ب- گروه دوم: زنان با چهرههای منفی
آخرین بخش معرفی زنان با چهرههای منفی، به داستان زن دیبافروش و زن روسپی اختصاص دارد:
4ـ زن دیبافروش ص403تا405
چکیدۀ داستان:
دیبافروشی در بازار به فروشندۀ مرغی برخورد که مدعی بود صاحبخانه را از اتفاقات خانه آگاه میکند. دیبافروش، زنی داشت بسیار زیبا که همواره مورد بدگمانی شوهر بود. به همین خاطر او آن مرغ را خریداری کرد و به خانه آورد و به زن گفت: این مرغی است که هرچه بیند خبر دهد. زن از آن سخن شگفتزده شد و ترسید. وقتی دیبافروش بیرون رفت، کفشدوزِ نوجوانِ زیبارویی را که با او دوستیِ دیرینهای داشت به خانه دعوت کرد. زن، کفشدوز را از خاصیت مرغ آگاه کرد. مرد از آن سخن خندید و گفت: شگفتا از سبک خردی زنان و کمی دانایی آنان! اما چنان شد که برخلاف گمان کفشدوز و مطابق باور زن، مرغ آندو را در حضور دیبافروش رسوا کرد و او آسیبی سخت به ایشان رسانید.
ـ در این داستان نیز با زنی صاحب صورتیزیبا و سیرتی پلید و نازیبا مواجهیم که درست مانند موارد قبلی از عدم حضور شوهر سوءاستفاده میکند و رسوا میشود و البته زنیکه به سادهلوحی و به ناروا مورد تمسخر محبوب خود نیز قرار میگیرد.
چنانکه زنان عموماً به زیبایی توصیف میشوند و این در بین زنان با نقش مثبت و منفی دیده میشود و در بین گروه دوم بیشتر، اما در این داستان در وصف مرد محبوب نیز، توصیفاتی آورده شده است: «کفشگری نوجوان خوب روی که گرد کفش او حوران خلد بهجای سرمه در چشم کشیدندی...» (ص404)
5ـ زن روسپی ص427
چکیدۀ داستان:
دزدی ماهر در شبی به عادت همیشگی در پس دیواری مترصد نشسته بود تا از رهگذران کالایی ببرد. نگاه کرد گروهی را دید که زنی فاسد و نابکار را پیش مردی به زنا گرفته بودند و بهنزد شحنه میبردند زن فریاد برآورد که: ای مسلمانان نه دروغی گفتهام، نه دزدی کردهام، از من بیچاره چه میخواهید؟ دزد ناگاه به خود آمد و گفت: وای بر من، بر این عمل که این مدت انجام میدادم که زنی روسپی از آن ننگ دارد. رفت و از آن توبه کرد و دیگر هیچگاه مرتکب دزدی نشد.
ـ در این داستان زنی روسپی، مایه عبرت دزدی ماهر میشود. او از گفتۀ این زن که از دزدی ننگ دارد شرم و توبه میکند.■