• خانه
  • بانک مقالات ادبی
  • یادداشتی بر فیلم «SIN CITY2» بانویی که به خاطرش می‌کشم کارگردانان «رابرت رودریگز و فرانک میلر»؛ «علی پاینده‌جهرمی»

یادداشتی بر فیلم «SIN CITY2» بانویی که به خاطرش می‌کشم کارگردانان «رابرت رودریگز و فرانک میلر»؛ «علی پاینده‌جهرمی»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

درک روشنایی متضمن درک تاریکی است. (اسپینوزا)

محصول سال ۲۰۱۴ و ادامه فیلم شهر گناه در سال ۲۰۰۵ به کارگردانی رابرت رودریگز و فرانک میلر است. این فیلم شامل مجموعه‌ای از بازیگران فیلم قبلی تشکیل شده است که می‌توان به بروس ویلیس، میکی رورک، جیمی کینگ، جسیکا آلبا، رزاریو داوسون و پاورز بوث اشاره کرد. بازیگران جدید هم عبارتند از: اوا گرین، جاش برولین، جوزف گوردون‌ لویت، دنیس هایسبرت، استیسی کیچ، جرمی پیون و کریستال مک کیهیل.

در تعریف تریلر نوآر آمده: در کانون تریلر نوآر یک شخصیت قرار دارد که آگاهانه از قانون تجاوز می‌کند.

شهر گناه فیلمی در این ژانر است منتها تمایز آن با دیگر انواع این‌گونه آن است که در این فیلم نه یک شخصیت مرکزی، بلکه همه آگاهانه از قانون تجاوز می‌کنند. به قول میکی رورک در نقش مارو: هیچ‌کس بی‌گناه نیست. درواقع شاید این تجلی‌ای از دنیای امروز ما باشد. واقعیتی که همه آن را می‌دانند اما با ماسک زدن و دروغ‌گویی از این واقعیت ترسناک می‌گریزند.

به قول راس در نمایشنامه‌ی مکبث، پرده‌ی چهارم، مجلس سوم: دریغا، سرزمین نگون‌بخت که از به‌یادآوردن خود بیمناک است. کجا می‌توانیم آن را سرزمین مادری بنامیم که گورستان ماست. آنجا که جز از همه بی‌خبران را خنده بر لب نمی‌توان دید؛ آنجا که آه و ناله و فریادهای آسمان شکاف را گوش شنوایی نیست. آنجا که اندوه جانکاه چیزی ست همه‌جا یاب؛ و چون ناقوس عزا به نوا درآید کمتر می‌پرسند که از برای کیست و عمر نیک‌مردان کوتاه‌تر از عمر گلی ست که به کلاه می‌زنند و می‌میرند پیش از آنکه بیماری گریبان گیرشان شود.

می‌توان شروع تریلر نوآر را تا قصه‌ی پادشاه رامپسینیتوس و دزدان هرودت عقب برد، گرچه نقطه‌ی شروع درخشان این نوع تریلر را در تئاتر انگلیس در اوایل دوره‌ی مدرن می‌دانند. نمایشنامه‌هایی چون مکبث،

ریچارد سوم، آدم دمدمی و ابلیس سفید. این‌ها همگی دارای شخصیت‌های روایی شماتیکی هستند که به خاطر منافع خود، آگاهانه از قوانین و مرزهای اجتماعی درباره‌ی رفتارهای جنسی، مسائل مالی یا سیاسی درمی‌گذرند.

شیفتگی ما نسبت به انحطاط اجتماعی آن‌ها تداعی‌کننده‌ی علاقه‌ی ما به داستان‌های تقویم نیوگیت است. تداوم این شیفتگی را می‌توان در تراژدی‌های انتقامی نیمه‌ی نخست سده‌ی هجده میلادی در رمان‌هایی چون فاحشه‌ی فلاندرز اثر دفو نیز مشاهده کرد.

در یک تریلر جنایی تمرکز بر جنایت و جنایتکاری است که مرتکب آن شده است. تشابه آن با تراژدی انتقامی در ترکیب سکس، مرگ و خشونت است. چیزی که در فیلم شهر گناه بی‌وقفه به تصویر کشیده می‌شود.

داستان فیلم در شهری به نام بیسین سیتی Basin City (به معنی شهر آبگیر) می‌گذرد که اختصاراً به Sin city (شهر گناه) معروف است. به‌مانند ماجراهای بتمن که در شهری خیالی بنام گاتهام می‌گذرد اینجا هم با شهری خیالی طرف هستیم که نمادی از تمام دنیای واقعی است منتها نقطه‌ی تمایز آن در این است که در شهر بتمن شاهزاده‌ای از اشراف شهر از سقوط کامل شهر به درون تاریکی جلوگیری می‌کند. اینجا هنوز نقطه‌ی امیدی وجود دارد اما شهر گناه چنان در عمق نیستی فرو رفته که هیچ کورسویی از روشنایی دیده نمی‌شود.

اینجا هم به‌مانند نسخه‌ی اول فیلم که در سال 2005 ساخته شد نه با یک داستان واحد و شخصیت مرکزی واحد بلکه با داستان‌های تو در تو که شخصیت‌های مشترکی در آن به چشم می‌خورند مواجه هستیم. شخصیت‌هایی که خیلی از آن‌ها به‌مانند ننسی کالاهان با بازی جسیکا آلبا در فیلم اول هم دیده شده‌اند. در آنجا ننسی دختر یازده‌ساله‌ای بود که در چنگال دیوی بچه‌باز که پسر سناتور هم هست گرفتار آمده و در اینجا بزرگ شده است. خود سناتور و خیلی از شخصیت‌های دیگر هم در ادامه‌ی قسمت اول بازی می‌کنند.

در یک داستان مردی غول‌پیکر از حالت بیهوشی درمی‌آید. خود را زخمی و تیرخورده در میان یک صحنه‌ی تصادف می‌بیند. اولین کاری که می‌کند جعبه‌ی قرص‌هایش را بیرون می‌آورد و یکسره چندین قرص را با هم سر می‌کشد. می‌گوید: خوب نیس آدم داروهاش رو فراموش کنه.

بعد به گذشته بازمی‌گردد تا به یادش بیاید که چه بلایی به سرش آمده. به یادش می‌آید که تعدادی جوان پولدار فقط برای تفریح بی‌خانمانی را آتش زده بودند و او با آن‌ها درگیر شده.

در داستانی دیگر سناتور رورکِ فیلم اول را در حال قمار می‌بینیم. می‌گوید: پوکر، قدرتی وحشیانه در دستان ما. بازی خوبیه. حالا کی بازی می کنه.

سناتور همیشه برنده‌ی بازی‌هاست. نه در میز بازی بلکه در زندگی واقعی. درواقع به خاطر قدرتش هیچ‌کس جرئت برنده شدن از او را ندارد.

و بعد حریفی که قرار است در آینده به مصافش برود را می‌بینیم. جوانی کت‌وشلوار پوشیده. شیک‌پوش و خوش‌قیافه که تازه می‌خواهد وارد شهر گناه شود. می‌گوید: آدم باید با حواس جمع به شهر گناه بره. وگرنه بازگشتی نیست.

گویی از همان ابتدا سرنوشت خود را حدس می‌زند.

جوان خوش‌قیافه به مصاف سناتور می‌رود. از او می‌برد. با وجود هشدارهای دیگران سناتور را تحقیر می‌کند. سناتور از او انتقام می‌گیرد. انگشت‌های دستش را یک‌به‌یک می‌شکند. به زانویش شلیک می‌کند و حتی دوست‌دخترش را می‌کشد. به او می‌گوید: چیزی که حسابشو نکرده بودی پسر، قدرته. هر وقت که باد سرد بوزه و دستت از درد تیر بکشه، یا از درد زانوت به خودت بپیچی، اصلاً هر وقت که بارون بباره، منو به یاد میاری. تو همیشه و در همه‌وقت منو به یاد میاری.

جوان می‌گوید: بهتره همین‌الان بکشی کنار؛ و به یک آن از جا برمی‌خیزد.

در میانه‌ی این داستان ما چندین بار ننسی کالاهان را می‌بینیم که بزرگ شده. او رقاصه‌ی بار است. با هفت‌تیر می‌رقصد. تیرانداز ماهری است. سناتور همیشه در جلوی رویش قرار دارد. همیشه از عمق وجودش می‌خواهد سناتور را هدف قرار دهد اما جرئتش را ندارد.

در داستانی دیگر مردی را می‌بینیم که برای پول دست به هر کار خشونت باری می‌زند. او اجیر شده تا از مرد پولدار متأهلی هنگام عشق‌بازی با دوست‌دخترش عکس بگیرد. وقتی مرد که می‌ترسد لو برود و زنش همه‌ی ثروتش را ازش بگیرد قصد کشتن دوست‌دخترش را می‌کند او به نجات برمی‌خیزد. نحوه‌ی مشت زدن او، بی‌وقفه و خشونت‌بار درحالی‌که حریف بر زمین افتاده با نحوه‌ی مشت زدن جانی، جوان شیک‌پوش داستان قبلی یکی است. در ادامه‌ی همین داستان مارو را می‌بینیم که به همین شکل مشت می‌زند. در پایان او حتی چشم حریفش را می‌کند. ترکیب سکس... مرگ... و خشونت.

مرد که نامش دوایت است می‌گوید: خوبی همیشه همراه با شر است.

گفتگوهای فیلم بسیار ماهرانه برای تأثیر بیشتر در این ژانر جنایت‌کارانه طرح‌ریزی‌ شده‌اند. موسیقی فیلم هماهنگ با آن است و به سردی و ناامیدی دامن می‌زند. لحن شخصیت‌ها این ناامیدی را دو چندان می‌کند و از نبود آینده‌ی روشن و تاریکی بیشتر خبر می‌دهد.

وقتی دوایت پولش را می‌گیرد و به خانه بازمی‌گردد، ایوا، دوست‌دختر سابقش بهش زنگ می‌زند و می‌گوید که می‌خواهد او را ببیند. دوایت می‌داند که این کار عاقبت خوشی ندارد اما باز به قول خودش مثل یک احمق گوش‌به‌فرمان است.

با اینکه در این فیلم همه در عمق گناه فرورفته‌اند اما بازهم مرزبندی کاملاً مشخصی میان شخصیت‌های مثبت و منفی وجود دارد. یک‌سو آدم‌های ساده و خیلی خوب و در سوی دیگر شرورانی شیطان‌صفت. شما حتی یک خصوصیت مثبت در سناتور رورک و یا ایوا نمی‌بینید. شاید به‌طور مثال در ادبیات واقع‌گرا این مسئله ضعف به‌حساب بیاید. ما انسان‌ها همگی ترکیبی از فرشته و دیو هستیم. همه نکات مثبت و منفی فراوان داریم؛ اما یادمان باشد که ما با یک قصه‌ی کمیک طرف هستیم و در این نوع همیشه آدم خوب‌ها و آدم بدها وجود داشته‌اند و این از خصوصیات این ژانر است. تمایز کاملاً آشکار میان آدم خوب‌ها و آدم بدها از نکات دیگر فیلم است.

ایوا زنی است که برای رسیدن به اهدافش از زیبایی و بدنش استفاده می‌کند. او خودش را به مردان قوی می‌فروشد تا به اهدافش برسد. دوایت را لازم دارد تا شوهرش را نابود کند و مالک ثروتِ بی‌حدش شود. بعد که دوایت کارش را انجام داد به‌راحتی او را دور می‌اندازد و به یکی از افسرهای پلیس شهر نزدیک می‌شود تا او دوایت را برایش نابود کند.

دوایت به بار ننسی کالاهان می‌رود تا ایوا را ببیند. گویی این مرکز گناه محلی است که تمام شخصیت‌ها را به هم پیوند می‌دهد. ایوا با کمک سکس دوایت را می‌فریبد تا شوهرش را با کمک مارو بکشد. بعد از انجام کار به دوایت شلیک می‌کند. دوایت که می‌فهمد در چه دامی گرفتار شده، زخمی و تیرخورده با کمک مارو می‌گریزد. وقتی سلامتی خود را بازمی‌یابد به انتقام برمی‌خیزد. ایوا برای نابودی او علاوه بر افسر پلیس مرد قدرتمند دیگری را هم در کنارش می‌خواهد. بااین‌وجود از دوایت مک کارتی شکست می‌خورد و کشته می‌شود.

فضا، شخصیت‌ها، صحنه، همگی انگار با ترکیبی از رنگ تیره، ‌رنگ شده‌اند. نشانه‌ای از واقعیت درونی زندگی. گاهی برای برجسته‌سازی درون این شخصیت‌های سیاه انسان‌های رنگی هم می‌بینیم. وقت‌هایی دیگر قسمت‌های مشخصی از صحنه رنگی می‌شوند تا حس بخصوصی را القا کنند. به‌طور مثال وقتی دوایت و مارو با هم مست می‌کنند تا آماده‌ی خطر شوند، چشم‌های مارو به رنگ قرمز درمی‌آیند تا نشان دهند او آماده‌ی خشونت شده.

فیلم اقتباس از مجموعه‌ی کمیکی به همین نام است. فرانک میلر خالق مجموعه‌ی کمیک و هر دو فیلم شهر گناه است. او با استفاده از تکنولوژی پرده‌ی سبز لوکیشن فیلمش را این‌گونه طرح‌ریزی کرده تا واقعاً یک فیلم کمیک بسازد.

در ادامه فیلم به داستان جانی بازمی‌گردد. زخمی و داغان در یک کوچه‌ی تاریک به ملاقات پزشک می‌رود. پول کمی همراهش هست. دکتر می‌گوید: فقط چهل دلار داری؛ و به‌اندازه‌ی چهل دلار هم من برایت کار انجام می‌دهم.

دکتر بدون داروی بیهوشی در حالتی بسیار دردناک تیر را از زانوی جانی درمی‌آورد و برای جا انداختن انگشت‌های شکسته‌ی دستش کفش‌هایش را می‌گیرد. بعد از این کار جانی به دنبال دوست‌دخترش می‌رود و از مرگ مارسی مطلع می‌شود. با وجود تمام این ضربه‌ها جانی بازهم به مصاف سناتور در قمارخانه می‌رود و یک‌بار دیگر او را جلوی همه تحقیر می‌کند. این بار سناتور هفت‌تیر می‌کشد و جلوی همه به سر جانی شلیک می‌کند.

در ادامه و در آخرین داستان فیلم به قصه‌ی ننسی کالاهان بازمی‌گردد. او را بر سر قبر جان‌ هارتیگان با بازی بروس ویلیس می‌بینیم. جان ‌هارتیگان کسی است که در فیلم اول ننسی یازده‌ساله را از دست پسر سناتور رورک نجات داده. حالا ننسی مدام با هفت‌تیر جان ‌هارتیگان تمرین تیراندازی می‌کند. در میان داستان‌های قبلی فیلم چند بار او را دیده‌ایم که سناتور در جلوی چشمش قرار دارد اما ننسی جرئت چکاندن ماشه را ندارد. این ننسی را از درون می‌خورد. او می‌خواهد اما نمی‌تواند.

اگر قرار باشد فیلم شهر گناه در قالب یک رمان بیاید در چنین رمانی مدام زاویه دید عوض می‌شود. یکجا اول‌شخص که ما به درون شخصیت‌ها پی می‌بریم و جاهایی دیگر دانای کل. در فیلم چندین بار داستان از زبان شخصیت‌ها روایت می‌شود. ننسی درون خود را برای ما باز می‌کند. دوایت از غم‌هایش می‌گوید و مارو خشم درونی‌اش را شرح می‌دهد. در جاهایی دیگر دوربین دور می‌شود و ما از بیرون رفتار شخصیت‌ها را می‌بینیم.

در پایان مارو به کمک ننسی می‌آید. این دو با کمک هم سناتور رورک را شکست می‌دهند. در آخرین صحنه وقتی ننسی زخمی جلوی سناتور رورک بر زمین افتاده و سناتور می‌خواهد کار او را تمام کند، ناگهان چهره‌ی جان‌ هارتیگان جلوی چشم رورک می‌آید. رورک متوقف می‌شود، گویی یک آن تحمل دیدن زشتی‌ای که تمام عمر با خود حمل می‌کرده را ندارد. ننسی از فرصت استفاده می‌کند و کار سناتور را تمام می‌کند.

با اینکه فیلم به نسبت قسمت اول از دید بسیاری از منتقدان افت بسیار کرده است و در گیشه هم با شکست مواجه می‌شود اما بازهم نکات مثبت فراوانی دارد که می‌توان بدان‌ها توجه کرد.

توی شهر گناه، مرگ درست مثل زندگی است.

جان‌ هارتیگان با بازی بروس ویلیس.

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692