نقدی بر " یک دقیقه ی عصر "سروده فرهاد کریمی/ آیدا مجیدآبادی

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

جریان سیال ذهن که از قرن بیستم در آثار نویسندگان غرب چون: فاکنر، پروست، وولف و جویس دیده می شود، رویکردی مدرن و درون گرایانه در رمان نویسی به شمار می آید. تعریف ویلیام جیمز از این جریان ذهنی چنین است: «خاطرات، افكار، احساس ها بيرون از دايره آگاهي اوليه وجود دارند كه به صورت زنجير برآدم ظاهر نمي شوند، بلكه به صورت جرياني سيال آشكار مي شوند.»

با اینکه این شیوه مخصوص رمان نویسی است اما به نظر می رسد بتوان (یک دقیقه ی عصر ) فرهاد کریمی را در بازتاب آن مورد بررسی قرار داد. عدم توالی زمان یکی از ویژگی های مهم این شیوه است، ذهن مدام در بین زمان های مختلف سیلان دارد و رابطه ی کاملاً دریافتی و ذهنی بین آنها برقرار می کند. این ویژگی در اشعار کریمی نیز قابل تشخیص است:

«چنین بوده

چنین بود

آن کشتی

و ناخدایش در ساحل تو

بعد ها

تنهایی

تا ریختن گیس سپید روی شانه ها

تا از تو بالا بروم» (یک فرصت:ص45-46)

«دود باید

حلقه حلقه از سیگار برگ بالا برود

می چرخد

و من پرتاب می شوم

به هزاره های تو

فرو در انگشت های جا مانده روی اشاره

و پارک بغل خیابان شما

در آیینه می شوم» (اشاره:ص22)

«روزش مثل روشن است

این شاهنامه

الو

قتل عمد

عمد عمد عمد

امان از این فردوسی توسی رنگ» (مچگیری:ص12)

جریان سیال ذهن که با مدرنیسم همراه است، منطق ها و واقع نگری های عینی را در هم می شکند. بنابرین برای درک آشنایی زدایی های مرسوم آن، باید در پی قرارداد های منطقی نبود.

کریمی برای نشان دادن امور ذهنی خود از شیوه های مختلفی کمک می گیرد که در بیشتر مواقع به شکستن قوانین نحوی و قواعد ساختاری می انجامد. ذهن آنگونه که سیلان دارد در اشعار او به واژه در می آید.

به نمونه های ساختار شکن زیر اشاره می کنیم:

«آمده موجی سرزده نبود

رودخانه را

به حال خودم می گذارم» (سردرد های مزمن:ص17)

«کارد این استخوان رسیده چه قدر» (اشاره: ص22)

«شما می توانید

تکان برای خودتان

دست بدهید

کمی آنطرفتر

لطفاً

فعلاً

خرده های شیشه را» (عاشقانه در یک زندگی: ص48)

    «و چه قدر دود که سیگار می شد» (سماع:ص6)

«عابری که کفش هایش

از پیاده رو رد می شود» (مارسل پروست:ص50)

شعر (اضافه) به خوبی می تواند سیلان ذهن در شعرهای فرهاد کریمی را نشان دهد. در این شعر ابتدا کریمی از کسی حرف می زند که:

«ایستاده چیزی گم می کند

مثلاً همه چیز»

سپس در ادامه ی شعر به سراغ خودش می رود:

«من در عرض دراز

تا نشسته ام»

و در ادامه به مردی اشاره می کند که:

«می آمد در باران»

و دوباره به سوی خود بر می گردد:

«حالا فکر می کنم

که تا شعر را ادامه ندهم

چیزی گم نمی شود

مثلاً همه چیز» (اضافه:ص16)

به طور کلی می توان گفت فرهاد کریمی در (یک دقیقه ی عصر) دنیای ذهنی خود را در ظرف واژه ها می ریزد و از ترکیب دریافت های ذهنی خود ساختاری به نام شعر به دست می دهد. البته این ساختار از قوانین منطقی و قراردادی پیروی نمی کند و از زمانی به زمانی دیگر، از شخصی به شخص دیگر در حال سیلان است. کریمی برای نشان دادن این سیلان نیازمند ساختار و نحوی غیر منطقی، در هم شکسته و آنارشیسم گونه است که به خوبی توانسته آن را در صفحه صفحه ی کتابش منعکس کند.

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692