نقد ادبی دانشی برای بررسی ویژگیها و تفسیر نقاط قوت و ضعف یک اثر ادبی و تحلیل و ارزیابی آن در کنار تشریح جوانب پیچیدهٔ آثار ادبی و روشی برای سنجش اعتبار و مقام آنها است.
در نقد ادبی آنچه مهم است بررسی ابداعات موجود در متن از نظر سبک و ساختار است. برای این منظور باید متن را با متون ادبی نوشته شده در قبل مقایسه و نوآوری در آن را پیدا کرد. شاعر و داستان نویس بهتر است منتقد ادبی نیز باشند تا مطالعه در آثار دیگران و بررسی آنها سطح و کیفیت نگارش آنها را بهتر کند.
برای بهتر شدن کیفیت یک نقد ادبی بهتر است صرفا ویژگیهای یک متن ادبی را در محدودهٔ آن متن بررسی نکرد بلکه آن متن را از نظر فلسفی و یا روانشناختی با متون دیگر مقایسه کرد. در این صورت نقد ادبی به بررسی دقیقتری تبدیل خواهد شد. نقد ساختارگرایانه یکی از سبکهای نقد هنری است که ریشهای اروپایی دارد و پیشروان آن ولادمیرپراپ روسی و کلود روی استراوس فرانسویاند. این سبک در نقد ادبی نقشی مستقل دارد و دارای رابطه تنگاتنگی با زبانشناسی ساختاری است.
غیرمنصفانهاست که برای تعریف ساختارگرایی تنها به چند واژه بسنده کنیم. البته گستردگی و وسعت هر سبک از نقد ادبی آنقدر زیاد است که نمیتوان در چند سطر آن را بررسی کرد.
اما سعی شدهاست در این یادداشت، ساختارگرایی در نقد، به طور خلاصه، معرفی شود: واژه ساختارگرایی که از ریاضیات و فیزیک به زیستشناسی و از آنجا به زبانشناسی، روانشناسی، جامعهشناسی و اقتصاد راه یافت، در سالهای ۱۹۶۰ ـ ۱۹۷۰ ورد زبان همه بود.
ساختار یعنی نظام. در هر نظام، جزءجزء اجزاء به هم ربط دارد؛ و کل اجزاء، مانند یک ساعت کار میکند؛ و کار هیچ جزئی بیرون از کار کل اجزاء نیست.
در ادبیات، منظور از ساختارگرایی، بیشتر نظامی است که بر پایه زبانشناسی استوار است.
در این شیوه از نقد، منتقد میکوشد اثر هنری را بر اساس اصول تثبیتشدة آفرینش هنری بررسی و نقد کند. یعنی در نظر منتقد شکلگرا، آنچه نیازمند توجهاست، زبان است و نه مفاهیم اثر ادبی. منتقدان، این سبک اثر هنری را از نظر ترکیببندی، هماهنگی، وزن و آهنگ و به ویژه تناسبات هندسی، برای خواننده، موشکافی و نقد میکنند؛ و در واقع، توانایی فنی هنرمند در آفرینش اثر را برملا میکند.
بهطور کلی میتوان گفت: ساختارگرایی مطالعه روابط است. و طبق تعریفی که دورتی. ب. سلز از ساختارگرایی دارد (ساختارگرایی مطالعة ساختمان آفریدههای طبیعت و آفریدههای بشر است)، میتوان نتیجه گرفت که مثلاً ساختارگرایی تحقیقی در این باب است که چگونه سه ـ چهار بیت از یک شاعر با یکدیگر قابل مقایسه بوده و به بیت پایانی میانجامد.
نقد ساختارگرا، از سه مرحله تشکیل میشود:
۱. استخراج اجزاء ساختار اثر.
۲. برقرار ساختن ارتباط موجود بین اجزاء.
۳. نشان دادن دلالتی که در کلیت ساختار اثر هست.
به همین جهت، در نقد ساختارگرایانه، همیشه سخن از ساختار است. از این رو، نقد ساختاری را، «نقد کلیت» هم میخوانند. ابزار این نوع نقد، دانشنامهای است از نشانهشناسی پیکرههای دلالتگر. بدین جهت، این نوع نقد، به «نقد صورتگرا» یا «پیکرهگرا» هم مشهور است.
نقد ساختارگرا، شعبههای گوناگون دارد. مثلاً اگر به ارزش سیاسی ـ اجتماعی واژهها بپردازد، «ساختارگرایی معناشناسی» است. اگر روابط ساختاری اثر را با رویدادهای زندگی فردی و ساختار روانی نویسنده بسنجد، «ساختارگرایی روانشناسی» خوانده میشود. اگر ساختار اثر را با شرایط اقتصادی جامعه بسنجیم، «ساختارگرایی اقتصادی» و اگر ساختار اثر ادبی را به اسطوره و ادبیات اساطیری بکشانیم «نقد ساختارگرایی اسطورهای» نامیده میشود.
البته، نقد ساختارگرایی، دارای مخالفین بسیاری در حیطة نقد هنری میباشد؛ و این مخالفین، خود نقدهایی را بر نقد ساختارگرایی نوشتهاند و معایب و نقاط ضعف آن را مشخص کردهاند. که عبارتاند از:
۱. منتقدین معتقدند این سبک، به ارزش فرهنگی اثر اهمیت نمیدهد.
۲. به مفهوم اثر کاری ندارد، و اثر را فقط از نظر ساختاری بررسی میکند.
۳. نسبت به زیبایی آثار، بیتوجه باقی میماند.
طبق نظر ساختارگرایان، علیرغم نمودهای متفاوت و بیشمار آثار هنری، ادبی، ساختارهایی محدود، زیرساختهای این آثار را تشکیل میدهد.
از نظر ساختارگرایان، بهترین و کمنقصترین نوشته ادبی، شعر کلاسیک است؛ که جدا از معنی، دارای ساختی آهنگین و موزون است.
لحن سالم نقد، نتیجه سلامت نفس و نیت صدق منتقد است. غالب رجزخوانیهای نقدهای ادبی ضعیف و پرسر و صدا، ناشی از عجز منتقد در جمع دلایل و شواهد و استدلال قوی و شامل لحن دشنامآمیز و دشمنانه یک نقد به جای سخنان منطقی و غلطگیریهای درست و مستند است
متنی که حاوی حب و بغض با صاحب اثر است نقد ادبی محسوب نمیشود و برخورد احساسی، عمدهترین ضعف در نگارش یک متن به عنوان نقد ادبی است.