• خانه
  • بانک مقالات ادبی
  • مصاحبه با «مو یان» برنده جایزه نوبل ادبیات سال 2012 مصاحبه¬گر «برنهارد زند» از اشپیگل، مترجم «نگین کارگر»

مصاحبه با «مو یان» برنده جایزه نوبل ادبیات سال 2012 مصاحبه¬گر «برنهارد زند» از اشپیگل، مترجم «نگین کارگر»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

هفتم دسامبر 2012 بود و مرد چینی که کلمات شیرینش در زمان سخنرانی مثل نغمه و ترانه شنیده می‌شد به‌نظر ناامید می‌آمد. او بدون شک کتاب‌های بسیار خوبی نوشته است، از آن جمله می‌توان به «The Garlic Ballads» و «Life and Death Are Wearing Me Out» که رمان‌های خانوادگی هستند و بسیار با‌دقت و با‌شکوه نوشته شده‌اند را نام برد. داستان‌های او همیشه دارای عناصر تاریخی است که بیانگر توسعه چین در دهه‌های اخیر است، از فقر سال‌های اول تا مشقت انقلاب فرهنگی و پیشرفت‌های اقتصادی. برخلاف نقدهای طرفداران کومونیست و رهبران آن‌ها‌، که در کتاب‌های او به طور واضح نمایان است، همچنان این نویسنده به‌عنوان یک نویسنده وفادار به رژیم مطرح است.

مو یان 58 ساله از سال 1979 از طرفداران کومونیست است‌. او در ارتش شاغل است و در حال حاضر نایب رئیس انجمن نویسندگان چین است.

خواننده‌های او مدت‌ها به‌واسطه عدم وجود رابطه بین نقد صریح او از دولت در آثارش و چهره و ظاهر خونسرد او سردرگم بوده‌اند.

واکنش‌ها به دریافت جایزه نوبل توسط او متفاوت بود. معاندان چینی مثل لیائو ییوو (نویسنده) حیرت‌زده شدند در حالی که نویسنده آلمانی مارتین والسر گفت که در این مورد هیچ بیم و شبهه ای ندارد.

مو یان برای اثبات خودش کار زیادی نکرد. او درخواست‌های مصاحبه از سراسر جهان را رد کرد. در کنفرانس مطبوعاتی پیش از جشن در استکهلم زمانی‌که راجع به سانسور در چین صحبت کرد و از آن به‌عنوان «‌شیطان الزامی» یاد کرد مسایل تازه‌ای را جرقه زد که خشم منتقدین از سرتاسر جهان را بر افروخت.

مو یان پنج روز پیش از انتشار کتابش با عنوان «Frog» در آلمان با مصاحبه‌ای کوتاه با اشپیگل موافقت کرد و با این‌که او اولتیماتوم داده بود که مصاحبه بسیار کوتاه باشد نزدیک دو ساعت به طول انجامید.

مو یان درسال 1955 در یک دهکده به‌نام گائومی در شرق چین به‌دنیا آمد. مو یان نام هنری اوست، نام اصلی او گوئان مویه است. پدر و مادرش کشاورز بودند. قحطی بزرگ چین که از سال 1959 تا 1961 ادامه داشت را پشت سر گذاشت‌، شرایطی که در طی در آن چین با یک دوره کمبود مواد غذایی به‌واسطه سیاست‌های نادرست مواجه بود. میلیون‌ها تن بر اثر گرسنگی جان خود را از دست دادند. در سن 12 سالگی مو ناچار به ترک مدرسه شد چون از نظر مدرسه خانواده او قابل‌اعتماد نبودند. او یک گاوچران شد و در همان حین در صنایع پنبه نیز کار کرد.

راوی داستان در «Frog» برخی عناصر بیوگرافی زندگی مویان را بیان می‌کند. راوی داستان نیز از یک خانواده کشاورز ساکن گائومی است که به ارتش می‌رود و بین اشتیاق به مطابقت با ارتش و احساس نیاز به تبعیت از وجدان خود مردد می شود. راوی عمه ای دارد که متخصص زنان است که بیانگر جزئیان زندگی خود نویسنده است.

داستان‌های او همیشه دارای عناصر تاریخی است که بیانگر توسعه چین در دهه‌های اخیر است، از فقر سال‌های اول تا مشقت انقلاب فرهنگی و پیشرفت‌های اقتصادی.

روای کارکتر اصلی رمان و زن است و در اجرای سیاست تک فرزندی کشور بسیار خشن است. و هنوز مشخص نیست که چرا با وجود هتک حرمت‌ها در این گرایش سیاسی باقی مانده است. کسانی که در جوامع استبدادی زندگی می‌کنند چنانچه دستگیر شوند با خطر بیشتری مواجه‌اند. این همان پیام کتاب‌های مو است که ریشه در حقایق چینی دارد.

اما برندگان جایزه نوبل تحت حمایت و محافظت هستند و می‌توانند خیلی باز صحبت کنند و ریسک‌پذیر باشند. در عوض انتخاب آن‌ها کم است.

اشپیگل: آقای مو، نام مستعار شما مو یان است که معنی لغوی آن «‌حرف نزن» است، به نظر می‌رسد شما آن‌را خیلی جدی گرفته‌اید و از صحبت در جمع گوشه‌گیری می‌کنید به‌ویژه صحبت با روزنامه‌نگار‌ها. دلیل آن چیست؟

مو: چون دوست ندارم سیاسی حرف بزنم. من نویسنده سریعی هستم. اما فکر می‌کنم. زمانی که در جمع صحبت می‌کنم، از خودم می‌پرسم که آیا قضیه برای خودم روشن شده است یا نه. هرچند دیدگاه های سیاسی من کاملا واضح هستند. کافیست کتاب‌های من را بخوانید.

اشپیگل: اولین کتاب‌تان که پس از اعطای جایزه نوبل به شما به زبان آلمانی ترجمه شد «Frog» نام دارد و محوریت موضوع آن سیاست تک فرزندی در چین است که زندگی بیش از یک بیلیون آدم را تحت تاثیر خود قرار داد. نظر شخصی شما در مورد سیاست تک فرزندی چیست؟

مو: به عنوان یک پدر، همیشه احساس کرده‌ام که هرکس باید همان تعداد بچه داشته باشد که دلش می‌خواهد. اگرچه به عنوان یک افسر باید از قوانینی که ابلاغ می‌شد تبعیت می‌کردم. یک فرزند و نه بیشتر. بحران جمعیت چین به سادگی حل نشد. من فقط در مورد یک چیز مطمئنم. هیچ کس نباید به‌واسطه خشونت از بچه‌دار شدن منع شود.

اشپیگل: دقیقا همین‌طور است، اما اتفاقاتی که در «‌Frog» رخ می‌دهد.. چه چیز الهام‌بخش شما در نگارش این کتاب بود؟ ایده شخصی شما در مورد سیاست تک فرزندی بود؟ یا این الهام از صحنه به‌خصوص، تصویر یا مکالمه خاصی بود؟

مو: این یک داستان زندگی حماسی از عمه رک من است که چندین دهه به عنوان پزشک زنان در گائومی کار کرده و چیزهای ناگفتنی را به چشم دیده است. اشتیاق زیادی پیدا کردم که آن‌ها را بنویسم.

اشپیگل: دکتر ون- کارکتر اصلی شما در این داستان-آدم پیچیده‌ای است، حتی مثل یک هیولایی تصویر شده که به‌واسطه کارش دچار تنش و نگرانی است. عمه شما به این کتاب واکنشی نشان نداد؟

مو: کتاب را نخوانده است. من هم صریحا به او گفتم که کتابم را نخواند چون اگر می‌خواند ممکن بود از دستم عصبانی شود. اگرچه همه چیزهایی که در کتاب آمده داستان زندگی عمه من نیست. مثلا عمه من چهار فرزند دارد‌. من در کتاب تجارب یک دکتر دیگر و چیزهایی که خودم دیده‌ام را هم اضافه کرده‌ام.

اشپیگل: چیزهای ناگفتنی در بسیاری از رمان‌های شما روی می‌دهد. مثلا در «‌The Garlic Ballads» یک زن‌باردار که درد زایمان را تحمل می‌کند خود را به دار می‌آویزد. همچنین «Frog» به‌نظر سخت‌گیرانه‌ترین کتاب شماست، آیا این به خاطر این است که زمان زیادی برای نگارش آن به طول انجامید؟

مو: من مدت‌ها ایده این کتاب را در ذهن داشتم اما بعد تقریبا سریع آن را نوشتم. حق با شماست، من زمان نگارش کتاب سخت‌گیر بودم.عنوانش را نقد شخصی می‌دانم.

اشپیگل: در کدام صحنه؟ شما مسئولیت شخصی برای بیان خشونت یا سقط اجباری در کتاب‌تان نداشتید.

مو: چین در دهه‌های گذشته دست‌خوش تغییرات شگفتی شده است. به طوری که اغلب ما خودمان را قربانی این تغییرات می‌دانیم. برخی مردم از خودشان می‌پرسند: «‌آیا من هم دیگران را آزرده‌ام؟» کتاب «Frog» در مورد این سئوال‌ها صحبت می‌کند و احتمال وجودشان را بررسی می‌کند. مثلا خود من در روزهای دبستان تنها 11 سال داشتم اما به گارد سرخ پیوستم و در نقد عمومی معلمم شرکت کردم. من به موفقیت دیگران و توانایی‌ها و استعدادهایشان و خوش شانسی آنها حسادت می‌کردم. بعدها حتی از همسرم خواستم که به خاطر آینده من سقط جنین داشته باشد. من گناهکارم.

اشپیگل: کتاب‌های شما تصویر غم‌انگیزی از چین مدرن را به نمایش می‌گذارد. مثل این که هیچ پیشرفتی در کار نبوده. نه در شخصیت‌ها نه جامعه و نه کشور که اصولا باید در همه‌جا در راس باشد.

مو: ممکن است من از این چهت یک ضد چینی باشم. بیشتر درام‌ها و داستان‌های چینی پایان خوب و خوشی دارند. بیشتر رمان‌های من پایان غم‌انگیزی دارند، اما همچنان امید و مقام و قدرت وجود دارند.

اشپیگل: خواندن برخی کتاب‌های شما مثل دیدن فیلم است. شما از عمیق شدن در مسایل روحی شخصیت‌های داستان‌تان دوری می‌کنید. مثلا چرا دکتر ون اینقدر مصرانه اعتقاد به کومونیسم دارد در حالی که از مشکلات آن آگاه است؟

مو: این بخشی از تجربه روحی نسل من است. برخی مردم فهمیده‌اند که انقلاب فرهنگی یک اشتباه بود، اما آنها فکر می‌کنند که کومونیسم آن را درست کرده است.

اشپیگل: شما چطور فکر می کنید؟ هرچه باشد شما ناچار شدید در طی انقلاب فرهنگی تحصیلات خود را رها کنید. و همچنین طرفدار کمونیسم هستید.

مو: حزب کومونیست چین بیش از 80 میلیون عضو دارد و من یکی از آن‌ها هستم. من در سال 1979 وقتی در ارتش بودم عضو این حزب شدم. من فهمیدم که انقلاب فرهنگی حاصل خطای رهبران تکرو بود. من زیاد با خود حزب کاری ندارم.

اشپیگل: در کتاب‌های شما، به طور خشنی صاحب‌منصبان حزب را نقد می‌کنید. اما خودتان از نظر سیاسی همان‌طور که اشاره کردید آرام هستید. چطور این تناقض را توضیح می‌دهید؟

مو: وقتی فعالیت‌های حذب را به شدت در کتاب‌هایم نقد می‌کنم به‌نظر من تناقضی با دیدگاه سیاسی خود من ندارد. من چندین‌بار گفته‌ام که من برای مردم و به‌خاطر مردم می‌نویسم، نه به‌خاطر حزب. من از صاحب‌منصبان فاسد متنفرم.

اشپیگل: زمانی‌که نویسنده چینی لیائو ییئو به‌خاطر کتاب آلمانی‌اش که سال گذشته خرید و فروش می‌شد جایزه صلح نوبل را گرفت از شما در اشپیگل به عنوان نویسنده دولت یاد کرد و گفت از حکومت فاصله نمی‌گیرید.

مو: من این جمله و نیز سخنرانی او در جشن اهدای جایزه خوانده‌ام. در سخنرانی در مورد شکاف دولت چین صحبت کرد. من مطمئنا با چنین رویکردی موافق نیستم. فکر می‌کنم مردم سیچوآن‌هم نخواهند ایالت‌شان از چین جدا باشد. مطمئنم والدین لیائو هیچ‌گاه نتوانند با چنین وضعیتی موافقت کنند. من فکر می‌کنم که خودش هم نتواند در اعماق قلبش چنین چیزی را تصور کند و با سخنان خودش موافق باشد. می‌دانم که به‌خاطر اینکه این جایزه را دریافت کرده به او غبطه می‌خورم اما چنین نقدی که او از من در مورد بو زیلای داشت منصفانه نیست.

برخی مردم فهمیده‌اند که انقلاب فرهنگی یک اشتباه بود، اما آنها فکر می‌کنند که کومونیسم آن را درست کرده است.

اشپیگل: در رمان « LifeandDeath Are Wearing Me Out» یکی از سردسته‌ها سهوا نشان مائو خود را در توالت می‌اندازد. در کتاب بیوگرافی خودتان با نام «Change» توضیح می‌دهید که چطور از نشان کوچک مائو برای شرمنده کردن خائنان در خوابگاه‌تان استفاده می‌کردید.چرا در کتاب‌هایتان انقدر جسورانه می‌نویسید و هنوز انقدر مراقب ملاحظات شخصی خود هستید؟

مو: واقعا فکر می‌کنید من مراقب ملاحظات شخصی خودم هستم؟ اگر این‌طور بود با انجام گرفتن این مصاحبه موافقت نمی‌کردم. من نویسنده هستم، نه یک بازیگر، و وقتی این جملات را می‌نویسم به شکستن تابو فکر نمی‌کنم. باید روشن کنم که مائو یک انسان بود، خدا نبود. وقتی بچه بودم فکر می‌کردم خداست.

اشپیگل: شما در حال حاضر نایب رئیس انجمن نویسندگان چین هستید. آیا در چین کسی می‌تواند بدون نزدیک بودن به دولت چنین مقامی را کسب کند؟

مو: این یک لقب افتخاری است که تا قبل از این‌که من جایزه نوبل را دریافت کنم کسی در مورد آن شکایتی نداشت. آدم‌هایی هستند که فکر می‌کنند جایزه نوبل فقط باید به آدم‌هایی داده شود که ضد حکومت باشند.همین طور است؟ مگر نباید جایزه نوبل ادبیات به خاطر ادبیات و چیزی که کسی نوشته باشد؟

اشپیگل: اما انسان‌هایی در این کشور هستند که عاجز شده‌اند، حتی به‌واسطه چیزی که نوشته‌اند دستگیر شده‌اند. احساس نمی‌کنید متعهد هستید که از جایزه، شهرت و اعتبارتان در جهت حمایت از همکاران نویسنده‌تان استفاده کنید؟

مو: من به‌طور واضح گفته‌ام که لیو زیائوبو باید هرچه سریع‌تر آزاد شود. اما بازهم مورد انتقاد قرار می‌گیرم و مجبور می‌شوم دوباره و دوباره در مورد مشابه صحبت کنم.

اشپیگل: لیو در سال 2010 جایزه صلح نوبل را دریافت کرده است. به علاوه تکرارکردن‌ چند‌باره تاثیر بیشتری از تنها یک بار اعلام حمایت دارد.

مو: به‌یاد تشریفات کسب شهرت در زمان انقلاب فرهنگی افتادم. اگر تصمیم بگیرم حرف بزنم، هیچ‌کس قادر به خاموش کردن من نیست. اگر نخواهم صحبت کنم، حتی فشار چاقو بر گردنم نیز نمی‌تواند باعث شود صحبت کنم.

اشپیگل: یکی دیگر از منتقدین شما آی ویوی‌، هنرمند نسبتا شناخته شده آلمانی است.

مو: چه چیزی در مورد من دارد که بگوید؟

اشپیگل: او نیز معتقد است شما بیش از حد به حکومت نزدیک هستید. می‌گوید از واقعیت فاصله گرفته‌اید و قادر نیستید چین امروز را به تصویر بکشید.

مو: مگر بسیاری از هنرمندان چین هنرمند حکومتی نیستند؟ استادان دانشگاه چطور؟ نویسندگان روزنامه‌های دولتی چطور؟ ضمنا کدام آدم عاقلی می‌تواند بگوید چین را به تصویر می‌کشد؟ من که چنین ادعایی نمی‌کنم. آی ویوی می‌تواند این ادعا را داشته باشد؟ کسی می‌تواند چین را به تصویر بکشد که آشغال‌ها را می‌گردد و با دست ‌برهنه ‌جاده‌ها را آسفالت می‌کند.

اشپیگل: شما تنها عضو حزب نیستید، بارها گفته‌اید دید خیال‌بافانه کومونیسم را حفظ می‌کنید. هنوز کتاب‌هایتان بهصورت قدم به قدم نشان نداده که قرار نیست همیشه خیالبافی‌ها به واقعیت بپیوندند. به نظر شما نباید تمام این خیالبافی‌ها را فراموش کرد؟

آدم‌هایی هستند که فکر می‌کنند جایزه نوبل فقط باید به آدم‌هایی داده شود که ضد حکومت باشند. همین طور است؟ مگر نباید جایزه نوبل ادبیات به خاطر ادبیات و چیزی که کسی نوشته باشد؟

مو: چیزی که مارکس در کتاب «مانیفیست کومونیست» نوشته بسیار زیباست. اگرچه به نظر مشکل می‌آید که این خیال به واقعیت بپیوندد. اما من به اروپایی‌ها به‌ویژه ایالت‌ها و جوامع اروپای شمالی نگاه می‌کنم و فکر می‌کنم آیا این ایالت‌های مرفه بدون وجود مارکس حتی قابل تصور بودند؟ ما درچین این را در مورد حفاظت کاپیتالیسم توسط مارکسیسم می‌گفتیم. چون کسانی که بیشترین سود را از ایدئولوژی او می‌بردند ایالت‌های غرب بودند. ما چینی‌ها، روسی‌ها و کشورهای اروپای شرقی ظاهرا مارکسیسم را بد فهمیده‌ایم.

اشپیگل: یکی از کسانی که شما را ستوده مارتین والسر نویسنده آلمانی است. او از رمان شما به عنوان «ترکیب صراحت، ظلم و زیبایی» یاد می‌کند.

مو: من احترام زیادی برای مارتین والسر قائل هستم.من تمام کتاب‌های او که به زبان چینی ترجمه شده را خوانده‌ام. او نویسنده بسیار بازتاب دهنده‌ای است که به توصیف روحیات آلمانی‌ها بعد از جنگ جهانی دوم می‌پردازد. باعث افتخار من هست که ایشان کار من را ارزشمند دانسته‌اند. اگر از من بپرسید، خواهم گفت که او لایق‌ترین نویسندگان آلمانی است که شایستگی دریافت جایزه نوبل را داشت. گونتر گرس، که برای آثارش احترام قائلم تا به حال برنده جایزه نوبل شده است. من کارهای برنده جایزه نوبل هرتا مولر را که به زبان چینی ترجمه شده را نیز خوانده‌ام و برخی از آن‌ها به نظرم فوق العاده هستند.

اشپیگل: گرس برخلاف شما از نزاع با حکومت لذت می‌برد.

مو:بله، او و سایر نویسندگان را بخاطر توانایی‌شان در درگیر شدن در بحث‌های عمومی ارج می‌نهم. من این توانایی را ندارم. همان‌طور که در ابتدای صحبت گفتم، من حتی دوست ندارم در مقابل جمع صحبت کنم.

اشپیگل: به این ترتیب تمام آن شکوه و تجمع مردم در استکهلم برای شما ناخوشایند بود.

مو: بیشتر مواقع تکه چوبی در دست داشتم.

اشپیگل: آقای مو از وقتی که برای مصاحبه گذاشتید سپاسگذاریم.

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692