دختری که با آتش بازی کرد (The Girl Who Played with Fire) محصول سال 2009 به کارگردانی دنیل آلفردسون، تریلری جنایی و بسیار جذاب و رمزآلود است که بر اساس رمانی به همین نام نوشتهی نویسنده و روزنامهنگار سوئدی استیگ لارسن ساخته شده است. این فیلم قسمت دوم از سهگانهی هزاره (میلنیوم) میباشد و در ادامهی فیلم دختری با خالکوبی اژدها ساخته شده است. منتقدان از این قسمت نیز مانند قسمت اول استقبال کردند؛ برای مثال راجر ایبرت فقید از 4 ستاره به این فیلم 3.5 ستاره داد. فروش فیلم نیز به حدی موفق بود که قبل از اکران در آمریکا 51 میلیون دلار بهصورت بینالمللی فروخته بود. در آمریکا نیز تعداد سینماهایی که فیلم را اکران کردند سه برابر فیلم اول بود و فروش فیلم نیز سه برابر دختری با خالکوبی اژدها شد.
منتقدان سایت راتنتومیتوز میانگین امتیاز 69 از 100 به فیلم دادند. از 36 نقدی هم که توسط منتقدان در سایت متاکریتیک ثبت شد 26 نقد مثبت و 8 نقد خنثی و تنها یک نقد منفی نوشته شده بود. دیوید فینچر کارگردان معروف آمریکایی که سال 2011 قسمت اول این فیلم را بازسازی کرده بود بهتازگی اعلام کرد که در نظر دارد تا قسمت دوم این فیلم را نیز در هالیوود بازسازی کند. فینچر اضافه کرد که این فیلم بهاحتمالزیاد با داستان کتاب و فیلم سوئدی فاصلهی زیادی خواهد داشت. همین امر باعث شد تا از همین حالا خیلیها مخالف بازسازی آمریکایی فیلم باشند.
کارگردان: دنیل آلفردسون / تهیهکنندگان: سورن استارموس، جان منکل / نویسنده: اُلف ریدبرگ / ژانر: درام، تریلر، جنایی، مرموز / بازیگران: مایکل نیکویست، نائومی راپاس و... / موسیقی: جیکوب گروث / فیلمبرداری: پیتر موکروسینسکی / تدوین: ماتیاس مورهدن / تاریخ اکران: 18 سپتامبر ۲۰۰۹ / مدت زمان: 129 دقیقه / محصول کشور: سوئد / زبان: سوئدی / بودجه: 5.5 میلیون دلار/ فروش: 67,126,795 دلار.
خلاصهی فیلم:
این فیلم که دنبالهی قسمت اول (دختری با خالکوبی اژدها) میباشد ماجرای زندگی لیزبث سالاندر را دنبال میکند زمانی که او بعد از گذشت یک سال در خارج از کشور به سوئد برمیگردد. لیزبث هنوز کابوسهایی در رابطه با تجاوز سرپرستش نیلز بورمان میبیند. هنگامیکه لیزبث ایمیل او را هک میکند و ایمیل موسسهای برای پاک کردن خالکوبی را در اینباکس او میبیند شبهنگام به خانهی او وارد میشود و با تفنگ بورمان او را تهدید میکند اما درنهایت تفنگ را همانطور رها میکند و میرود. در همین هنگام مجلهی میلنیوم همکاریاش را با یک روزنامهنگار جدید به نام داگ اسونسن شروع میکند. دوستدختر داگ که موضوع تز دکترایش قاچاق جنسی زنان است به او کمک کرده تا اطلاعات زیادی در رابطه با این زنان و افراد بلندمرتبهای که از این قاچاق حمایت میکنند پیدا کند. داگ از مایکل بلومکوئیست میخواهد تا در مورد فردی به نام زالاچنکو تحقیق کند چون به نظرش اطلاعات زیادی در مورد این پرونده دارد. شبهنگام مایکل به خانهی آنها میرود تا با آنها صحبت کند اما با جسد داگ و دوستدخترش مواجه میشود. اسلحه در صحنهی جرم یافت میشود و همان اسلحهای است که لیزبث سالاندر با آن بورمان را تهدید کرده. داگ و دوستدخترش بهاضافه نیلز بورمان با همان اسلحه به قتل رسیدهاند و اثر انگشت لیزبث روی اسلحه است. لیزبث به این قتلها متهم میشود اما مایکل بلومکوئیست این اتهام را باور ندارد و به همراه دیگر همکارهایش در مجله تلاش میکند تا بیگناهی او را اثبات کند. همزمان تحقیقات در مورد قاچاق جنسی زنان به یافتن اطلاعات جدیدی از زالاچنکو منجر میشود. لیزبث در کودکی به خاطر اینکه پدرش، مادرش را مورد اذیت و آزار قرار میداده پدرش را آتش زده و بعدازآن در بیمارستان روانی بستری شده است. حالا همهچیز به هم گره خورده و لیزبث متوجه میشود که زالاچنکو همان پدرش است و قصد دارد تا وی را به قتل برساند؛ اما لیزبث پیشدستی میکند و میخواهد زودتر زالاچنکو را بکشد ولی مشکلاتی سر راهش پیدا میشود. ■