نقدی بررمان ابله محله یا «ژه»نوشته کریستیان بوبن نوشته ی ایوب بهرام

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 

هنگامی که لبخند برلبان «ژه» نشست دوهزاروسیصدوچهل ودوروز از مرگ او گذشته بود...

این شروع رمان ژه یاهمان ابله محله است که مترجمش سرکار خانم مهوش قویمی است.داستانی که با خوانش اول خواننده فکر می کند با کتابی برای رده سنی کودکان یا حداکثر نوجوانان سروکاردارد.رمانی با درون مایه ولایه های ظریف فلسفی.

کریستیان بوبن نویسنده بزرگ فرانسوی این رمان را به سال 1998نوشته.اوکه متولد 24آوریل 1951 درSaone-et-Loire سونت لویری است هیچگاه شهرکوچک خود لیکروزت را ترک نکرد.

از اواثارداستانی متعددی به جای مانده که می توان به تعدادی از آنها اشاره کرد:

1.رفیق اعلی/2-دیوانه بازی/3.کودکی/4.زن آینده/5.فرسودگی/6.ژه(ابله محله)7.نورجهان

رمان ژه ازآن دسته رمان هایست که ساده شروع می شوداما هرچه جلوترمی روی سخت ترمیشود.مانندزمینی که که ماسه ای است ورونده را به شوق می اوردکه پابرهنه طی طریق کند اما کم کم مسیرسنگلاخ می شودورونده مجبورمی شوددرموردراه تجدید نظرکند.

رمان ژه با اینکه کم حجم است ام دارای مفاهیم درونی لایه لایه وضمنی است.مفاهیمی که شاید بانگاه اول کمی مسخره ووپیش پافتاده باشد.

اثر داستان زندگی پسری است نام آلبن.البن دریکروز زمستان که برای بازی به دریاچه ی یخ زده محل زندگی خودآمده ناگهان درزیرلایه های یخ با زنی مواجه می شود که لبخندی به لب داردوباهمان لبخنداتوپیایی وماورایی با آلبن حرف می زند.وخودرا ژه معرفی می کند.

به روایت بوبن ژه معلمی است که قبل از این لبخند دوهزاروسیصدوچهل ودوروز از مرگ او گذشته بودلبخندی که شاید ازژکوند داونچی به عاریت گرفته.

ژه معلم روستاوازقضاادبیات است وهمه جا آلبن را که دانش آموزکمتردرسخوانی ست به درس ومخصوصا نوشتن انشا وامی دارد.اوهرروز بدون اینکه به کسی حرفی بزند به دیدن ژه می آیدوروی یخ ها می نشیند وبا او حرف می زندوحرف می زند وحرف می زند.

یکروز تصمیم میگرد دوستش را به دیدن ژه ببردواین کاررا می کند ولی تازه متوجه می شودکه به جزاوکس دیگری قادربه دیدن ژه نیست واوست که تنها می تواند باژه دیدارکند وسخن بگوید ولی ژه دیگران را می بیند.

پدراز این رفتار مرموز اوبه تنگ می آید مانع رفتن آلبن به دریاچه می شودوآلبن غمگین به آتاق خودمی رودواز اینجا به بعد ژه به دیدن او می آیدحتی به کلاس درس می رودودیگرمی شودیارغارآلبن.

ژه همه جا با آلبن همراه می شودوقتی فروشنده قابلمه می شود.وقتی برای کاردورگردی راهی کارمی شودووووالی آخرهمه جا ژه همراه اوست تا اینکه یک رقیب برای ژه پیدامی شودوبه فاصله یک صفحه از رمان ژه راازمیدان به در می کند.

زمانی که ژزامونداول وژزامونددوم وارد سیلان داستان می شوند.

ژزاموندبه گفته بوبن دونفراست.یعنی یک نفرکه درچهارچوب ورودی درمغازه ای ایستادکه آلبن را دلمشغول خودکرد.ژزاموند دونفراند.این عین جمله راوی داستان است.ژزاموندیک مادر ودخترکه کودک است.

ژه یک جای گزین برای خلاء عاطفی است.جای گزین برای طفلی که مادرش مشکل روانی دارد.جای گزین برانوجوانی که احتایج به همفکری دارد.

جای گزین برای فروشنده ی نوجوانی که معاشرت نمی داند،نمی داندچگونه بادیگران تعامل برقرار کندودرنهایت وقتی جای گزینی برای اوپیدامی شودژه ازاتاق غبارگرفته ذهن او رخت برمی بندد ومی رود.واین جای گزین همان ژزاموند است.ژزاموندوطفلش.

مادرآلبن زنی است که مشکل روانی دارد وهرازچند گاهی برای معالجه به شهری می رود وخلاءعاطفی مادردرکنارآلبن به وضوح دیده می شود.مادری که به علت بیماری روانیی که دارد –این انگ به البن هم درداستان می خورد-هرازگاهی به مسافرت اجباری می رود.این است که البن درفراخنای ذهن خودژه را خلق می کند.مادری که علاوه برمهرمادری دردرس ها هم به او کمک می کند.

اینجاست که وقتی اونمی تواند به دریاچه برود او به اتاق خواب او می آید.زمانی که او صدمه می بیند او درکنار اآلبن می نشیند وبا لبخند مادرانه ی خود تسکینش می دهد.اما این لبخندبه مرور رنگ عوض می کند وبه مقتضای سن تقییر شکل وماهیت می دهد.

کرستیان بوبن از این دگردیسی به خوبی وهوشمندانه استفاده می کند.آلبن خوخمیرمایه عشق را به فراخورزمان تقییر می دهد تااینکه در نهایت با ورود ژزاموند به عنوان شریک زندگی حضور ژه دیگربی مورد می نماید ورنگ می بازد.می شود گفت ژزاموندهمان ژه است که از ماورائ به عالم واقع آمده وجامه واقعیت پوشیده.

البته چیزی که هست اینجا اشکالی دیده می شود وآن ژه است.ژه را نمی توان به تنهایی زاییده ذهن آلبن دانست چون ژه شناسنامه شخصیتی دارد.او معلمی است که بوده وتدریس می کرده و دوهزاروسیصدوچهل ودوروزقبل از دیداردر دریاچه در زیر یخ ها ،زنده بوده ومی زیسته.

شخصیت های رمان ژه یا ابله محله اکثرا مات یا کدرهستند.بجز البن وژه شخصیت روشن وواضحی در داستان نداریم.همه انگار از فاصله ی دوری از داستان هستند البته شخصیت ژزاموند هم که همان تکمیل شده ژه است چنین شخصیت واضحی دارد.

بوبن در کنار آلبن معصوم شخصیت های متفاوتی خلق می کند.ابتدا خانواده هایی را می آفریند که ابا دارند که فرزندانشان با البن دیوانه وخیالباف بازی کنند.اوچیزارا می بیند که دوستش پریون نمی بیند واینجاست که برای اولین بار انگ دیوانگی به او می خورد.خانواده هایی که خودچیزی داشتند که البن نداشت وآن مهرومهربانی که در اعماق دریاچه جستجو می شد.

درمراحل بعد فروشنده دورگردی که قابلمه می فروشد.به هردری می زند تا آلبن یه فروشنده حرفه ای شوداما آلبن کجا فروش قابلمه کجا؟

داستان البن می تواند داستان زندگی هرکسی باشد.هر انسانی برای خوددردرون خود شخصیت می سازد وآن راپرورش می دهد.با او نجوا می کند حرف می زند .می خند وحتی مشورت می کند.این همان طفل درون است که گاهی انسان را به شعف وا می دارد وگاهی به گریه.

ودر صفحه اخربوبن می نویسد:

«ژه به هنگام رفتن چیزی باقی گذاشته بود.بهترین قسمت وجودش را.اما شاید بهرین قسمت وجود ما،متعلق به مانیست.شایدما فقط محافظ چیزی هستیم که پس از ناپدیدشدن ما،برجای می ماند.»

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692