معرفی و تحلیل فیلم «مرد راه‌آهن» کارگردان «جاناتان تپلیتزکی»؛ «ساحل رحیمی¬پور»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

نام فیلم: مرد راه‌آهن (The Railway Man)

کارگردان: Jonathan Teplitzky

فیلم‌نامه: Frank Cottrell Boyce، Andy Paterson

مدت زمان فیلم: 116 دقیقه، کشور: آمریکا، زبان: انگلیسی، تاریخ اکران فیلم: 11 آپریل 2014

بازیگران:Colin Firth - Jeremy Irvine - Nicole Kidman

تحلیل فیلم:

تکلیف آدم‌های گیر افتاده در این مخمصه چیست؟ این پرسشی است که فیلم مطرح می‌کند و در پایان نیز به‌خوبی به آن پاسخ می‌دهد.

جایی خوانده بودم که روزی شکنجه شونده، شکنجه‌گر می‌شود. اگر بخواهیم روان‌شناسانه به این موضوع نگاه کنیم کاملاً درست است زیرا آدمی که از لحاظ روحی و جسمی آزار دیده باشد، در رویاهایش به زمانی می‌رسد که می‌تواند بر شکنجه‌گرش تفوق پیدا کند و او را بیازارد و به این وسیله خودش را از لذت انتقام سرشار کند. فیلم "مرد راه‌آهن" نیز به همین مسئله می‌پردازد و این مبحث روان‌شناختی را از دیدگاه انسانی بررسی می‌کند. آیا تمام شکنجه‌شدگان روزی شکنجه‌گر می‌شوند؟ پاسخ منفی است. همه این‌طور نمی‌شوند. خیلی از کسانی که چنین تجربه‌ای را داشته‌اند به ورطه‌ی نابودی می‌افتند و آن‌قدر عالم خیالشان شکنجه می‌کنند تا آخر سر جان خودشان را بگیرند چون می‌دانند در عالم واقعیت امکان تحقق یافتن چنین رویایی وجود ندارد. فیلم "مرد راه‌آهن" بر اساس یک داستان واقعی ساخته شده است. داستان چند سرباز انگلیسی که در خلال جنگ دوم جهانی به اسارت ژاپنی‌ها درمی‌آیند؛ و حالا بعد از گذشت چندین سال همان سربازها در "کلاب"ی دور هم جمع می‌شوند؛ اما هیچ‌کدام از آن سربازها همان آدم پیشین نیست. آن‌ها درحالی‌که زندگی نمی‌کنند درگیر زندگی خود هستند و هرکدام به‌نوعی آشفته و پریشان هستند. آن‌ها هنوز هم زیر آوار جنگ زندگی می‌کنند با اینکه تاریخ از تمام شدن جنگ می گوید. در این میان "اریک لومِکس" با بازی کالین فِرث، به‌عنوان قوی‌ترین سرباز این جمع، نقشی محوری به عهده دارد. اریک‌یک مهندس است. در زمان جنگ هم مهندس مخابرات بوده است و به دلیل علاقه ی شخصی اش به راه آهن در تمام عمرش در حال جمع‌آوری اطلاعات ساخت و ساز راه‌آهن‌ها شناخت مسیرها و دانستن زمان حرکت قطارها بوده است. همین موضوع باعث آشنایی او با زنی به اسم "پتی" با بازی نیکول کیدمن می‌شود. اریک برای دوستانش تعریف می‌کند که به خاطر سه دقیقه تاخیرِ قطار، سوار قطار دیگری شده است با این زن آشنا شده و حالا هم عاشق او است. تا اینجای داستان ‌همه‌چیز روبه راه است. آشنایی یک زن و مرد میانسال، عاشق شدن شان و ازدواج کردن شان؛ اما بُعد دیگری در زندگی اریک وجود دارد که بسیار قوی تر و پررنگ تر از عاشقی کردن و زندگی کردنش است. بعدی قوی و ریشه دار. حضور نامرئی یک مرد جوان ژاپنی که درواقع شکنجه‌گر او بوده است. مردی که هنوز هم جلوی چشمان اریک ظاهر می‌شود و او را علیه دیگران می شوراند؛ و همیشه هم می‌خواهد او را به اتاقی ببرد. اتاقی با یک درچوبی. اریک دیوانه وار نعره می‌زند. او زجر می‌کشد. در اینجا فیلم به گذشته‌ی اریک فلاش بک می‌زند به سال 1942 و به کشور سنگاپور.

اریک به همراه گروهان خود مجبور به تسلیم شدن می‌شوند چرا که انگلیس تصمیم به آتش‌بس گرفته است. ژاپن که می‌خواهد بین تایلند- برمه راه‌آهن بکشد، نیاز به نیروی انسانی دارد. در حقیقت به برده هایی نیاز دارد تا این کار طاقت فرسا را انجام دهند؛ و به قول اریک آن‌ها به یک ارتش برده احتیاج دارند. برده‌هایی که در میانه‌ی کار خواهند گفت "کاش مرده بودیم."

همسر اریک که نگران شوهرش است می‌خواهد هر طور شده به او کمک کند. نمی‌خواهد جا بزند و شوهرش را تنها بگذارد؛ اما اریک علاقه‌ای به بازگو کردن اتفاقات گذشته ندارد. پس "پتی" به سراغ دوست صمیمی و هم‌گروهان اریک می‌رود و واقعیت را از او می‌شنود. "پتی" خودش را جای اریک می‌گذارد و مصمم است تا شوهرش را نجات بدهد زیرا می‌داند که اگر این کار را نکند عاقبت خوشی در انتظار اریک نخواهد بود. یک روز دوست اریک به "پتی" روزنامه‌ای را نشان می‌دهد. "ناگاسه" همان شکنجه‌گر اریک زنده است و در همان محلی که درواقع شکنجه‌گاه بوده است و حالا به موزه تبدیل شده به‌عنوان مترجم کار می‌کند. "پتی" خواستار این است که اریک برود و با آن مرد مواجه شود. برود و حسابش را تسویه کند. شاید که از این کابوس همیشگی و ناتمام رها بشود. اریک رهسپار می‌شود و به‌سوی مکانی می‌رود که زندگی‌اش را گم کرده است؛ و در این مکان است که کشمکش و تقابل دو انسان و دو دیدگاه در زمان گذشته و حال دیده می‌شود.

چیزی که در فیلم نشان داده می‌شود این است که از منظر شکنجه‌گر هم به ماجرا نگاه کنیم. جوری که بیننده می‌تواند از زاویه دید دو طرف هم شکنجه‌گر و هم شکنجه‌شونده واقعه را دنبال کند؛ و همین باعث می‌شود که دچار قضاوت یک‌طرفه نشویم. شاید بتوان این نوع روایت را موفقیتی برای فیلم به‌حساب آورد. چرا که به سراغ نگاه یک‌جانبه و قهرمان‌پروری نرفته است. فیلم، هر دو طرف را به نمایش می‌گذارد. جوری که بیننده بتواند در جایگاه شکنجه‌کننده هم قرار بگیرد. فیلم سعی ندارد مخاطب را به سمت تنفر محض نسبت به مرد ژاپنی یا عشق محض نسبت به سرباز انگلیسی سوق دهد. بلکه می‌خواهد به چیزی ورای آن برسد. به رابطه‌ای که دو سوی آن، دو انسان ایستاده‌اند. انسان‌هایی که دیگر در شرایط گذشته‌شان نیستند ولی همچنان گذشته در آن‌ها زندگی می‌کند. هردوی آن‌ها نیاز به پشت سر گذاشتن این تجربه دارند. خشم نیرویی عظیم است ولی نه برای انسان‌های که سعی دارند یکدیگر را درک کنند. درنهایت، این شرایط است که آدم‌ها و رفتارهایشان را به بازی می‌گیرد و حال که دیگر آن شرایط وجود ندارد، تکلیف آدم‌های گیر افتاده در این مخمصه چیست؟ این پرسشی است که فیلم مطرح می‌کند و در پایان نیز به‌خوبی به آن پاسخ می‌دهد. روابط انسانی والاترین رفتارها را در برمی‌گیرد؛ و انسانی که به این حد از فهم از شرایط زمانی و مکانی رسیده باشد، می‌تواند با رویارو شدن با اتفاق‌های گذشته‌اش دری را به‌سوی خود بگشاید نه دری به‌سوی شکنجه و شکنجه‌گر شدن بلکه به‌سوی آزادیِ انسان و بازگرداندن زندگی.

 

دیدگاه‌ها   

#1 گودرزی 1396-04-26 03:39
سلام...بسیار عالی فقط لطفا اگر میدانید که فیلم از روی چه رمانی ساخته شده...بفرمایید. سپاس

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692