• خانه
  • بانک مقالات ادبی
  • ادبیات طنز در گفت‌وگو با رحیم رسولی شاعر‌ و طنز‌پرداز/ طنز حکمت شادمانه است نه سرخوشی زودگذر

ادبیات طنز در گفت‌وگو با رحیم رسولی شاعر‌ و طنز‌پرداز/ طنز حکمت شادمانه است نه سرخوشی زودگذر

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

سروش علیزاده

نگاهی دقیق به زمان اعلام موجودیت متن طنز در دوره معاصر از یک سو و بررسی عملکرد پیشگامان این عرصه و بررسی ژانر‌های مختلف این‌گونه ادبیات از سوی دیگر، همچنان نیازمند کنکاش و تحقیق بیشتر و موشکافانه‌تری است. کنکاشی که فرد محقق می‌بایست احاطه‌ای تام بر آن داشته و بتواند رهیافت‌هایی جدید را نیز در این حوزه به دست آورد. رحیم رسولی طنز‌پردازی است که در کنار انتشار آثاری چند در این حوزه، شناخت جامعی از جریان طنز معاصر ایران دارد و در این حوزه به پژوهش نیز پرداخته است. از او تاکنون مجموعه داستان‌های‌ «آقا اجازه ما بگیم» و مجموعه اشعار؛ «دزد‌ها غریبه نیستند»، «من می‌پرم پس هستم» و «دارکوبیسم» منتشر شده و مجموعه داستان طنز «سوزن ته گرد» و مجموعه شعر طنز «نخ قورباغه» هم به ناشر سپرده است. گپ‌و‌گفت زیر با «رحیم رسولی» شاعر، نویسنده و طنز‌پرداز‌ درباره‌ «اندیشه در شعر طنز» و «طنز به مثابه هنر اندیشه» است که می‌خوانید:

 ادبیات طنز از چه زمانی به طور جدی موجودیت خودش را در ادبیات ایران اعلام کرد و چه کسانی در شکل‌گیری این استواری نقش داشتند؟
فکاهه‌، مطایبه‌، هزل‌، هجو و دیگر زیر‌مجموعه‌های طنز از روزگار کهن در ادبیات ما وجود داشته است. اما من فکر می‌کنم طنز به آن مفهومی که امروزه به آن می‌پردازند متناسب با نیاز و شرایط اجتماعی انسان معاصر است. من عنوانی بهتر از هنر اندیشه برایش پیدا نمی‌کنم. ادبیات طنز  بعد از مشروطه به دنبال تحولات سیاسی و تبادلات فرهنگی و پی‌ریزی محتاطانه ایران نوین و آشنایی با ادبیات غرب‌، موجودیت خود را اعلام کرده است. در حقیقت مثل همیشه دیگران ما را متوجه داشته‌های با ارزش‌مان کرده‌اند و به نوعی تحریک شدیم تا متون گذشته‌مان را جدی‌تر دنبال کنیم. به‌عنوان مثال من خودم «رودکی‌> را دیر شناختم‌؛ مانند خیلی‌ها که شاید فقط می‌دانستیم پدر شعر فارسی ماست‌. وقتی با این رباعی او برخورد کردم.
‌جز حادثه هرگز طلبم کس نکند‌/ ‌یک پرسش گرم جز تبم کس نکند‌/‌ ور جان به لب آیدم،به جز مردم چشم‌/ یک قطره آب بر لبم کس نکند.
دیدم با وجود فاصله زیستی‌، چقدر با آن ویژگی‌هایی که ما برای طنز به مثابه هنر اندیشه در نظر می‌گیریم، نزدیک است. تاریخ شعر فارسی ما پر است از مباحثی چون: دارا‌بودن عنصر اعتراض بر اساس دغدغه‌های درونی و بکر‌؛ به‌عنوان اصل انکار‌ناپذیر نوشته طنز، ایجاد حس تعلیق میان گریه و خنده و از همه مهمتر خرد‌گرایانه و پرسشگر‌، که ناشی از نبوغ فکری و فرهنگی گذشتگان ماست. اما هنوز تنها نماینده ادبیات طنز ما در گذشته در نثر و نظم «عبید زاکانی‌> است.
در دوره مشروطیت «ایرج‌ میرزا» جدی‌تر از دیگر معاصران خود بوده است. با احترام به زنده‌یاد «کیومرث صابری»(گل آقا) که در وضعیت پر التهاب‌، تراژیک و تا حدودی نامتعارف دهه شصت‌، کارشان را با استفاده از تجربیات طنزپردازان پیش از خود‌، بویژه نسیم شمال و برادران‌ «توفیق» شروع کرده بودند‌، بدون تعارف «عمران صلاحی» را جدی‌ترین طنزپرداز دهه‌های اخیر می‌دانم. او برخلاف بسیاری از عناوین و القاب تشریفاتی، به راستی شاعر‌، نویسنده و طنزپرداز بود. طنز او ویژگی‌هایی داشت که اشک آدم را در می‌آورد!
 یک جواب کلیشه وجود دارد «طنز در جوامع بسته کاربرد و اقبال بیشتری دارد» اما می‌بینیم در کشور‌های به ظاهر ‌دموکراتیک و آزاد هم طنز کارکرد‌های ویژه‌ و مؤثری دارد. حال بفرمایید که طنز در چه جوامعی با کاربرد و اقبال بیشتری مواجه است؟
نویسنده و شاعر با کلمه سروکار دارند و کلمه هم جامعه باز و بسته نمی‌شناسد. پیش از آنکه هیچ سلطه و قدرتی در جهان هستی شکل بگیرد کلمه وجود داشته است. صاحبان قدرت کار خودشان را می‌کنند و اهالی کلمه هم کار خودشان را. اصلاً هرکس بهتر است سرش به کار خودش باشد. از آنجا که میان آفریدگان اندیشه و خرد، طنز‌پردازان خوش‌طینت‌ترین انسان‌های روی زمین‌اند‌، زیباترین کلمات از دهان همین زنده‌اندیشان خارج می‌شود.
 آنها خواهان نشاط‌، صلح و مهربانی برای مردم و جامعه خود هستند. ادبیاتی که مورد اقبال همه جوامع انسانی است، جز اینکه‌ به تعبیر مولانا؛ «چون غرض آمد هنر پیچیده شد». ضمن اینکه نباید از یاد ببریم که هیچ کجای دنیا هنوز فضای باز به مفهومی که در ذهن من و شما می‌گذرد، تجربه نشده است.
 فاکتور اندیشه چقدر در شعر طنز ضرورت دارد؟
بدیهی است که بدون نقد و پرسشگری‌، پیشرفتی در هیچ‌یک از مقوله‌های ادبی و فرهنگی رخ نخواهد داد. وقتی هم که صحبت نقد می‌شود، خود به خود اهمیت اندیشه آشکارتر خواهد شد. طنز هم به مثابه هنر و اندیشه و همین طور به دلیل اصل جدایی ناپذیر اعتراض از پیکره آن‌، ناگزیر از اندیشیدن برای دستیابی به قدرت تحلیل است.
 فکر می‌کنم با دو‌گونه اشعار طنز بیش از سایر گونه‌ها روبه‌رو هستیم؛«طنز» و «فکاهه». کمی در مورد این دو‌گونه ادبیات طنز و تأثیری که بر ذائقه مخاطب می‌گذارند، بگویید؟
برای فکاهه به هر شکل خنداندن اهمیت دارد اما برای طنز شکل دگر خندیدن‌. فکاهه می‌خنداند و می‌گذرد‌، طنز می‌خنداند و می‌ماند. فکاهه سعی دارد دیده شود، طنز می‌خواهد ببیند. فکاهه آن‌طور که از او خواسته می‌شود رفتار می‌کند‌، طنز آن‌طور که می‌خواهد. با وجود این هم ریش سفید فکاهه قابل احترام است‌، هم دانش و آگاهی طنز‌. اما چون گذشته دیگر تجربه خشتی و آیینه‌ای محل بحث نیست. مسأله جایگزینی حکمت شادمانه است به جای سر‌خوشی زود گذر که طنز به دنبال حکمت شادمانه و اصرار فکاهه بر سرخوشی زود‌گذر است یا به قول «شاملو» یکی به دنبال این است که لبخند را بر لب‌ها جراحی کند‌، دیگری می‌خواهد شوق در پستوی خانه نهان نباشد.  به چالش کشیدن پدیده‌ها ‌و پرداختن به موضوعات هستی‌شناسانه باعث شده است که طنز نسبت به فکاهه از اقبال عمومی کمتری برخوردار باشد.
 چه عواملی سبب  مهجور ماندن طنز و طنز‌نویسان، نسبت به فکاهه و فکاهه‌نویسان شده است؟
با وجود رنج‌هایی که فکاهه به فرهنگ شوخ‌طبعی ما وارد کرده، هنوز هم پیشانی‌نوشت ادبیات طنز ماست. عمده‌ترین دلیلش شاید یأس و سرخوردگی و گاه خود‌باختگی نخبگان جامعه در تحلیل و دریافت کشمکش‌های سیاسی و حوادث تاریخی ما باشد که این وظیفه به ناچار بر دوش گویندگان و سخن‌سرایانی افتاد که با انکار و نادیده گرفتن شرایط تاریخی خود‌، نوعی فرهنگ قضا و قدری‌، دنیا‌گریزی و عافیت‌طلبی را به جامعه تزریق کرده‌اند که علی‌رغم خوش‌مشربی ذات ایرانی‌؛ ادبیات طنز هنوز هم نتوانسته جایگاه واقعی خود را پیدا کند. واقعیت تلخی است اما هنوز در نگاه بسیاری‌، به واسطه همان دریافت‌های غلط‌، طنز‌پرداز را موجودی خنده‌آور می‌دانند که وظیفه‌اش سرگرم کردن و خنداندن جماعت است. به‌طور مثال بارها در همین محافل طنز که روز به روز هم بر ‌تعداد‌شان افزوده می‌شود، مشاهده می‌کنیم که شخصی برای خواندن شعر طنزی پشت تریبون می‌رود و پیش از آن که متن خود را بخواند با خنده حضار رو به‌رو می‌شود. در چنین وضعیتی باید بگویم گاه حتی کسانی برای آنکه از قافله عقب نمانند به خیال دست‌انداختن‌، متأسفانه خود آلت دست قرار گرفته و با حرکاتی که در شأن ادبیات طنز نیست نا‌خواسته به جای اینکه در تغییر آن فرهنگ غلط بکوشد، موجب تقویت آن نیز می‌شوند.
 یکی از اصطلاحاتی که امروزه زیاد شنیده می‌شود، «طنز فاخر» است. در تعاریف و دسته‌بندی‌هایی که از طنز توسط بزرگان و محققان ارائه شده این اصطلاح را ندیده‌ام. کمی درباره «طنز فاخر» برایمان بگویید.
من هم مثل شما منظور سازندگان این ترکیب نا‌متجانس را درک نکرده‌ام. اگر به اسم فاعل به معنای فخر‌کننده توجه داشته‌اند، معلوم نیست یک متن به چه چیز باید افتخار کند. اگر به مفهوم ارزشمند و گرانبها گرفته شده که احتمالاً هم همین منظورشان باشد؛ اکنون این سؤال پیش می‌آید که این امتیازدهی و ارزش‌گذاری بر اساس چه معیاری صورت می‌گیرد؟ آیا اصلاً قضاوت کردن یک متن به هر دلیل منصفانه است؟ به‌نظر می‌رسد باید مقاصد خاصی پشت این واژه‌سازی‌ها باشد. یادم می‌آید زمانی در دهه شصت بعضی‌ها برای دریافت مجوز و تسهیلات احتمالی دست به این نوع ترکیب‌سازی برای اسامی مشاغل‌شان می‌زدند!
 نظر شما درباره ستون‌ طنز روزنامه‌ها چیست؟
یک روزنامه‌نگار بنا بر وظیفه اطلاع‌رسانی خود سعی می‌کند بدون در نظر گرفتن منافع فردی و جناحی به دور از هیچ قضاوتی، اخبار درست را انتقال دهد. در برخورد با ستون‌های طنز روزنامه‌ها در حوزه طنز اجتماعی و سیاسی معمولاً با دو نوع نگاه و رویکرد مواجه هستیم. رویکردی که با حرکت در سطح و پرداختن به موضوعات دم‌دستی و کم اهمیت و گاه بی‌اهمیت، با فاصله گرفتن از اولویت‌های جامعه، نه وسواسی به گفتمان هنر و اندیشه در زبان طنز دارد و نه حساسیتی به تعهد رسانه‌ای خود نشان می‌دهد. واضح‌تر اینکه این رویکرد بیشتر کار تزئینات صفحه‌ای از روزنامه را برای داشتن ستونی به نام طنز انجام می‌دهد.
بدیهی است با حضور گلدانی در گوشه اتاق، شادابی باغچه به خانه نخواهد آمد و اما رویکرد دیگر با نفوذ در عمق، سعی دارد از منظر طنز انتقادی فاصله خود را با اولویت‌های جامعه کم کند و همچنین به وظیفه اطلاع‌رسانی خود پایبند بماند. از یک سو تجربه نشان داده است انتقال اندوخته‌های ذهنی و عینی در مواجهه با موانع و چارچوب‌ها منجر به تغییر لحن شده و نوشته طنز را وادار به وارونه‌گویی و کنایه می‌کند. شاید یکی از دلایل بالا بودن بسامد عنصر کنایه در ادبیات طنز نیز ‌همین باشد.
با توجه به اینکه کنایه‌ها‌، استعداد شائبه و سوء‌برداشت دارند و ممکن است این‌طور استنباط شود‌ که انتقاد به قصد انتقام صورت گرفته و نویسنده منافع خاصی را در نظر داشته است. در نتیجه سلامت گفت‌وگو و گوینده را به خطر ‌می‌اندازد که در شرایط نامتعارف جامعه امری طبیعی است‌. از طرفی وقتی صحبت از بیان حقیقت و اخبار درست می‌شود، بهتر است به این نکته توجه شود که امروزه با فروپاشی تئوری‌ها و بر‌هم خوردن موازنه‌ها‌، امکان نادرست بودن دریافت‌ها زیاد است و به عبارت ساده‌تر شاید دیگر حقیقت آن چیزی نیست که هست. با همه این‌ها من متن انتقادی را به دلیل دارا‌بودن ویژگی‌های انسانی و درک موقعیت تاریخی و از همه مهمتر قدرت ریسک‌پذیری در ادبیات مطبوعاتی یک ضرورت می‌دانم. با این شرط که در مواجهه با داده‌های بیرونی به منافع فردی و جناحی‌ اولویت نداده و استقلال خود را حفظ کند و به عبارت ساده‌تر در جریان باشد اما با هیچ
جریانی نباشد.
 شاعر یا نویسنده طنز‌پرداز‌، بیشتر سفارش‌ها و محتوای نوشته‌هایش را از معضلات اجتماعی می‌گیرد. این شاخصه‌ها متغیرند و در اثر مرور زمان شاید عادی شده‌ یا کارکرد مناسبش را از دست بدهد. آیا در این حالت متن طنز‌، دچار محدودیت موقعیت و وابستگی به زمان نمی‌شود؟
به نظر من چنانچه متنی با واکنش به موضوعات و مسائلی که حساسیت‌هایی را به دنبال دارد رویه مستقیم‌گویی را در پیش بگیرد و با اطمینان از دریافت‌های خود بر درستی آنها پافشاری کند ناخواسته مجبور به قضاوت می‌شود. در این صورت صدایش بلند‌تر از صدای کلمه شنیده می‌شود و همین امر موجب شناسایی و بیرون کشیدنش از مخفیگاه زبان خواهد شد.
 برای روشن شدن موضوع دو شعر از بزرگان ادب پارسی  را شاهد مثال می‌آورم.
غیر از هنر که تاج سر آفرینش است‌/ دوران هیچ سلطنتی پایدار نیست «سعدی»
پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت‌/ آفرین بر نظر پاک و خطا پوشش باد «حافظ»
می‌بینیم در هر دو شعر که اتفاقاً از زبان طنز و هنر اندیشه نیز بهره برده‌اند، حاشیه‌های درونی و بیرونی به نفع متن کنار زده شده‌اند تا ساختمان سخن از گزند حوادث احتمالی در امان بماند.
همچنین اگر متنی دستمایه دغدغه‌های شخصی مؤلف قرار گرفت، بدیهی است به‌محض برآورده شدن منظور نویسنده، متن کارایی خودش را از دست می‌دهد. در برهه‌ای برای مدتی شغلی نداشتم، در مراجعه به یک مرکز کاریابی‌، غزلی را در مذمت بیکاری نوشته بودم برای متصدی آنجا خواندم. وقتی شعرم را شنید، گفت: «تو کار پیدا می‌کنی، اما شعرت گم می‌شود»
 چه آسیب‌هایی ادبیات طنز را تهدید می‌کند؟
با توجه به اهمیت زبان که نظریه‌پردازان از آن به‌عنوان هویت متن نام می‌برند به‌نظر می‌رسد بزرگ‌ترین آسیبی که در حال حاضر متوجه ادبیات طنز است جدی نگرفتن زبان و برخورد سهل‌انگارانه با آن است و فکر می‌کنم از میان نظم و نثر طنز‌، این بی‌مبالاتی بیشتر از ناحیه طنز موزون صورت می‌گیرد. وجود چند چهره شاخص و چندین اثر قابل قبول در حوزه نثر بویژه داستان طنز‌، در ادبیات ما نشان می‌دهد که نثر طنز به دلیل پیگیری ادبیات جهان و سهیم شدن با تجربیات دیگران تا حدودی توانسته است این نقیصه را جبران و حساب خود را از نظم جدا کند. اما طنز موزون علی‌رغم تجربه‌های ارزشمندی که از پیشینیان خود به ارث برده است هنوز هم با مشکل زبان کنار نیامده و با آن دست به گریبان است.
دلیل عمده‌اش هم بر‌می‌گردد به سستی و بی‌حوصلگی خودمان که بیشتر از این نمی‌خواهم موضوع را
 باز کنم!
 قرار است دو کتاب از شما توسط نشر مروارید منتشر شود، درباره این دو اثر و شاخصه‌های ویژه آن بگویید؟
بله، یک مجموعه داستان طنز به نام «سوزن ته گرد» که از شانزده داستان کوتاه تشکیل شده و بخشی از دریافت‌ها و تجربه‌های تازه من از نثر طنز به مفهوم امروزی آن است ‌و تلاش کرده‌ام  نوعی تردید میان خنده و گریه در مخاطب ایجاد کنم. دومین کتاب هم مجموعه شعر طنز با عنوان «نخ قورباغه» است که فکر می‌کنم با بهره بردن از تجربیاتم در زمینه شعر‌، مخاطبان تا حد زیادی با مجموعه‌ای متفاوت‌تر از آثار قبلی‌ام رو به رو
خواهند شد‌.

link

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692