیاوریم.

آن چند شاعر مهم نیز که به عرصه‌ی ظهور رسیده‌اند مثل: نیما، شاملو، اخوان، فروغ و تا حدی سهراب سپهری و بیژن جلالی و نصرت رحمانی، شاعرانی هستند که دستگاه اندیشگانی موجب اهمیت و برجستگی اشعار آن‌ها شده است؛ اما نسل‌های بعد نتوانستند با بهره‌گیری از ساختاری اندیشگانی مسائل بنیادین بشری را وارد فضای شعری خود کنند و این کمبود در شعر معاصر ما چه در اشعار پست‌مدرن چه غزل چه رباعی و چه شعر سپید به‌شدت احساس می‌شود.

پانوشت: این گفتگو به‌صورت تلفنی صورت گرفته است.

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692