فیلمنامهنویسان: سیدنی کارول، رابرت راسن، والتر س.نویس/ بر اساس داستانی از و. س. تویس
بازیگران: پل نیومن، جکی گلیسون، پیپر لاری، جورج سی. اسکات، مایرون مک کورمیک، موری همیلتون، مایکل کنستانتین
مدیر فیلمبرداری: اوگن شوفتان / تدوین: دد آلن/ موسیقی: کنیون هاپکینز/ طراح صحنه: هری هورنر/ طراح لباس: راث مورلی/ طراح چهرهپردازی: رابرت ژیراس/ سیاه و سفید، 35 میلی متری، 135 دقیقه، محصول 1961 امریکا
برنده دو جایزه اسکار در رشتههای فیلمبرداری و طراحی صحنه
نامزد کسب جایزه در رشتههای بهترین فیلم، کارگردان، فیلمنامه اقتباسی، بازیگر مرد نقش اول، بازیگر زن نقش اول، بازیگر مرد نقش دوم (جکی گلیسون و جورج سی. اسکات)
پیرنگ:
«ادی فلسون»(نیومن)، بیلیاردباز جوان اما کارکشته، همراه ترتیبدهندهی بازیهایش، «چارلی برنز» (مک کورمیک)، به نیویورک میآید تا با سلطان بیلیارد، «بشکهی مینهسوتا» (گلیسون)، به مبارزه بپردازد...
تأملات:
1. یکی از مسائلی که در این فیلم دلنشین است آن است که آدمهای فیلم همگی خود را معرفی میکنند اما هیچکدام بهطور کامل آن چیزی نیستند که ادعا میکنند. درواقع هرکدام از آنها، دیگری را بهدرستی معرفی میکند و این معرفی، باعث میشود تا ما با لایههای مختلفی از یک شخصیت روبرو شویم؛ مثلاً سارا، ادی را بهگونهای معرفی میکند که با تعریف برت از ادی فرق میکند، اما درعینحال هر دو درست هستند؛ یعنی مکمل هستند؛ اما هیچکدام منطبق بر تعریف ادی از خودش نیست. درواقع آنها همدیگر را تعریف میکنند، بدون اینکه بخواهند برای یکدیگر حکم صادر کنند.
2. ادی آدمی است که با شکست روبرو شده، سارا هم با شکست همیشگی زندگیاش کنار آمده؛ بهجز این دو نفر، چه آدمهایی میتوانند با یکدیگر آشنا شوند. ادی میتوانست در کنار آدمی برتر از خود یا کسی چون مرشد قرار گیرد تا آن مرشد، ادی را بازسازی کند، چون مخاطب از اول انتظار دارد که ادی در پایان، برنده باشد؛ اما به نظرم، زیبایی کار در اینجاست که کسی ادی را بازسازی میکند که خود از ادی درماندهتر و ویرانتر است. سارا بهترین انتخاب برای رودررو شدن با ادی است، زیرا داستان را از غلتیدن به کلیشه دور میکند.
3. سارا دختری روشنفکر است. یکی از مهمترین وسایلی که در خانه او دیده میشود، ماشین تایپ است. پس او مینویسد و به دنیای روشنفکران تعلق دارد، هرچند با نشانههایی که در فیزیک او گذاشته شده است؛ ما درمییابیم که تاکیدی بر عقیم بودن او دارد. سارا روی کاغذ نوشته است: «ما با هم عهدی ناصواب بستهایم.» ادی به او میگوید؛ چرا این جمله را نوشتهای و او در پاسخ میگوید مگر کار دیگری هم جز خوردن و خوابیدن و کشیدن کرکرهها انجام میدهیم؟ این نگاه نگاهی نقادانه به زندگی خویش است. درواقع اینجا، نوعی خاص از یک روشنفکر، فقط بازنمایی میشود؛
سارا روشنفکری پوچ انگار و ناامید، تنها و وازده از نوع روشنفکرهای سرخورده دهه شصت.
4. سارا درواقع نماد آدمهایی است که به دیگران آگاهی میدهند، اما خود قربانی میشوند.
5. فیلم درونمایهی جذاب مردی است که در جستوجوی خویشتن است.
6. در ظاهر شاید سوالی به ذهن متبادر شود که سارای روشنفکر و پوچگرا با ادی آسمانجل که هیچ سنخیتی ندارد، چطور احساس شادی و خوشحالی میکند بهطوریکه دوست دارد همه بدانند که با ادی دوست شده است؟ در جواب باید گفت بهترین دلیل، نوع نگاه سارا به ادی است. سارا جذب صداقت و شور زندگی در وجود ادی میشود. در ظاهر به نظر میرسد که ادی و سارا از دو جنساند؛ اما این دو در یک نقطه با یکدیگر به اشتراک میرسند و آن این است که هر دو شکست خوردهاند. چیز دیگری که رابطه متقابل آنها را تکمیل میکند، این نکته است که کسی باید وجود میداشت تا به ادی نگاه درست به زندگی را بیاموزد و نیز کسی باید بود تا به سارا، معنی دوست داشتن زندگی را یاد دهد. ادی تعریفی از میز، چوب، بازی بیلیارد، صداقت و زندگی به سارا عرضه میکند که سارا جذب آن میشود، ادی تصویری از یک مرد متصل به زندگی را برای سارا نشان میدهد که همین برای سارا کافی است. سارا انتظار ندارد که ادی به او دیدگاه دهد، سارا از او عشق میخواهد که ادی هم این را به او میدهد. حتی وقتی ادی از عشق خود به بیلیارد میگوید، سارا را جذب معنی و تعریفی از زندگی میکند.
7. دنیای ادی و سارا دو مشخصه اصلی دارد. سردی چیزی است که کاملاً بر دنیای سارا غلبه دارد؛ اما در مورد ادی، این جهل و نادانی است که تمام دنیایش را فراگرفته است. درواقع آن دو، در طول ماجرا با یکدیگر معامله میکنند. ادی به سارا گرمای زندگی را میدهد و سارا نیز ادی را آگاه میکند. بدون آنکه آنها بخواهند این مسئله را برای یکدیگر توضیح دهند. ادی به سارا نمیگوید تو چرا اینطوری زندگی میکنی. حتی درجایی که سارا کنار ماشین تایپ خوابش برده زیرسیگاریاش را خالی میکند. ادی نمیخواهد سارا را به هم بریزد و متقابلاً سارا نیز در پی به هم ریختن ادی نیست. فقط سارا نمیخواهد بههیچوجه، ادی را از دست بدهد. آنها هر دو به هم نیاز دارند. ادی بعد از جدایی از چارلی، کاملاً تنها میشود؛ بنابراین، باید کسی را بیابد که به زندگیاش آویزان شود. از طرفی تردیدهای سارا نیز باعث شده تا هیچگاه در زندگی، مردی را به دنیای شخصی و درونی خود راه ندهد؛ اما او ادی را میپذیرد زیرا از او صداقت و شباهتی در تنهایی میبیند. ادی نیز از همراهی با سارا، چیزهای بسیاری میآموزد؛ مثلاً وقتی پس از مرگ سارا، به برت میگوید که تو با کشتن دیگران به خود زندگی میدهی، این چیزی است که از نگاه و طرز فکر سارا نسبت به زندگی و آدمها نشأت گرفته است.
8. یکسوم اول فیلم، بهطور کامل در سالن ایمز اتفاق میافتد و وقتی توصیف میشود، گویی که کلیسا توصیف میشود. این سالن بهمثابه یک میدان گلادیاتوری است. آدمها به این سالن میآیند تا بخش مهمی از شخصیتشان را نشان دهند. اینجا میدان مبارزه است. آدمهای مختلفی به این مکان میآیند، یکی مثل مینهسوتا فتز که شیکپوش و خوشپوش است و دیگری ادی فلسون که کاملاً سرگردان و آشفته است.
نامزد کسب جایزه در رشتههای بهترین فیلم، کارگردان، فیلمنامه اقتباسی، بازیگر مرد نقش اول، بازیگر زن نقش اول، بازیگر مرد نقش دوم (جکی گلیسون و جورج سی. اسکات) |
9. برت کسی است که در پی نابودی کامل دیگران است و از مکیدن خون بقیه ارتزاق میکند. برت سوار بر زندگی و در پی بهرهکشی از دیگران و کاملاً فرصتطلب، هوشیار و سازشکار است.
10. خودکشی سارا، مهمترین کارکردش آن است که ادی را کاملاً آگاه میکند. ادی پس از مرگ سارا به برنده شدن نزدیک میشود. چرا که فیلم، برنده شدن را حاصلی از آگاهی و دانش میداند.
وقتی ادی آگاهی عمیقتری نسبت به برت مییابد، زمانی است که میتواند برنده شود. میتوان تصور کرد خود برت نیز زمانی مثل ادی بوده است، اما از زمانی که آگاهی و هوشیاری را به دست آورده، توانسته خود را به سطح و قشری بالاتر وصل کند، دستکم در بعد ظاهری و نه در بعد تکامل و تعالی شخصیتی.
11. در پایان فیلم، ادی بهنوعی خودشناسی میرسد. و بیلیارد را که زمانی همه زندگیاش بوده است تصور میرود که او بیلیارد را رها کند.
ادی به تعریف تازهای از زندگی میرسد. تا پیشازاین، بیلیارد برای او میدان مبارزه است. او از طریق بیلیارد میتواند برای خود اعتبار کسب کند؛ اما حالا دیگر به بیلیارد طور دیگری نگاه میکند. او برای زندگیاش، به تعریف دیگری رسیده است. سارا تعاریفی از حقیقی بودن آدم، نقاب زدن، دروغ بودن، برنده بودن با مفهومی حقیقیتر و عمیقتر، دانستن، خرد شدن و بهزانو درآمدن، برپا ایستادن و... به او داده است.
12. این فیلم قابلیتهای زیادی دارد و به همین خاطر میتوان نگاه نشانهپردازانه دیگری را هم به آن داشت:
با ورود سارا به زندگی ادی و چهرهی کاملاً معصومانه این شخصیت، پیشدرآمد شکلگیری مثلث درامی را ترتیب میدهد که در رأس آن، ادی و در دو ضلع دیگرش، سارا و برت هستند، با یک نگاه نشانه پردازانه دیگر میتوان این رابطه را بهمثابه کشمکش درونی ادی هم تصور کرد. جدالی که یکطرفش معصومیت فطری شخصیت (با حضور سارا عینیت پیدا کرده) و سوی دیگرش، زیادهخواهی و شهوت برتر بودن است. (با حضور برت معنا پیدا میکند.) و از نظر من این مثلث جنبه ساختاری دارد نه جنبه اتفاقی؛ و درنتیجه میتوان این نظریه را مطرح کرد این فیلم بیشتر مضمون گراست تا اتفاق گرا.
یکی از نمودهای عینی این نشانهپردازانه آنجاست که ادی در شرایطی که به پول نیاز دارد و به پیشنهاد مشارکت دوباره چارلی هم پاسخ منفی داده، با سارا مشاجره میکند و به برت میرسد.
با مشاجره لفظی ادی و سارا و به طبع آن، دور شدن موقتی ادی از سارا (به تعبیری از فرشته معصومیت درونیاش)، مجال عرضاندام و خودنمایی بیشتری برای برت و به عبارت بهتر، دیو زیادهخواهی و جاهطلبی ادی مهیا میشود و این بازی «الاکلنگ» گونه در ادامه فیلم تا پایان و در نهایت سرنوشت تراژیک غمباری را برای ادی رقم میزند.
از نمودهای عینی دیگر این نشانهپردازانه آنجاست که ادی به دعوت میلیونری که شیفته بیلیارد است، برای بازی به خانهاش میرود. اما «بازی»ای که میلیونر در نظر گرفته، بیلیارد نیست. برت قصد کنارهگیری دارد؛ اما ادی جاهطلب، حاضر به کنار رفتن نیست. ادی ابتدا بازنده است. برت میخواهد به بازی خاتمه دهد. ادی به او التماس میکند که تنهایش نگذارد.
سارا از راه رسیده، قصد دارد مانع شکست شخصیت ادی نزد برت شود؛ اما ادی او را میراند. برت برای شکست دادن سارا، حاضر به سرمایهگذاری دوباره روی ادی میشود. ادی بازی را از میلیونر میبرد؛ اما در نهایت سارا را از دست میدهد.
همانطور که در نشانهپردازانه اخیر اشاره شد برت با لجنمال کردن شخصیت ادی نزد سارا، معصومیتش را از او میگیرد. نابودی خودخواسته سارا در نهایت بهروشنی بیانگر این واقعیت و نشانه تلخ میکند.
ادی برای حرفهای بودن، معصومیت و «احساس» را مانند «فاستوس»، تقدیم شیطان (برت) میکند. او حالا توان رویارویی با ماشین عظیم جثهای مثل مینهسوتا فتز را دارد.
از نمودهای عینی دیگر این نشانهپردازانه میتوان به فصل پایانی بیلیاردباز اشاره کرد.
برت با لجنمال کردن شخصیت ادی نزد سارا، معصومیتش را از او میگیرد. نابودی خودخواسته سارا در نهایت بهروشنی بیانگر این واقعیت و نشانه تلخ میکند. |
از آن پایانبندیهای نادر تاریخ سینما است که مقدمات شکلگیری این موقعیت، در طول داستان به شکلی چیده شده که بیننده هم مثل خود ادی، خوب میداند که این بار فتز از او شکست خواهد خورد، اما همان منطق هم از سوی دیگر، ادی را یک بازنده تمامعیار معرفی میکند. چون او پیشتر معصومیت و اصالتش را به برت واگذار کرده و با مرگ سارا، بازنده بودنش را تمام و کمال پذیرفته است. ادی در بازی تشخص یافتن و پیدا کردن هویت حقیقیاش، یک پاکباخته به تمام معنی است و حالا میخواهد با برد از فتز در بازی بیلیارد، این شکست را به نحوی جبران کند. شکل دیالوگ گویی ادی که متکلم وحده این موقعیت است، کاملاً تلخی و زهر موجود در مخمصهای را که در آن گرفتار شده به تماشاگر منتقل میکند. علاوه بر این، شکل چینش موقعیت هم کاملاً تقابل و تضاد موجود در دو خط زندگی شخص ادی و خط دنیای حرفهای و بازی بیلیارد را به رخ میکشد. ادی با هر ضربهای که به «شار»های میز بیلیارد میزند، با تلخی رو به برت میکند و بهطور تلویحی به مقصر بودن هردویشان در مرگ سارا اشاره میکند. دیالوگ چندپهلو و تأثیرگذار فتز که با کنایه به ادی میگوید: «ادی بازیتو بکن» به کوتاهترین شکل ممکن، حرف اول و آخر قصه را بیان میکند.
ادی برای حرفهای ماندن و اول شدن، بهای گزافی را پرداخت کرده است. تاوانی فراتر از خرد شدن انگشتانش. حالا با غیبت سارا و نبود او، ادی تنها باید به بازی کردن دلخوش کند.■