• خانه
  • بانک مقالات ادبی
  • تحلیلی بر فیلم «مخمصه(heat)» فیلم¬نامه‌نویس وكارگردان «مایکل مان»؛ «حسین خسروجردی(خسرو)»

تحلیلی بر فیلم «مخمصه(heat)» فیلم¬نامه‌نویس وكارگردان «مایکل مان»؛ «حسین خسروجردی(خسرو)»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

بازیگران: آل پاچینو(وینسنت هانا)، رابرت دنیرو(نیل مک کالی)، ول کیلمر(کریس شیهر لیس)، جان وویت(نیت)، تام سایز مور(مایکل سریتو)، اشلی جاد(شارلین)، دایان ونیورا(جاستین) و ناتالی پورتمن(لارن).

فیلمبرداری: دانته اسپینوتی

تدوین: پاسکوآل بوبا، ویلیام گلدنبرگ

طراح صحنه: نیل اسپیساک

طراح لباس: دبورالین اسکات

طراح چهره پردازی: جان کاگلیون جونیور

موسیقی: مایکل بروک، برایان ارنو

محصول1995 امریکا، 171 دقیقه

پیرنگ: نیل مک کالی(رابرت دنیرو)، سارقی است که تخصصش انجام سرقت‌های بزرگ و پرخطر مثل حمله به بانک و وسایل نقلیه‌ی مخصوص حمل و نقل پول و اوراق بهادار است.وینسنت هانا(پاچینو) نیز کارگاهی است لس‌آنجلسی که مصمم است او را به دام بیندازد.

تاملات:

1-دو شخصیت اصلیِ‌مان مثل شخصیت فیلم‌های هوارد هاکس، سخت دلباخته‌ی کارشان هستند و در این راه حاضرند زندگی شخصی و حرفه‌ای‌شان را نیز از بین ببرند. فیلم محل تلاقیِ نقاط اوج دو سبکِ بازیگریِ سینمایِ امریکاست؛ بازی درون‌گرا و غیر احساساتی دنیرو با سبکِ برون‌گرای پاچینو.

2-فیلم مخمصه با سینمای کلیشه‌ای پلیسی و تفاوت‌هایی دارد:

-در سینمای کلیشه‌ای پلیسی، دزد ضد قهرمان است و پلیس قهرمان.اما در مخمصه این‌طور نیست و این نکته رعایت نشده است. شاید هر دو در عین قهرمان بودن، ضد

قهرمان نیز هستند.

- در مخمصه، آدم مرکزی ندارد و آدم‌محوری فیلم هر دو هستند. هانا و نیل هر دو قهرمان فیلم‌اند. آنها به لحاظ جنس حضورشان در داستان، حجم حضور، نوع برخورد، پس زمینه شخصیتی و رفتار با نزدیکان خود، خواسته‌ها، امیال فروخورده و تنهایی‌شان یکسان هستند. البته شاید بتوان گفت که ما یک قهرمان داریم که در دو وجه ظاهر می‌شود.

برای تایید این نظریه، فیلم با ورود نیل شروع می‌شود و با هانا تمام می‌شود که در فرودگاه ایستاده است. اگر قرار بر این بود که هانا قهرمان داستان باشد باید با او شروع می‌شد و با او تمام می‌شد. اما "مان" برای این که رعایت تساوی را کرده باشد، با یکی آغاز می‌کند و با دیگری خاتمه می‌دهد.

-در داستان‌های پلیسی معمولا شخصیت اصلی تحول و دگرگونی به سوی خیر یا شر می‌یابد.اما در مخمصه چنین تحولی اتفاق نمی‌افتد. به نظر می‌رسد نیل و هانا در پایان ماجرا، همان جایی هستند که در آغاز بوده‌اند؛ فقط تجربه‌ای را از سر گذرانده‌اند که احتمالا تاکنون با آن مواجه نشده بودند. در واقع آن‌ها در پایان، به این نکته رسیده‌اند که دریابند چقدر تنها هستند.

3- مخمصه درباره دو آدم تنهاست و تلاش آنها برای فرار از این تنهایی و درآویختن به یک نقطه قابل اتکاء.

مخمصه درباره دو آدم تنهاست و تلاش آنها برای فرار از این تنهایی و درآویختن به یک نقطه قابل اتکاء.

4-شاید به دلیل مدت زمان طولانی (تقریباسه ساعته) یا پیرنگ پیچیده‌اش، در امریکا موفق نبوده باشد. امریکایی‌ها فیلم‌های اکشن در سبک و سیاق آثار جان وو را که دارای پیرنگ‌هایی نسبتا ساده هستند، دوست دارن؛ اما دیالوگ‌های فیلم مخمصه بیش از حد زیاد است و برای مخاطب عمده سینمارو چندان جذاب نیست.

5- هانا و نیل از بسیاری جهات شبیه هم هستند. هردو، در عین حرفه‌ای بودن، به شدت تنها هستند و اخلاق‌گرا. هانا با زنی ازدواج کرده که مثل خود او، دو ازدواج شکست خورده دارد و حالا سومین ازدواجشان، دیواری از سوء تفاهم بین آن‌ها دیده می‌شود. از سویی دیگر، هانا دختر خوانده‌ای دارد که به‌خاطر داشتن پدری بی‌توجه، دست به خودکشی می‌زند، در واقع می‌بینیم که زندگی هانا سرشار از آشفتگی و عدم وجود عشق است. او آنقدر در کار خود غوطه‌ور شده که از عشق غافل شده است.

در زندگی نیل نیز عشقی وجود ندارد. هرچند که او در طول فیلم، با کسی آشنا می‌شود که شاید بتواند او را از تنهایی بیرون آورد. در فیلم صحنه‌ای وجود دارد که دارودسته نیل همراه خانواده‌هایشان در یک رستوران، جشن گرفته‌اند. آنجا برای اولین بار، نیل احساس می‌کند که چقدر تنهاست و هیچ‌کس را به عنوان هم دم ندارد.

هانا و نیل از منظر حرفه‌ای بودن هم به یکدیگر شبیه هستند. هر دو در کار خود استادند و به کمال رسیده‌اند.

6- تقریبا تمام آدم‌های فیلم تنها هستند: شارلین، کریس، جاستین، هانا، نیل و حتی لارن.

در مخمصه با مجموعه‌ای از آدم‌ها روبرو هستیم که در یک نقطه با یکدیگر اشتراک دارند و آن تنهایی است.

7- فیلم مخمصه درباره قواعد بازی نیز هست؛ این که آدم‌ها باید قواعد بازی را رعایت کنند تا پابرجا بمانند. برای مثال، نیل اگر می‌توانست تا پایان ماجرا، قاعده بازی را رعایت کند و دست خوش احساساتش نمی‌شد، احتمالا زنده می‌ماند.

اولین رخنه، در مناسبات حرفه‌ای نیل، زمانی است که با ایدی آشنا می‌شود.

دومین رخنه، وینگرو است. وقتی او برای اولین بار تصمیم به کشتن وینگرو می‌گیرد، کاری کاملا درست است. اما او وقتی که می‌داند پلیس به دنبالش است، دیگر نباید قاعده بازی را بر هم بزند و از احساسات خود پیروی کند.

چند دلیل برای این چرخش نیل از قاعده بازی وجود دارد که نیل در دقیقه نود و درست زمانی که می‌داند پلیس به دنبالش است و احتمالا کشته خواهد شد، دست به قتل وینگرو بزند.اولین دلیل آن این است که او نسبت به افراد کشته شده خود احساس تعهد می‌کند و باید انتقام آنها را بگیرد. اینجا مسایل عاطفی او به اوج جوشش رسیده است. از طرف دیگر او احساس می‌کند فرصت زیادی ندار.

او می‌خواهد از این پس با ایدی زندگی کند. شاید اگر ایدی نبود، او این کار را نمی‌کرد و کشتن وینگرو را به زمانی دیگر موکول می‌کرد. او احساس می‌کند برای انجام آخرین کار نیمه تمامش فرصت کافی ندارد.

سکانس به‌یاد ماندنی

-صحنه رویایی دو شخصیت اصلی در رستوران، نشان می‌دهد که نیل و وینسنت تلاش می‌کنند هر کدام کار خود را به‌نحو احسن انجام می‌دهد.

-صحنه‌ای وجود دارد که دار و دسته نیل همراه با خانواده‌هایشان در یک رستوران، جشن گرفته‌اند.آنجا نیل احساس می‌کند که چقدر تنهاست.

دیالوگ به یاد ماندنی

جاستین: تو با من زندگی نمی‌کنی. تو با لاشه آدم‌های مرده زندگی می‌کنی. انگار که تو همش داری آدم‌ها رو الک می‌کنی. تو همش دنبال رد پا می‌گردی. با بو کردن می‌خوای بدونی که شکارت از کجا رد شده تا اونو شکار کنی. تو فقط می‌تونی این‌جوری زندگی کنی.

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692