"زبان نگاهی متفاوت دارد"
مصاحبه تلفنی با هرتا مولر در تاریخ 8 اکتبر 2009، درست پس از اعلام برنده جایزه نوبل ادبیات سال 2009 به زبان آلمانی و سپس ترجمهشده به زبان انگلیسی.
مصاحبهکننده: ماریکا گریسل- روزنامهنگار آزاد
مترجم: اریکا گریسل- نگین کارگر
هرتا مولر: سلام.
ماریکا گریسل: خانم مولر. تبریک عرض میکنم. من ماریکا گریسل هستم و از دفتر وبسایت انجمن نوبل تماس میگیرم. باز هم از صمیم قلب تبریک عرض میکنم.
هرتا مولر: ممنونم.
ماریکا گریسل: شما به زبان آلمانی مینویسید و یکبار گفتهاید که نوشتن برای شما خیلی مهم است.
هرتا مولر: خب، نوشتن تنها چیزی بود که در آن میتوانستم خودم باشم، چون زیر سلطه دیکتاتوری.؛ و خب، نوشتن چیزی بود که بتوانم آن را برای خودم نگهدارم.؛ اما حقیقت این است که زمانی که شاغل بودم آنقدرها هم برایم مهم نبود و برای همین همیشه از همهجا من را اخراج میکردند. بعدازآن بهطور مداوم در معرض ضدونقیض گویی، بازجویی و شکنجه قرار گرفتم. گاهی نوشتن چنان نمود پیدا میکرد که گویی نویسنده دیوانه است... چون کشور بسیار فقیر بود و کسی این نارضایتی را اعلام کرده بود و گاهی میشد که یک نفر با خودش به این چیزها آنطور که واقعاً هستند فکر کند... این چیزها جایگاهی در جهان ندارند.
ماریکا گریسل: ولی همیشه یک جورایی شما کاری انجام میدادید که آنسوی ماجرا دیده شود، اینطور نیست؟
هرتا مولر: اگر اینطور باشد میتوانم مطمئن باشم که هنوز خودم هستم. هنوز وجود دارم.
ماریکا گریسل: شما سال 1987 به آلمان رفتید تا در آنجا زندگی کنید؟
هرتا مولر: بله.
ماریکا گریسل: اما بعدازآن بازهم به نوشتن راجع به کشور قبلی ادامه دادید. فکر میکنید علت آن چیست؟
ادبیات بهجایی میرود که سنگین است. من در جامعه دیکتاتوری به مدت 30 سال زندگی کردم و زخمها و تمها همگی در آنجاست... |
هرتا مولر: خب، فکر میکنم سنگینی. ادبیات بهجایی میرود که سنگین است. من در جامعه دیکتاتوری به مدت 30 سال زندگی کردم و زخمها و تمها همگی در آنجاست... من این تم را انتخاب نکردم، این تم همیشه من را دنبال کرده است. تمی که من نباید...هنوز هم از دست این تم خلاص نشدهام. یک نفر باید درباره چیزهایی که یک نفر را پیوسته به خود مشغول میکند بنویسد. این مهم است، دیکتاتوری. چون شوربختانه آن دیکتاتوری آخرین دیکتاتوری نبود. متأسفانه هنوز دیکتاتوریهای زیادی در جهان وجود دارند.
ماریکا گریسل: زمانی که آغاز به نوشتن کردید برای چه کسی نوشتید و امروز برای چه کسی مینویسید؟
هرتا مولر: خب، راستش همیشه فقط برای خودم نوشتهام. برای روشن کردن چیزها برای خودم. برای اینکه از دل ماجرا بفهمم دقیقاً چه اتفاقی روی میدهد. یا برای اینکه بفهمم چه بر سرم آمده. من اهل ده کوچکی بودم، بعد به شهر آمدم و آنجا همیشه ناپیوستگی بود و من جزو اقلیت بودم، یک آلمانی.؛ و بههیچعنوان از آنها نبودم. بعد از آن من در کشاکش با هموطنانم بودم، با اقلیت آلمانی: آنها درست زمانی که من اولین کتابم را نوشتم مرا طرد کردند انگار که من آشیانه آنها را کثیف کرده باشم. بهقولمعروف ازآنجاکه من باوجوداینکه سوسیالیست ملی بودم راجع به شرایط و موقعیت و زندگی کهنه و فسیلشده درون ده و نژادپرستی نوشتم، آنها مرا نبخشیدند.
آنها داستانی راجع به سرزمین مادریشان میخواستند و احساس میکردند من با آنها مصالحه میکنم. آنها اقلیت محافظهکار بودند و من بهواسطه دلایل سیاسی در جامعه رومانیاییها جایی نداشتم. بعد به آلمان آمدم و اینجا در آلمان همیشه رومانیایی بودهام و در رومانی همیشه یک آلمانی. آنجا اینجایی و اینجا آنجایی.
ماریکا گریسل: بله دقیقاً. شما فکر میکنید این مسئله مهم است، اینکه شما همیشه احساس کردهاید بیرون از جمع هستید؟
هرتا مولر: نمیدانم مهم است یا نه. مسلماً چیزی است که یک نفر میتواند بدون آن زنده بماند اما گاهی دردناک است. همه میخواهند متعلق به جامعه و مورد احترام باشند، اما بههرحال شرایط من اینگونه بود و من به این شرایط عادت کردم و آن را بهعنوان یک حقیقت پذیرفتم؛ واقعیت همین است، کسی نمیتواند خودش را به مردم تحمیل کند و یا تسلیم افکار دیگران شود.
اگر من بهواسطه طرز فکر و عقایدم عضوی از آنها نبودم، خب نبودم. چه کسی میتوانست کاری در این مورد انجام دهد تا من پذیرفته شوم؟ کسی نمیتواند به عقب خم شود یا وانمود کند شخص دیگری است فقط برای اینکه پذیرفته شود؛ و در هیچ موردی چنین رفتاری کارساز نیست. زمانی که دیگر به جمعی تعلق نداری، همهچیز تمام شده.
ماریکا گریسل: آیا نوشتن برای شما به معنی صداقت تام است؟
هرتا مولر: بله هرکس باید با خودش صادق باشد. با نوشتن نویسنده چیزی متفاوت از تجربه پنج حسی را تجربه میکند چون زبان توان و حس متفاوتی است؛ و در نوشتن نویسنده کنکاش میکند و همین امر باعث میشود انسان نویسنده باقی بماند و همچنان به نوشتن ادامه دهد، اینکه انسان میتواند چیزهای مختلف را کاملاً از دریچهای نو ببیند و تجربه کند، در طی نوشتن نویسنده خوش را تجربه میکند. تا زمانی که نوشته کامل نشده معلوم نیست چگونه خواهد شد تا اینکه به پایان برسد. تا زمانی که در حال نگارش داستانی هستم امنیت دارم و در ذهنم میدانم که زندگیام چگونه ادامه خواهد یافت اما بهمحض اتمام کار دیگر هیچ از آیندهام نمیدانم.
ماریکا گریسل: به نظر جالب میآید. به نظرتان کتاب" Atemschaukel" سخت است؟ گروهی از مردم در این داستان هستند، آلمانیهای زندانی، آنها چندان محبوب نبودند، درست است؟ هیچکس پس از پایان جنگ جهانی دوم به آنها فکر نکرد...هدف شما از نوشتن راجع به آنها چه بود؟
هرتا مولر: بله خب... تبعید بعد از سال 1945 طبیعتاً با جنگ جهانی دوم چنین کرد...
اوه، صدای زنگ در میآید. دیوانگی مطلق در این خانه حاکم است... آنها هماکنون پشت درب اصلی هستند...
خب. آنها به نام جنایت جمعی تبعید شدند. اقلیت آلمانی درگیر شدند: آنها در گروه اس- اس و یا در ارتش آلمان بودند. رومانی تحت تسلط آنتونسکو ایالتی فاشیستی بود.
هرتا مولر: یکم آرامتر، نمیتوانم صدای تلفن را بشنوم. دوستم اینجاست. صدای شما را درست نمیشنوم.
ماریکا گریسل: فکر میکنم جشن بزرگ کمکم قرار است شروع شود- خیلی سریع میگویم.
اریکا گریسل: شما گفتید جنایت جمعی، توضیح سریعی برای آن بیاورید.
هرتا مولر: بله از نظر من جنایت جمعی همیشه ناروا است چون مردمی که تبعید شدند در آن زمان در جنگ نبودند. تبعید در ژانویه 1945 اتفاق افتاد، اما جنگ تا ماه می ادامه داشت. پدر من عضو اس-اس بود، او حتی از خط مقدم پا عقب نگذاشت. آنها افراد غیرنظامی و جوان مثل اسکار پاستیور 17 ساله را با خود بردند که خود او هیچ گناهی نداشت. رومانی در حضور آنتونسکو یک ایالت فاشیست بود و تا لحظات آخر جانبدار هیتلر بود و دقایق آخر بود که بنا به خواسته خود و یا بهاجبار سوویت تغییر موضع داد. این تغییر موضع باعث شد که اقلیت آلمانی در مورد انعکاس تعلقشان به سوسیالیسم ملی لجوج شوند، چون رومانیاییها با آنتونسکو در نبرد استالینگراد حضور داشتند و پسازآن، بعد از سال 1945 تنها اقلیتها مسئول شناخته شدند. اقلیت مجارستانی با هورتی، پیروان هورتی و آلمانیها بهعنوان حمایتگران هیتلر شناخته شدند اما تمام جمعیت رومانی آن زمان پیرو آلمانیهای نازی بودند. بعدازآن، بعد از 1945، تاریخ تحریف شد.
بله مادر من هم به مدت 5 سال تبعید شد. ولی من همیشه سعی کردهام چیزها را در بطن ماجرا ببینم. اگر آلمانیهای نازی چنین جنایاتی مرتکب نشده بودند، تبعیدی هم وجود نداشت. باید این را به خاطر داشته باشیم. تبعید خودبهخود به وجود نیامد. تبعید نتیجه جنایاتی بود که اقلیت آلمانی هم درگیر آن بودند.
ماریکا گریسل: چه فکر میکنید، کتاب شما به زبان رومانیایی نیز ترجمه خواهد شد. چقدر پذیرفته خواهید شد؟
هرتا مولر: خب. زیاد. معمولاً کتابها بهخوبی پذیرفته میشوند؛ اما این یکسوی ماجراست. شاید اگر کسی کتاب را بردارد تا نگاهی بیندازد، شاید واقعاً دوستش داشته باشد؛ اما در جامعه رومانی من چندان محبوب نیستم. معمولاً دعوتنامهای از آنجا ندارم. چراکه هنوز تا امروز من چیزهای منفی بسیاری در مورد شرایط رومانی برای گفتن دارم چون آن چیزی که واقعیت دارد را میگویم؛ چون همه گروه نومنکلاچورا و سرویس مخفی تمامی موقعیتهای کشور را بین خودشان تقسیم کردند و این کل شبکه آنهاست، آنها به یکدیگر و به خوشان کمک میکردند؛ و این توضیحی است برای اینکه چرا فساد در رومانی فراگیر شده است. متأسفانه هنوز هم رومانی بسیار از دموکراسی فاصله دارد. در رومانی کسی نمیخواهد این چیزها را بشنود، این یک مشکل همیشگی است. کسانی که در تبعید بودهاند باید زبانشان را نگهدارند و بگویند چیزی در این مورد نمیدانند.
ماریکا گریسل: زبان شما آلمانی است اما اثراتی از رومانیایی نیز دارد.
هرتا مولر: زبان اصلی من آلمانی است. رومانیایی را خیلی دیر آموختم، 15 ساله بودم، در شهر بودیم و میخواستم آن را یاد بگیرم. من زبان را خیلی دوست دارم. زبان رومانیایی بسیار زیبا، پر احساس و شاعرانه است؛ و از آن موقع به بعد، شاید خوب بود که آنقدر دیر این زبان را آموختم چون بعد از آن ماهر شدم و فهمیدم که چقدر این زبان در تشبیهات ادبی غنی است و استعارهها و کنایات بسیار دارد. استعارههایی که مردم بهصورت روزمره استفاده میکنند، در خرافات، در اصطلاحات، در نام گیاهان. بسیاری چیزها متناقض است. نام چیزها بسیار متفاوت از آلمانی است. این دیدگاهی دیگر نسبت به یکچیز واحد به شما میدهد. من همیشه این تناقض را میدیدم، نهفقط در کلمات متفاوت بلکه در دیدگاه متفاوت. زبان دیدگاهی متفاوت دارد. در مورد من زبان رومانیایی همیشه درزمان نوشتن کنار من است حتی اگر به زبان رومانیایی ننویسم چون آن را در ذهنم دارم.
من همیشه دو دیدگاه از زبان دارم، آنها همیشه آنجا در ذهن من هستند. موقع نوشتن نمیدانم این دیدگاه از کدامیک از زبانها منشأ میگیرد.
ماریکا گریسل: به نظر شما باید اول کدام کتابتان را بخوانیم؟
من همیشه سعی کردهام چیزها را در بطن ماجرا ببینم. اگر آلمانیهای نازی چنین جنایاتی مرتکب نشده بودند، تبعیدی هم وجود نداشت. |
هرتا مولر: نمیدانم. خب، به زبان آلمانی قطعاً آخرین کتابم را پیشنهاد میکنم و کتابی که همیشه به آخری نزدیک است Die Atemschaukel.
ماریکا گریسل: "Die Atemschaukel". حالا که تبلیغ کردیم، در مورد این کتاب چه حسی دارید؟
هرتا مولر: خب. نمیدانم چه بگویم.
ماریکا گریسل: {خنده}
هرتا مولر: یک نفر با دیگران تفاوتی ندارد. تنها با نوشتن کاری انجام نمیشود. من اکنون خوشحالم؛ اما باید همچنان روی زمین بمانم! پس باید این مورد را برای زمان خودش کنار بگذارم. 2-3 روز بعد خودش به خانه میآید. من الان این را میدانم، اما هنوز به آن ایمان ندارم. هنوز نمیتوانم منتشرش کنم. باید هم اینطور باشد. نمیدانم چرا مستحق این خوشحالی هستم. گاهی فکر میکنم که خوشی خطا دارد. شاید اصلاً شایسته آن نباشم. چرا باید برای یک چنین خوشی بزرگی برگزیده شوم؟
ماریکا گریسل: خانم مولر خیلی خیلی ممنون. تبریک فراوان خدمت شما.
هرتا مولر: بهترینها برای شما. خیلی ممنون. خدانگهدار.■