عاشقان زمرهی ارباب امانت باشند
لاجرم چشم گهربار همان است که بود
مقدمه:
اگر به دیدهی انصاف بنگریم، در شرایط امروزهی تحقیقات ادبی و فرهنگی ایران بتوانیم موضوعی و مسئلهای مهمتر و با تسمیه تر از گردآوری و تدوین و نشر فرهنگ مردم بیابیم، زیرا گذشته از اهمیت و فواید بیشمار این شعبه از فرهنگ ایرانی، میدانیم که نسخههای خطی کهن و مواد تاریخی و ادبی مضبوط در کتابها و اسناد مکتوب بر سر جای خود هستند و اگر امروز نشد، فردا خواهیم توانست از آنها برخوردار گردیم. ولی گنج گرانبهای فرهنگ مردم که فقط در زبان و زندگی و اندیشه و رسوم مردم منعکس است، بدبختانه همانند گنج قارون در حالِ فرورفتن است و اگر دیر بجنبیم و فرصت اندکی را که داریم دربارهی این "کار خیر" به استخاره بگذاریم، مشمول و مصداق "الان قد ندمت و ما ینفع الندم" خواهیم شد.
در این مقاله که با عنوان "ترانههای مادری؛ آغازگاه شعر در ادبیات شفاهی" نگاشته شده است، به اهمیت ادبیات عامه و گونههای مختلف آن در خوراسانِ بزرگ پرداخته شده که اقوامِ گوناگونی چون؛ کرد، ترک، ترکمن، بلوچ و سادات را در خود جایداده است، مردمی که هرکدام با زبان و ادبیات منحصربهفرد خویش، در طبیعت زیبای این سرزمین چون نگینهای انگشتری به چشم میآیند. اگر بخواهیم با دقت بیشتری سخن بگوییم، باید اقرار کنیم که گردآوری فرهنگ و ادبیات عامه از همان روزگاران که تاریخ قوم ایرانی آغاز میشود، موردتوجه دانایان این بوم و بر بوده است. شاید "اوستای مینوی" نخستین مجموعهی دانش، هنر، ادب و بهطورکلی فرهنگ مردم ما باشد؛ و همینطور ادبیات پارتی و پارسی نیز آمیخته با فرهنگ تودههای ایرانی است. برای مثال در بیشتر آثار ادبی، ترک و تاجیک بهعنوان مترادف بکار برده شدند؛
ترک و کرد و پارسیگو و عرب
فهم کرده آن ندا بی گوش و لب
خود چه جای ترک و تاجیک است و رنگ
فهم کرده است آن ندا را چوب و سنگ
(مولوی، 1362: 99)
برای جمعآوری ترانهها و لالاییهای بومی این سرزمین، در تاریخ 28 فرودین 93 به خوراسان (محلِ برآمدن خورشید) سفر کردم و در آنجا از سبزوار، نیشابور (شهرِ فیروزه و انگور)، جوین، درگز، چکنه، قوچان، چناران و بجنورد دیدن کردم، از بین همهی این شهرستانها و روستاها، منطقهی درگز، توجه مرا بیشتر به خود جلب کرد. درگز در ایران باستان، ساختهشدهی دو شخصیت اشکانی میباشد؛ داراب گرد و ارشک که اولی بنیان گذارِ درگز (گِرد در زبان پارسی، شهر است، شهرِ داراب) و دومی همان "عشقآباد" کنونی در کشور ترکمنستان است.
و با مردم آنها مصاحبهای پیرامون آیینهای بومی، ترانهها، لالاییها و زبان و شیوهی گفتارشان، بهطور متوسط با 20 نفر در گروه سنی میانسال و کهنسال- تقریباً 80 درصد زن- صحبت کردم که 70 درصد آنها کهنسال بودند و در دههی هفتادسالگی بسر میبردند؛ که از این تعداد 40 درصد تحصیلات عالیه داشتند و مابقی تنها خواندن و نوشتن میدانستند. زنان ترانهها را از مادران و مادربزرگهای خود شنیده بودند که همگی از دنیا رفته بودند، یعنی بهطور تقریبی قدمت ترانهها به سیصد سال قبل برمیگردد. شکوه و عظمت ادبیات شفاهی اینجا معنا پیدا میکند که سینهها، نه قلمها و کاغذها، چقدر در حفظِ میراثِ خود کوشیدهاند. در پایانِ این مقاله، مجموعهای از ترانههای مادری که در سفرم به خراسان گردآوری نمودم، آورده شده است.
و همینطور در بررسیِ ادبیات شفاهی کشور ترکیه، از منابعِ مکتوب (Halk edebiyatı aşık edebiyatı) استفاده شده است. ادبیات شفاهی کشور ترکیه شاملِ دو بخش میباشد، بخشِ آنادولو که مشابه ترکهای ایران تکلم میکنند و بخش شمالی ترکیه که با شیوهی استامبولی صحبت میکنند. منطقهی آنادولو، علاوه بر ترک، کردنشین نیز میباشد، زبان و بیان و شیوه درهمآمیخته است و ادبیات شفاهی برگرفته از احساسات مردمی است که سالها در کنار هم زیستهاند، صورت اصیل ادبیات عامه، بیشتر از سرزمینهایی است که ریشهای در تاریخ کهن اجتماعی ایران دارند، مانند خراسان، کردستان، فارس، آذربایجان و... درواقع ادبیات رسمی مدیونِ ادبیات و فرهنگ عامه است، ازآنجهت که شکلگیری زبان مادری در بدو تولد همراه با فراگیری فرهنگِ زندگی، در فراز و نشیب، کماکان آغوشی از عاطفه و مهر را میگشاید، سخن از همدلی و عشق در غم، سختی، ناراحتی، مرگ، بیماری، بلاهای طبیعی، شادی، عروسی، تولد، فصل درو، باران موج میزند. ادبیات عامه، تنها یادگاری از روستاهای دورافتاده و مردمانِ رنجکشیدهی دلخوش نیست! بلکه شورِ زندگی برای همهی آنهایی ست که زیستن را ایمان دارند، وطن را باور دارند...
مسئلهای که ذهن خواننده را درگیر میکند، این است که اصولاً هدف از جمعآوری و بررسی ترانههای مادری چیست و چه تأثیری برای جامعه دارد؟
- باید اثرات این کار را به چند قسمت تقسیم و تشریح کرد:
1- آشنا کردن نسل جوان با سنتهای باستانی
2- زنده کردن هنر لالاییخوانی، لالایی گفتن، توجه به ادبیات کودک و مادر
3- ارج نهادن به کلمههای بومی، آداب بومی و ارزشهای ادبی زبانی آنها
4- مهمتر اینکه مردم روستاها و شهرهای کوچک چون به پایتخت میآمدند، به خاطر لباس و لهجه، احساس حقارت میکردند، اما حالا که متوجه شدهاند داشتن لهجهی محلی عار و ننگ نیست، بلکه با ارزش و هزار بار گرانبها است، ناراحت نمیشوند که لهجه و آیین خودشان را حفظ کنند.
در پایان، لازم میدانم از همیاریِ همراهانی چون استادِ همیشه مهربانم یاسمینِ آک کوش، رودابه باقری شاعر خوشذوقِ عزیزم و محققِ توانای عزیز آقای علیالله خانی توپکانلو نهایت قدرانی و تشکر را با این تک بیتِ ناب به عمل آورم؛
بیستون ماند و بناهای دگر گشت خراب
این درِ خانهی عشق است که باز است هنوز
ترانههای مادری در ایران
"لالایی" نخستین پیمان آهنگین و شاعرانهای است که میان مادر و کودک بسته میشود. رشتهای است، نامریی که از لبهای مادر تا گوشهای کودک میپوید و تأثیر جادویی آن خواب ژرف و آرامی است که کودک را فرامیگیرد. رشتهای که حامل آرمانها و آرزوهای صادقانه و بی وسواس مادر است و تکانهای دمادم گاهواره بر آن رنگی از توازن و تکرار میزند؛ و این آرزوها آنچنان بی تشویش و ساده بیان میشوند که ذهن شنونده در اینکه آنها آرزو هستند یا واقعیت، بیتصمیم و سرگردان میماند. انگار که مادر با تمامی قلبش میخواهد که بشود و میشود.
"لالایی"ها مهمترین جزء ادبیات شفاهی هر سرزمینی هستند، چرا که هیچ مادری آنها را از روی نوشته نمیخواند و همهی مادران بیآنکه بدانند از کجا و چگونه، آنها را میدانند. انگار دانستن لالایی و لحن ویژهی آن از روز نخست برای روان زن تدارک دیده شده است.
از دو بخشی که هنگام خواندن یک لالایی به دست میآید، یعنی آهنگ و شعر، آهنگ به کودک میرسد و شعر از آن مادر است. |
زن مادر باشد یا نباشد، لالایی و لحن زمزمهی آن را بلد است و اگر زنی که مادر نیست در خواندن آنها درنگ میکند، برای این است که بهانهی اصلی خواندن را فراهم نمیبیند، اما بیگمان اگر همان زن بر گهوارهی کودکی بنشیند، بی داشتن تجربهی قبلی، بدون اینکه از زمینهی شعر و آهنگ خارج شود، آنها را به کمال زمزمه میکند. گوِیی که روان مادرانه از همان آغاز کودکی به زن حکم میکند که گوشهای از ذهنش را برای فراگیری این ترانههای ساده، سفید بگذارد.
شاید بتوان گفت که لالاییها طیفهای رنگارنگی از آرزوها، گلایهها و نیایشهای معصومانهی مادرانه هستند که سینهبهسینه و دهانبهدهان از نسلهای پیشین گذشته تا به امروزیان رسیده و هنوز هم که هنوز است، طراوت و تازگی خود را حفظ کردهاند، بهگونهای که تاکنون هیچ ترانهی دیگری نتوانسته جایشان را بگیرد.
در حقیقت لالاییها - این دیرپاترین ترانههای فولکلوریک- آغازگاه ادبیات زنانه در پای گاهوارهها هستند که قدمتشان دیگر تاریخی نیست، بلکه باستانشناختی است.
از دو بخشی که هنگام خواندن یک لالایی به دست میآید، یعنی آهنگ و شعر، آهنگ به کودک میرسد و شعر از آن مادر است؛ زیرا آنچه از نظر شنیداری برای کودک گاهوارهای دارای بیشترین اعتبار است. ضربآهنگ لالایی است، وگرنه همه میدانیم که شعر لالایی زبان فاخری ندارد و تازه اگر هم داشته باشد کودک گاهوارهای آن را دریافت نمیکند. تنها زمزمه و لحن گیرای مادر است که به کودک لذت میدهد و او را میخواباند. مادر چه خوشصدا باشد و چه نباشد، کودک با زمزمهی او الفتی به هم میزند و لحن او چون جویباری در گوشهای کوچکش حظ و طراوت میریزد.
از طرفی دیگر تجربه نشان میدهد که کودکان با اینکه با لالایی بزرگ میشوند، هرگز شعر آن را یاد نمیگیرند و ذهن خود را موظف به فراگیری لالایی نمیکنند و زمانی هم که به حرف میآیند، هرگز لالایی را بهعنوان ابزار خیال خود به کار نمیگیرند. حتی دختران هم هنگام خواباندن عروسک خود، برایش لالایی نمیخوانند بلکه بیشتر سعی دارند که روی او را بپوشانند و به او امنیت بدهند؛ زیرا در هنگام بازی بیشتر میخواهند عروسک را دریابند، نه اینکه او را بخوابانند؛ اما اگر همین دخترکان بخواهند خواهر یا برادر کوچکتر خود را بخوابانند، بر اساس داشتن روان مادرانه، حتماً برایش لالایی میخوانند.
آهنگ لالاییها نیز تناسب مستقیم با نوع گاهواره و وسعت تاب آن دارد و چون نوع گاهواره در شهرهای ایران مختلف است، ازاینرو لحن زمزمهی مادران نیز متناسب با آن متفاوت میشود. مثلاً گاهوارههایی که در جنوب و نقاط مرکزی ایران برای خواباندن کودک به کار میرود، "ننو" نام دارد که بیگمان این واژه از کلمهی ننه گرفته شده است چون گاهواره را مادر دوم کودک نیز میگویند. ننوها را بهجایی میبندند.
تأثیر لالایی آنقدر عمیق است که از همان ابتدا، سببِ پیدایش رابطهای عاشقانه در کودک و مادر میشود، ترانههایی که در بزرگسالی، فرزندان را به آغوشِ مادران و مادران را به آغوشِ فرزندان برمیگرداند؛ کردهای کرمانج، ساکنِ منطقهی خراسان –درگز- آیینی زیبا و قابلِ احترام در بابِ قدرانی از مادر و مادرانههایش دارند، آنها هنگام کهنسالیِ مادر، سرِ او را به سینه میگذارند و برایش از همان ترانهها و لالاییهایی که او در جوانی و طراوت خویش، نثارِ گوششان کرده بود، میخوانند.
مادرانِ خوراسانی با الهام از طبیعت و آنچه سینهبهسینه به آنها رسیده، همراه با لهجههای زیبا و شیرین محلیِ خود، لالایی سر میدهند. گرچه در سرزمین بزرگِ خوراسان، گوناگونیِ اقوام، زیاد است، (کرد، کرمانج، ترک، ترکمن، بلوچ، فارس، سادات) ولی همهی لالاییها از نظرِ معنا و مفهومِ داستانی که مادر شعر میکند، در هفت دسته گنجانده میشوند:
1- ستایش فرزند با آرایهی تشبیه
مادر، فرزند و جگرگوشهی خود را بسیار عزیز میشمارد و او را لطفِ خدا دانسته و صنعِ خدای میداند، ازاینرو کودک را به عناصرِ طبیعت تشبیه میکند، طبیعتی که بسیار بخشنده است و این خود نوعی ارزشگذاری بر فرهنگ بومی، بهطور ناخودآگاه میباشد، چرا که در طبیعتِ بومی، عاشقانهها بر کسلکنندههای روزمره غلبه دارند؛ مانند عطرِ گلها و سبزیها در چهار فصل، زیباییِ خیرهکنندهی لالههای کوهستان
تأثیر لالایی آنقدر عمیق است که از همان ابتدا، سببِ پیدایش رابطهای عاشقانه در کودک و مادر میشود، ترانههایی که در بزرگسالی، فرزندان را به آغوشِ مادران و مادران را به آغوشِ فرزندان برمیگرداند. |
بخواب ای گل بخواب ای گل
بخواب ای سوسن و سنبل
2- آرزوها و رؤیا پردازیهای مادرانه
هنگامی که مادر کودک خود را در آغوش دارد، لحظهبهلحظهی رشد و تنومند شدنش را به چشم میآورد و برایش آرزو میکند، آرزوی عمر طولانی، عروس شدن دخترش، داماد شدن پسرش، وفادار شدنش و... که همگی پیرامون ارزشهای خانواده و دوست داشتن است.
لالالالا گل دشتی همه رفتن تو برگشتی
خداوندا تو پیرش کن خط قرآن نصیبش کن
3- زنان، سرایندهی زنان
مادر از نقشِ زن میگوید، از مسئولیتهایش در خانوادهای بزرگ و مرد سالار، گاهی از دلتنگیهایش (بیشتر در قشقاییهای خوراسان مشاهده نمودم که پس از جدا شدن از ایلِ پدر و کوچ به نقطهای دیگر، لالاییها با سوزی همراه میشوند که در "دستگاهِ دشتی" برای خود جایی دارند)
گلم از دست برفت و خار مونده
به من جبر و جفا بسیار مونده
به دستم مونده طفلِ شیرخواری
مرا این یادگار از یار مونده...
4- از خود گذشتی، قربان صدقه رفتن
در میان اقوام درگز، این مضمون با صراحت لهجهی بسیار و با عشقی وصفناشدنی از سوی مادر به فرزند خویش جلوهگر میشود و علت آن را میتوان در احترامی دانست که مادر بهواسطهی داشتن و به ثمر رساندن فرزند در ایل یا همان قوم و قبیله کسب مینماید. مادر علاوه برداشتن رابطهی عاطفی شدید با فرزند خود، نوعی مسئولیت در ارتباط با حفظ و بقای خانوادهای بزرگ بر دوش میکشد. پس فرزند باید از چشم بد دور باشد و طبیعی است که مادر از ابراز هر محبتی به او دریغ نمیکند.
لالایی کن بخواب بابا بیداره
گل بوسه روی دستات میکاره
لالایی کن بخواب ای نور چشما
با تو رنگ خوشی میگیره دنیا
5- نگرانیهای مادر
مادر، یک قلب است، او گاهی که بیماری و بلاها از پسِ هم میآیند، یا در فراغِ پدر (همسرِ خود) مرثیهخوانی میکند، یا حتی در لالاییِ خود، دعا میخواند و از خداوند شفا و برکت برای کودک و خانوادهاش میخواهد.
لالالالا گل نازی بابات رفته به سربازی
لالالالا گل نعنا بابات رفته شدم تنها
6- بازتابِ رویدادهای اجتماعی و اقتصادی
شخصیتِ مادر، طوری است که علاوه بر عشق ورزیدن و رسیدگی به امور خانه، در واقع رهبرِ خانواده است، او هوشمندانه در حفظِ غرورِ مردِ خانه میکوشد و ازخودگذشتگیها میکند. همینطور که گهواره را تکان میدهد، آنچه در شهر و خارج از خانه میگذرد را میفهمد، آمارِ بالا و پایین شدن دخلِ خانه را دارد، در سکوت مدارا میکند و بغضش را با ترانهها بیرون میدهد. توجه مادر به این موارد و شعر کردن آنها، نشان از تأثیر عمیقِ کلمات در کودک و خانواده دارد، گویی مادر بهنوعی شکوه خود را به نمایش میگذارد؛ و بیآنکه عمدی در کار باشد، به روابط بازرگانی نیز اشاره میکند.
لالا لالا ملوس ململ که گهوارت چوب صندل
لحافت چیت هندستون که بالشتت پَر سیستون
لالا ای باد تابستون نظر کن سوی هندستون بگو بابا عزیز من برای رودم کتون (= کتان) بستون
7- باورهای مذهبی، ارزشهای ملی
رحمِ مادر، اولین وطنِ انسان و سپس آغوش مادر و آرامآرام دنیا بزرگتر میشود. کلمات معنا پیدا میکنند. یاد میگیرد بگوید مادر، زبانش را درک میکند و در نهایت خانهاش را میشناسد، آنگاه وطن. آری، ارزشها برای کودک از مادر به ارمغان میرسد. قصههایی درست و راست، از جنگها، از ایثار، از به غم نشستن، از پیروزی، از شهادت، از همدلی و ... با گوشت و پوست و خونِ کودک آمیخته میشوند. نمونههای بسیار زیبایی که از روحِ عاشقانهی مادر، برخاسته است.
لالا لایلای میگویم و خوابت کنم من
آخ علی میگویم و سر صالحت کنم من
ترانههای مادری در ترکیه
کلمهی "nine" که در زبان فارسی به آن لالایی میگوییم، چنین معنی میشود؛ ترانهای که مادر یا دایهی کودک برای خواباندن و آرام نمودن او، به شکلِ منظوم و منثور سروده میشود. بهطورمعمول در قالب دو بیتی یا "mani" موجود است. از نظر تاریخی، دیوانِ لغتِ ترک نیز، "balu balu" را در مقابل لالایی قرار داده است که از قدیمیترین مفاهیمی است که مورد استفاده بوده است. ترانههای مادری با طنین صدای مادر، با عبارتی که به آن"nakarat" میگویند شروع یا تمام میشود، همان (لالا لالا لالا) که در ادبیات شفاهی ترکیه بدینصورت است؛ "Ninni yavrum ninni" یا "Uyusun da büyüsün ninni"
که بهنوعی کلمات را آهنگین میکند. از نظر وزنی، بیشتر لالاییها در وزنِ هجا سروده شدهاند، دارای قافیه هستند و معروفترین شکل وزنی آنها، قاعدهی هشت و یازده هجایی میباشد. گاهی هم لالاییهایی از نظر تعداد مصراع، میتوانند دوتایی، سهتایی، چهارتایی و حتی پنجتاییهایی که تا هجده هجا دارند نیز، خوانده میشود.
دستهبندی موضوعیِ ترانهها:
1- عشق و علاقه
Nine deyim buyunca
Baş yasdığa kuyunca
Yat sen gül yatağında
Bakıyım sana duyunca
2- شکایت و غم
YAVRUCUM YAVRUCUM BÜYÜYORSUN,
UYUDUN NE GÜZEL,NE GÜZEL.
YAVRUCUM YAVRUCUM BÜYÜYORSUN,
UYUDUN NE GÜZEL,NE GÜZEL
ZATEN BENİM SÖZÜMÜ DİNLEDİĞİN İÇİN,
BEN SENİ ÇOK SEVERİM.
CANIM,YAVRUM!
CANIM YETER NİNNİ BURADA,
BİTİYOR,BİTİYOR,
CANIM YAVRUM
CANIM YAVRUM
E,E,E,E,E,E
3- تمنا و خواستهها
Hop hopun olsun oğlum
Gül topun olsun oğlum
Sıralı kavak dibinde
Toyluğun olsun oğlum
4- جدایی و غربت
5- ترسها و تهدیدها
Allah seni saklasın çiçkeden kızılcadan
6- وعدهها و قرارها
Dandini dandini dastana
Danalar girmiş bostana
Kov bostancı danayı
Yemesin lahanayı
Huuu huuu huuu
Dandini dandini danadan
Bir ay doğmuş anadan
Kaçınmamış yaradan
Mevla korusun nazardan
Huuu huuu huu hu
Dandini dandini danaylı
Kaplarımız kalaylıKızım konak gelini
Oğlum olsa saraylı
Huu huu huu hu
Dandini dandini danaylı
Benim oğlum onaylık
On olmasın beş olsun
Güzellere eş olsun
Eee eee eee
7- باورهای مذهبی
Mevla’m Seni Korusun…
Açar güller, bahar olur,
Ben bebeğime gül demem,
Gülün ömrü az olur,
Ay karşıdan doğar gelir,
Gün boynunu eğer gelir,
Küçük bebek arabasına binmiş,
Annem diye diye gelir,
Ninni yavrum ninni…Ninni desem sana dilden,
Kurusun gömleğin esen yelden,
Mevla’m seni korusun, Kem gözden, kötü dilden,
Ninni yavrum ninni…
تشابهات ادبیات شفاهی ایران و ترکیه
تأثیر ادبیات شفاهی ایران در آسیای صغیر
حوزه فرهنگ و تمدن ایرانی حوزهای بسیار گسترده است که از ماوراءالنهر تا غرب آسیای صغیر را در برمیگیرد. در کنار ادبیات تألیفی مهمترین عرصهای که میتوان تعامل فرهنگ ایرانی را با فرهنگهای گوناگون این حوزه گسترده نشان داد، فرهنگ شفاهی و بهویژه ادبیات شفاهی است. مقایسه ادبیات شفاهی سرزمینی که امروزه ترکیه نامیده میشود با ادبیات شفاهی ایران، یکی از مصادیق بارز این تأثیرگذاری و تأثیرپذیری را نمایان مینماید. در ایران دو مجموعه افسانه از ترکی استانبولی به فارسی ترجمه و منتشر شده است که در مجموع، تعداد شصتوهفت روایت را دربرمیگیرند. این کتابها عبارتاند از: "افسانههای مردم ترکیه" و "داستانها و افسانههای ترکیه". بررسی متونی که در این کتابها آمده و مقایسه آنها با روایتهایی که در ایران ضبط و ثبت شده است، نکات قابلملاحظهای را روشن میکند که به برخی از آنها اشاره میگردد:
همسانی موضوعی
الف- در تعدادی از این افسانهها میتوان موضوع و بنمایههایی را نشان داد که مانند آنها در افسانههای ایرانی نیز وجود دارد، مانند پرواز دادن باز برای تعیین پادشاه، سوزاندن پر سیمرغ یا موی دیو برای استمداد از آنها، تغییر جنسیت بر اثر نفرین دیو، ظهور پریان در جلد کبوتر و...که با بسامدی بسیار بالا در افسانههای ایرانی نیز با آنها مواجه هستیم.
ب- در برخی از این افسانهها اپیزودهایی وجود دارد که مشابه آنها در افسانههای ایرانی به چشم میخورد، مانند آنچه در افسانههای "سه حقهباز و ظرف کره"، ''محمد شلوار و دختر سلطان"، ''تاجر و سه لیرهاش" و ''منجمباشی پادشاه" وجود دارد.
ج- تعداد زیادی از افسانهها، حکایتها و لطیفههای این دو کتاب آنچنان تشابهی با نمونههای ایرانی دارند که میتوان آنها را دو روایت مختلف از یک متن واحد دانست. اختلافاتی که در میان این دسته از روایتها به چشم میخورد، از آن مواردی است که میان این دو روایت از یک متن شفاهی در ایران نیز وجود دارد.
د- تعدادی از حکایتهای این دو کتاب مربوط به یکی از شخصیتهای مشترک ادبیات عامه ترکی و عربی به نام جوحایا جحی است که متأسفانه طی یکصد سال اخیر با نام مجعول ملانصرالدین معرفی گردیده است. حضور این شخصیت طنزآمیز در ادبیات کلاسیک ما سابقهای دیرینه دارد. ادیبانی مانند مولوی، جامی و عبید از آن همچون حربهای علیه فساد اجتماعی بهرهها بردهاند. آنچه از این شخصیت در این کتابها آمده است، بدون کموکاست در ادبیات کتبی و شفاهی ما نیز وجود دارد.
هـ- یکی از منابع مشترک قصههای شفاهی کشورهای منطقه، قصههای کتاب معتبر و کمنظیر هزار و یک شب است. در میان مردم ترکیه نیز تعدادی از این قصهها رواج دارد که برخی از آنها در کتابهای مورد بحث آمده است؛ مانند ''سرگذشت یک زن خوب فقیر" که در حقیقت روایتی از قصه ''گمگشتگان" است که شهرزاد آن را در شبهای چهار صد و هفتاد و ششم تا چهار صد و هفتاد و هشتم روایت کرده است. از این قصه دو روایت استاد انجوی، یک روایت سادات اشکوری، یک روایت داریوش رحمانیان و یک روایت نیز محمدرضا جعفری قنواتی ضبط کردهاند. علاوه بر این، روایتی نیز در اسکندرنامه آمده است.(افشار،1343، ص 165)
و- همهی آنچه مادران و زنانِ سرزمین خوراسان، چه کرد و چه ترک و پارس، برای کودکان میسرایند، در گهواره، جشنِ تولد، جشنِ ختنه سوری برای پسرها، هنگام درآوردنِ اولین دندان، بیمار شدن کودک یا اسفند دود کردن برای ردِ چشمزخم، از مواردِ جالبی است که در ترانهها آمده است، برای نمونه، دو ترانه با یک مضمون از دو زبان انتخاب کردهام؛
نمونهی فارسی:
اسفندِ دونه دونه/ اسفند سی و سه دونه/ اسفند تلخ و نمک شور/ نمک به مهرِ زهرا/ اسفند بترکونه چشمِ حسود
همینطور که میدانیم در باورهای بومی و مذهبی ما، چشمزخم وجود دارد، حالا برای دور ماندن از آن، هنگام دود کردنِ اسفند شعری مناسب حالش میسرایند؛ شکل اسفند دانهدانه است، این دانهها به دانههای تسبیح که واسطهی شمارش و تلقین ذکر و اسماء مقدس میباشند تشبیه شده است، ازآنجاییکه میگوید "سی و سه" که قسمت دوم و سوم تسبیح است و معمولاً در تسبیحاتِ حضرت فاطمه (س) اینطور شمارش میشود. (سیوچهار مرتبه اللهاکبر، سی و سه مرتبه الحمدالله، سی و سه مرتبه سبحانالله) سراینده باورهای مذهبی و اعتقادیاش را نیز سببساز میداند،
نمونهی ترکی:
Üzerriksen davasan, Her bir derde davasan, Üzerriksen yanarsan, Derdu bela alarsan, Molam seni gönderip,
Qada balam alasan
که اینطور معنا میشود: تو اسپندی و دوایی، برای هر دردی درمانی، تو اسپندی و میسوزی، درد و بلاهارو میگیری، مولایم تو را فرستاده تا درد و بلاهارو دور کنی
که در اینجا منظور از مولا، حضرت علی (ع) میباشد. همانطور که مشاهده میکنیم باورهای مذهبی هم در ادبیات بومی جا گرفته است،
ی- سرانجام از آنچه در کتابهای مورد بحث آمده، باید به قصههایی اشاره کرد که روایتهایی از آنها در کلیلهودمنه، مثنوی و مرزباننامه آمده است؛ مانند قصه کلاغ و مار که مطابق با حکایت چهارم باب الاسد و الثور کتاب کلیلهودمنه است. (کلیلهودمنه،1356، ص 81)
آنچه در سطور پیشین آمد، تنها بخشی از تشابهات ادبیات شفاهی مردم ترکیه و ایران است. بیتردید این مایه از تشابه و همسانی نمیتواند اتفاقی و از مقوله توارد محسوب گردد. همچنین نمیتوان آن را به اشتراکات مسائل عام جوامع بشری بهحساب آورد.
این همسانیها بیش و پیش از هر چیز نتیجه تعامل فرهنگی چند صد سالهای است که عوامل گوناگونی در تشدید آن نقش داشتهاند. نکتهی جالب دیگری که در ترانههای مادری به آن برخورد کردم، استفاده از کلمهی "گل" در آنها بود، نام گلهای گوناگون، در زبان فارسی و ترکی به چشم میخورد. در همهی لالاییها، مادر فرزند خود را با کلمهای متفاوت خطاب میکند؛ "عزیزیم" همان عزیزم، "بالام" جانم یا دلبندم.
در هر دو زبان، لالاییها با جملهی معروفِ "لالایی گویم"، " لایلای دئدیم"، "ninne desem" آغاز میشود.
یا اگر قصهای منظوم برای خواب کردنِ کودک باشد، همان قصهی شب، با "یکی بود، یکی نبود، غیر از خدا هیچکس نبود، زیرِ گنبدِ کبود..." و "avvel zaman içinde kalbur zaman içinde veya bir varmış bir yokmuş" شروع میشود.
نمونههایی از ترانههای مادری و بومی که در سفرم به درگز و خراسان جمعآوری نمودم؛
روستای چکنهی اولیا/ شهر نیشابور/ استان خراسان رضوی- فاطمه نساء اراضی، متوفی 1347 به نقل از دخترش فاطمه هنری 74 ساله؛
لای لای گلِ آلو درختِ سیب و زردآلو
ننه، درختِ سیب رو آب برده دلِ بچه مو خواب برده
لای لای بخواب اینجا سیب بیار بفروش اینجا
ننه سیب آورد و هیچکی نخرید
ننه یک شبیام بخواب اینجا
لالا لایی میگویم و خوابت کنم من
آخ علی میگویم و سر صالحت کنم من
لای لای لای گلِ پونه ننه، گدا اومد درِ خونه
نونش دادم بدش اومد
پولش دادم خوشش اومد
******************
آخ ستاره در هوا میشمارم امشب
آخ به بالینم نیا بیمارم امشب
آخ به بالینم نیا تب دارم امشب
که دوست و دشمنان بیدارند امشب
آخ دومان گله گله اونگوم باغلادی
شو گونوم هر کیم گوردو آغلادی
دوست گوردو دئدی حیف اتدی
دشمن گوردو دئدی جزاسی دیر قوی چکیر
روستای صومعه/ شهر نیشابور/ استان خراسان رضوی- نصرت رمضانی 80 ساله؛
- بسم الله الرحمن الرحیم
خاله پیرزنِ بود، چن تا بچه داشت
همساده اومد ماست بگیره، ماست نداش
گفت: سر هی و سرِ بی
سرِ بانو شرفین، رهنما، ترنجبین
ژندره کلاه، وندره کلاه
به جونِ ماس مالیده
حسن که پهلوم خوابیده
الا کلنگم بمیره
به جونِ جبار ندارم
روستای جوین/ شهرستان سبزوار/ استان خراسان رضوی- علی جوینی 47 ساله؛
به گیجه حنا باقِللن امشب حنا میبندن
آل آیاقا باقِللن به دست و پا می بندن
اگر حنا اولمازسان اگر حنا نباشد
سو طلای لا باقِلریگ آبِ طلا میبندیم
درگز/ خراسان شمالی/ ترکی و فارسی
بخواب ای دختر زیبا میانِ مخملِ زیبا
دو چشمانت ببند امشب بروی من مخند امشب
که میبینی گزند امشب بخواب ای دخترِ نالان
تمامِ خانه شد ویران فقط خر مانده با پالان
بالام لای لای بالام لای لای
دیانت از میان رفته سلامت از جهان رفته
زِ غیرت هم نشان رفته بخواب ای دختر دلریش
گلم، نازم جونم کیش کیش مکن گریه مشو پیش پیش
بالام لای لای لالام لای لای
مساجد گشته ویرانه معابد گشته ویرانه
وطن پر شد زِ بیگانه بخواب ای دخترِ شیرین
فدایت مادرِ مسکین ذلیلِ دشمنان گشتیم
اسیرِ ناکسان گشتیم که رسوای جهان گشتیم
بالام لای لای لالام لای لای
بخواب ای طفلِ بیچاره مکن جنبش زِ گهواره
بخواب ای طفلِ نو خیزم نهالِ فصلِ پاییزم
بخواب ای شیرهی جانم بخواب ای ماهِ تابانم
(قسمت آخر، "بخواب ای طفل بیچاره"، سرودهی اشرف الدین گیلانی "نسیم شمال" است.)
درگز/ خراسان شمالی/ ترکی
لایلا دئدیم یاتاسان قیزیل گوله باتاسان
قیزیل گولون ایچینده شیرین یوخو تاپاسان
درگز/ خراسان شمالی/ کرمانجی
تصنیفِ زیبای درگزه علیبابا، با تنظیم، آهنگسازی و خوانندگی "بابا رستمی" از اهالیِ شیروان که در سال 1391 در سن 80 سالگی به دیدارِ حق شتافتند. این تصنیف عاشقانه، بسیار زیباست و به زبان کرمانجی سروده شده و با سازِ دو تار هماهنگیِ دلنشینی دارد، گرچه برای معشوق خوانده شده اما قصهای است از زندگی که در آن شاعر که نامش مشخص نیست و به تودهی مردم برمیگردد، از کوتاهی و زودگذر بودن دنیا میگوید، همه را به عشق و صفا دعوت میکند، از زیباییهای بومی خراسان شمالی سخن میکند و در جایی نامِ " جلگهی مانه و سول مقان" را میآورد، به زیباییهای طبیعت میبالد و معشوق را در کنار آنها فرا میخواند. مال دنیا و ثروت را به گاو و گوسفند تشبیه کرده که ارزشِ آنچنانی ندارد، آنچه ارزشمند است، خودِ عشق است. او با خدا سخن میکند، رو به آسمان، اشاره به حقانیتِ پروردگار دارد و از او خواستهای دارد؛ چشمهای در کوه، زیرِ صخرهای باز شود که هر زمان به آنجا بروم، معشوق نیز در آنجا حاضر شود. شاعر زیبایی معشوق خود را به زبان شیرین کرمانجی اینچنین وصف میکند؛
وَ قربانِ ای الا تو صنمم
ورَه چشمات دونه شیرینا وِ قلمم
فدای تو ای بتِ زیبایم، ابروان و چشمهایت بلند و کشیده، گویی با قلم آنها را نقاشی کردهاند.
در این تصنیف، دو بخش جداگانه موجود شده است، یکی خطاب به مردم و دیگری خطاب به معشوقه. خطاب به مردم از بزرگی و نامیراییِ عشق خود سخن میکند، از کوتاهی عمر؛ و خطاب به معشوقه، او را مدح میکند و عشق نثارش میکند.
ادبیات رسمی، مدیونِ فرهنگِ عامه است، یک دنیا مطلب و موضوع و عبرت و اندرز، یک دنیا عاشقانه زندگی کردن همراه با هویتِ نابِ هر بوم، در ادبیات شفاهی جریان دارد. دانستن این مصادیق سبب میشود به خودباوری برسیم، زبان و ادبیات را پاسداری کنیم تا از گزندِ تجددِ غرب و مدرنیته در امان باشد. ترانههایی که در زبان مادری سروده میشود، تأثیر بسزایی در یادگیری و فهم اولیه و همینطور نگرش و نوع نگاه به آن زبان را دارد. کودک با آیینِ زبانی و ادبی خود رشد میکند، علاوه بر فراگیری زبان، آیینها و رسمها حفظ میشوند و مانندِ یک زنجیرهی محکم از فرهنگ ملی محافظت میکنند. پسازآن هنگام مواجهشدن با ادبیات کلاسیک سرزمین خود و شاعرانی فاخر چون؛ حافظ، عطار، خیام، سعدی، فردوسی، مولوی، یونس امره، فضولی، نسیمی، ندیم و... شوقِ وافری در یادگیری و تحلیل و زنده نگهداشتن آنها پیدا میکنند. خودستایی نیست! حقیقت است که زبان و ادبیات، فرهنگِ شنیداری و گفتاریِ هر سرزمین است. ■
منابع:
جلالالدین، بلخی (مولانا). (1362). مثنوی معنوی. (دفتر اول). تهران: انتشارات پگاه.
توحدی، کلیمالله، (1366 و 1378). حرکت تاریخی کرد به خراسان، ناشر: مؤلف، مشهد: انتشارات توس و اسفند.
انجوی شیرازی، ابوالقاسم، (1354). جشنها و آداب و معتقدات زمستان. تهران: انتشارات امیرکبیر.
دار، سومنات. (1382). داستانها و افسانههای مردم ترکیه. ترجمهی محمدرضا شمس. تهران: نشر ذکر.
کونوس، ایگنتاس. (1387). افسانههای مردم ترکیه. ترجمهی پژمان طهرانیان. تهران: هرمس (کیمیا).
اسکندر نامه (روایت فارسی کالیس تنس دروغین)، (1343). به کوشش ایرج افشار. تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
نصرالله منشی، ابوالمعالی. کلیلهودمنه، به تصحیح و توضیح مجتبی مینوی طهرانی. (1356) تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
بابا رستمی، آهنگساز و خواننده، ترانهسرا نامعلوم. "درگزه علیبابا". { لوح فشردهی صوتی}
استریو آرمان درگز. "خه لات"(به زبان کرمانجی؛ هدیه. مجموعه موسیقی و لباس و رسوم محلی درگز). { لوح فشردهی تصویری}
الله خانی توپکانلو، علی، مدرس و محقق. (1393) گفتوگوی حضوری با نویسنده.28 فرودین 1393. { ارتباط شخصی مؤلف}
M. Öcal Oğuz, Metin Ekici, Mehmet Aça, Mustafa Arslan, Dilaver Düzgün, R. Bahar Akarpınar, Gülin Öğüt Eker, Aktan Müge Ercan, Tuba Saltık Özkan, (2013). Türk Halk Edebiyatı}ادبیات شفاهی ترکی}