فرهنگ و هنر و دانایی - قابوس بن وشمگیر

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

تن خویش را بعث كن به فرهنگ و هنر آموختن، و این تو را به دو چیز حاصل شود: یا به كار بستن چیزی كه دانی، یا به آموختن آن چیز كه ندانی.
حكمت: و سقراط گوید: هیچ گنجی بهتر از هنر نیست و هیچ دشمن بتر از خوی بد نیست و هیچ عزی بزرگوارتر از دانش نیست، و هیچ پیرایه، بهتر از شرم نیست. پس آموختن را وقتی پیدا مكن چه درهر وقت و در هر حال كه باشی، چنان باش كه یك ساعت از تو در نگذرد تا دانشی نیاموزی و اگر در آن وقت، دانایی حاضر نباشد از نادانی بیاموز كه دانش از نادان نیز آموخت. از آنكه هر هنگام كه به چشم دل در نادان نگری و بصارت عقل بر وی گماری آنچه تو را از وی ناپسند آید دانی كه نباید كرد چنانكه اسكندر گفت:
حكمت: من منفعت نه همه از دوستان یابم، بلكه از دشمنان نیز یابم از آنچه اگر در]من فعلی زشت بود، دوستان به موجب شفقت بپوشانند تا من ندانم، و دشمن بر موجب دشمنی بگوید تا مرا معلوم شود؛ این فعل بد را از خویشتن دور كنم، پس آن منفعت از دشمن یافته باشم نه از دوست. تو نیز دانش آموخته باشی كه از دانایان.
و بر مردم واجب است چه بر بزرگان و چه بر فروتران هنر و فرهنگ آموختن كه فزونی بر همسران خویش به فضل و هنر توان یافت؛ چون در خویشتن هنری نبینی كه در
امثال خویش نبینی همیشه خود را فزون تر از ایشان دانی و مردمان نیز تو را افزون تر دانند از همسران تو به قدر فضل و هنر تو.
و چون مرد عاقل بیند كه وی فزونی نهادند بر همسران وی به فضلی و هنری، جهد كند تا فاضلتر و بهره مندتر شود و هر آنگاه كه مردم چنین كند بس دیر برنیابد تا بزرگوارتر هر كسی شود.
و دانش جستن، برتری جستن باشد بر همسران و مانند خویش و دست باز داشتن از فضل و هنر، نشان خرسندی بود بر فرومایگان و آموختن هنر و تن را مالیده داشتن از كاهلی سخت سودمندست كه گفته اند:
كاهلی فساد تن بود و اگر تن تو را فرمان برداری نكند نگر تا ستوه نشوی، ازیرا كه تنت از كاهلی و دوستی آسایش، تو را فرمانبردار از آنكه تن ما را تحریك طبیعی نیست و هر حركتی كه تن كند به فرمان كند نه به مراد؛ كه هرگز تا نخواهی و نفرمایی تن تو را آرزوی كار كردن نباشد پس تو به ستم، تن خویش را فرمان بردار گردان و به قهر او را به اطاعت آور كه هر كه تن خویش را مطیع خویش نتواند گردانید، وی را از هنر بهره نباشد و چون تن خویش ار فرمان بردار خویش كردی به آموختن هنر سلامت دو جهانی اندر هنرش بیابی و سرمایه همه نیكی ها اندر دانش و ادب نفس و تواضع و پارسایی و راستگویی و پاك دینی و پاك شلواری وبی آزاری و بردباری و شرمگنی شناس. اما به حدیث شرمگنی، اگر چه گفته اند «الحیاء من الایمان» بسیار جای بود كه حیا بر مرد و بال بود. و چنان شرمگن مباش كه از شرمگنی در مهمات خویش تقصیر كنی و خلل در كار تو آید كه بسیار جای بود كه بی شرمی باید كرد تا غرض حاصل شود. شرم از فحش و ناجوانمردی و نا حفاظی و دروغزنی دار. از گفتار و كردار با صلاح شرم مدار كه بسیار مردم بود كه از شرمگنی از غرضهای خویش بازماند.
همچنانكه شرمگینی نتیجه ایمان است، بی نوایی نتیجه شرمگینی است. جای شرم و جای بی شرمی بباید دانست و آنچه به صواب نزدیك تر است همی باید كرد كه گفته اند مقدمه نیكی شرم است و مقدمه بدی بی شرمی است. اما نادان را مردم مدان و دانای بی هنر را دانا مشمر و پرهیزگار بی دانش را زاهد مدان. و با مردم نادان صحبت مكن خاصه با نادانی كه پندارد داناست.
و بر جهل خرسند مشو و صحبت جز با مردم نیكنام مكن كه از صحبت نیكان مردم نیكنام شود چنانكه روغن كنجید از آمیزش با گل و بنفشه كه به گل و بنفشه اش باز می خوانند از اثر صحبت ایشان.
و كردار نیك را ناسپاس مباش و فراموش مكن و نیازمند خود را به سر باز مزن كه وی را رنج نیازمندی بس است خوشخویی و مردمی پیشه كن و
ز خوی های ناستوده دور باش و بی سپاس و زبان كار مباش كه ثمره زیان كاری رنج مندی بود و ثمره رنج نیازمندی بود و ثمره نیازمندی فرومایگی و جهد كن تا ستوده خلقان باشی و نگر تا ستوده جاهلان نباشی كه ستوده عام، نكوهیده خاص بود چنانكه در حكایتی شنودم.
حكایت: گویند روزی «فلاطُن» نشسته بود از جمله خاص آن شهر، مردی به سلام او اندر آمد و بنشست و از هر نوع سخنی همی گفت در میانه سخن گفت: ای حكیم امروز فلان مرد را دیدم كه سخن تو می گفت و تو را دعا و ثنا همی گفت و می گفت افلاطن بزرگوار مردی است كه هرگز كس چنو نبوده است و نباشد.
خواستم كه شكر او را به تو رسانم افلاطون چون این سخن بشنید، سر فرو برد و بگریست و سخت دل تنگ شد. این مرد گفت: ای حكیم، از من چه رنج آمد تو را كه چنین تنگ دل گشتی؟ افلاطون گفت: از تو مرا رنجی نرسید ولكن مرا مصیبتی ازین بتر چه بُود كه جاهلی مرا بستاید و كار من او را پسندیده آید؟ ندانم كه كدام كار جاهلانه كردم كه به طبع او نزدیك بود كه او را آن خوش آمد و مرا بدان بستود؟ تا توبه كنم از آن كار و این غم مرا آنست كه مگر من هنوز جاهلم، كه ستوده جاهلان، جاهلان باشند. و هم درین معنی حكایت دیگر یاد آمد.
حكایت چنین شنیدم كه محمدبن زكریارازی رحمةالله می آمد با قومی از شاگردان خویش، دیوانه ای پیش ایشان اوفتاد، در هیچ كس ننگریست مگر در محمدبن زكریا و نیك درو نگاه كرد و در روی او بخندید. محمدبن زكریا باز خانه آمد و مطبوخ افتیمون بفرمود پختن و بخورد. شاگردان گفتند كه: چرا مطبوخ خوردی؟ گفت: از بهر آن خنده دیوانه كه تا وی از جمله سودای، جزوی با من ندید، با من نخندید، چه گفته اند: «كل طایر بطیر مع شكله»
دیگر، تندی و تیزی عادت مكن و زحلم خالی مباش ولكن یكباره چنان مباش نرم كه از خوشی و نرمی بخوردندت و نیز چنان درشت مباش كه هرگز به دست نسپاوندت. و با همه گروه موافق باش كه به موافقت از دوست و دشمن مراد حاصل توان كرد. و هیچ كس را بدی میاموز كه بد آموختن دوم بدی كردن است. و اگر چه بی گناه، كسی تو را بیازارد تو جهد كن تا تو او را نیازاری كه خانه كم آزاری در كوی مردمی است. واصل مردمی گفته اند كه كم آزاری است. پس اگر مردمی كم آزار باش.
دیگر: كردار با مردمان نیكو دار از آنچه مردم باید كه در آینه نگرد اگر دیدارش خوب بود باید كردارش چو دیدارش بود كه از نیكوی زشتی نزیبد. نشاید كه از گندم جو روید و از جو گندم. و اندرین معنی مرا دو بیت است:
شعر

 ما را صنم همی بدی پیش آری
 از ما تو چرا امید نیكــی داری؟
 رو جـانا رو همی غــلط پنداری
 گندم نتوان درود چوت جو كاری

 پس اگر در آینه نگرد، روی خویش زشت بیند هم باید كه نیكی كند كه اگر زشتی كند بر زشتی فزدوه باشد و بس ناخوش و زشت بود دو زشتی به یكجا. و از یاران مشفق و آزموده نصیحت پذیرنده باش و با ناصحان خویش هر وقت به خلوت باش، ازیرا كه فایده تو ازیشان به وقت خلوت باشد. و چنین سخنها كه من یاد كردم بخوانی و بدانی و بر فضل خویش چیره گردی، آنگاه به فضل و هنر خویش غره مباش. و مپندار كه تو همه چیز بدانستی، خویشتن را از جمله نادانان شمر كه دانا آنگه باشی كه بر دانش خویش واقف گردی.

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692