خیلی اتفاقی از طریق دوستان کتابش را خواندم و خریدم و باز خواندم و همچنان میخوانمش، چون این نوع نوشتن را در کمتر شاعری دیدم. نوشتنی از روی تعهد به واژه و شعر و درد و عشق. از طعنههای این کتاب و زبان معترضش، از زیستن شاعر لابلای سطرها و گرفتن دست مخاطب برای همراهی به وجد آمدم. چقدر روح دمیده شده از کالبد مؤلف در اشیاء درون شعرها زیباست و چه خوب میتوان به کشف لایههای دیگر رسید.
"عطر زنی در آسانسور" بوی زندگی و زیستن الهام گردی است. کتابی که باید بارها خواند و لابلای تصاویرش زیست و غرق در لذت و درد شد. اشعاری که حرف از دهان مادر و مادربزرگ دارد، از پدر و پدربزرگ و جنگ، از مهاجرت شاعر به کشور و جهانی دیگر، از نگاه خاص و ویژه به اشیاء پیرامون و کارکردی مناسب.
مخاطب بهراحتی غرق در نوستالژیهای کتاب میشود و با خیالی آسوده در ذهن مؤلف قدم میزند.
الهام گردی در شعر، عکاس خوبی است. زوایای دوربینش متفاوت است، همهچیز را تصویر میبیند در فضایی که خودش خلق کرده. از کلیت این کتاب لذت بردم و کاش کمی بیشتر دقت میشد به حذف افعال و سطرهای اضافی. کاش در تقطیع هم دقت بیشتری میشد. بیشک در کتاب بعدی که از الهام گردی خواهیم خواند این معایب نیز برطرف خواهد شد.
کمی لابلای اشعار و سطرهای این کتاب قدم بزنیم:
دست نجار است
که صندلی را تکان میدهد
وگرنه درختها
از مهاجرت خوششان نمیآمد
خوششان نمیآمد
به آنها بگوییم
میز
صندلی
کمد
(صفحه یازده)
به خیابان بیا
و قدم بزن با کفشهای ملی زنی
که فیلهای زیادی را ترسانده است
(صفحه دوازده)
دیگر حق با من نیست
حق با زیبایی من است
و این اتفاق در آشپزخانه نمیافتد
(صفحه بیستوپنج)
ناصرخسرو در رگهای برادرم قدم میزد
زالوی زیبایی بود سوزن که با سرنگ میخوابید
(صفحه بیستوهفت)
شاید زنی باشم در مترو
که با کشتهشدگان دیروز
روزنامه میخواند
(صفحه سیوسه)
از قورمهسبزی
که چون جاسوسی سیاه در آشپزخانه پرسه میزد
و با هزار چشم بلبلیاش
از احوالات خانه نسخه برمیداشت
(صفحه سیوپنج)
باغ فیلم کوتاهی بود
که با عصای پدربزرگ اکران میشد
من اما تماشاچی خوبی نبودم
فکر میکردم پرتقال، سرطان خون دارد
درختها شیمیایی شدهاند
و انگور، داروی بیهوشی خورده
(صفحه پنجاهودو)