• خانه
  • بانک مقالات ادبی
  • نگاهی به مجموعه شعر «من عاقبت به قلب تو شلیک می شوم» سروده ی مریم بهروزی/ محسن احمدوندی

نگاهی به مجموعه شعر «من عاقبت به قلب تو شلیک می شوم» سروده ی مریم بهروزی/ محسن احمدوندی

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 

«ضجه های شبه عاشقانه»

همیشه با خودم فکر می کنم که اگر قرار باشد سال ها بعد تعدادی از دفترهای شعری که در این سال ها از سوی نسل جوان به چاپ رسیده است، توسط آیندگان خوانده شود، قضاوت آنها چه خواهد بود؟ آنها در مورد این نسل چگونه خواهند اندیشید؟ شاید جملات زیادی بر زبان برانند، اما یقین دارم یک جمله در آن میان از بسامد بیشتری برخوردار باشد و آن این جمله است: «طفلک ها، چه نسل بدبختی بوده اند!».

اگر ادبیات را زبان دل بدانیم، نسل جوان در سال های اخیر از دلی تیره و سرد سخن سر داده است. شعر این نسل، شعری است یأس آلود و مرگ اندیش، با فضایی مالیخولیایی و خودآزارانه، و البته سطحی و فاقد اندیشه ای پربار. این ویژگی، مخصوص شعر یا شاعر خاصی نیست و به قول آلمانی ها روح زمانه ی (Zeitgeist) حاکم بر ادبیات این سال های ماست. این چند سطر را نوشتم تا بگویم آنچه در ادامه می آید، نقد یک مجموعه شعر یا یک شاعر نیست، بلکه نقد شعر یک دوره است و دفتر شعر «من عاقبت به قلب تو شلیک می شوم» بهانه ای است برای این نوشتار.

«من عاقبت به قلب تو شلیک می شوم» عنوان مجموعه ای است از سرکار خانم مریم بهروزی که به تازگی از سوی انتشارات نصیرا به چاپ رسیده است. این مجموعه شامل ترانه ها و غزل ها و غزل- ترانه های این شاعر خوش ذوق است. ترانه های این مجموعه بسیار روان و دلنشین هستند و شاعر توانسته است که به ترانه هایش قدرت زیستن بدون ملودی را ببخشد. اما غزل های این مجموعه از قدرت و استحکام چندانی برخوردار نیستند، در این غزل ها آن لطافت طبعی که در ترانه های بهروزی هست، مشاهده نمی شود و گذشته از پاره ای نوآوری ها و بدعت ها در قالب و قافیه و شکل نوشتاری که در غزل این سال ها به وفور به کار گرفته شده است، چیز خاصی نیست که به دل مخاطب چنگ بیندازد. از میان این غزل ها، غزل شماره ی سی و سه با مطلع «تمام روز و شبت صرف انتظار شود / تمام فکر و خیالت همین قرار شود» (بهروزی، 1393: 78) که قرار عاشقانه ای در خلال آن توصیف می شود و به سبک وقوع به بیان دقیق حالات یک عاشق می پردازد، استثناست و در نوع خود زیبا. در این شعر، ردیف در ابیات پایانی تغییر می کند؛ شکل متعارف نوشتن غزل در آن رعایت نشده و یک مصراع هم در پایان غزل، پا در هوا و بدون مصراع دوم باقی می ماند، اما این تغییرات نه تنهایی لطمه ای به زیبایی شعر نزده، بلکه به خوبی و هوشمندانه اتفاق افتاده است. چه خوب بود که اگر همه ی هنجارگریزی هایی بهروزی از این دست بود.

فضای اکثر شعرهای این مجموعه فضایی است که در سال های اخیر بر شعر ایران حاکم بوده است. از خلال سطر سطر شعرهای این مجموعه زنی برای ما تصویر می شود که عاشق مردی شده است که او را در کمال ناباوری ترک کرده است:

کار دنیا همیشه بر عکسه/ مُردم از عشق، درد، درگیری

من به تو، به هوات معتادم/ تو منو ترک می کنی می ری؟ (بهروزی، 1393: 31).

زنی که دلخوش به چند عکس و چند خاطره است و هیچ امیدی به برگشتن معشوقش ندارد:

بن بست یعنی فکر برگشتت/ بن بست یعنی انتظار من (بهروزی، 1393: 22).

البته داستان این جدایی، طبق پیرنگ نخ نمای این سال های شعر معاصر، یک گره افکنی هم دارد و آن این است که این جدایی بر اثر خیانت و نامردی معشوق رخ می دهد و بدبختانه درد همین است! یعنی تمام درد شاعر همین است، گویی هیچ درد دیگری ندارد.

مث بارون اول پاییز/ حس و حالم عجیب غمگینه

من به تو، تو به یه کس دیگه-/ دل سپردیم و دردمون اینه (بهروزی، 1393: 26).

این جدایی به خلق فضایی مالیخولیایی در شعر منجر می شود. پناه بردن به قرص های اعصاب، کشیدن سیگار و خودکشی (البته فقط در متن) و از این قبیل پزهای شبه روشنفکری هم به دنبال این شکست عاطفی به سراغ شاعر می آید.

من تعادل ندارم این روزا/ وسط گریه هام می خندم

شبا از ترس خودکشی تو خواب-/ دست و پامو به تخت می بندم (بهروزی، 1393: 24).

شاید بی دلیل نیست که شاعر در آغاز مجموعه، این چنین شعرهایش را نام گذاری می کند: «گانه ی اول: زن» [زیر این عنوان، شعری نیست و فقط یک نقطه چین آمده که حذف زن در جامعه ی مردسالار را تداعی می کند] «گانه ی دوم: مرگ» و «گانه ی سوم: مرد» [«گانه» پسوند نسبت است و می توان آن را به اعدادی که برای شماره گذاری شعرها به کار رفته چسباند، مثلاً سه گانه، چهارگانه و ... هر چند هیچ اتفاق خاصی نمی افتد. من هدف این گونه نوشتن را متوجه نشدم و فکر هم نمی کنم متوجه شدن این معماها تأثیری بر ادبیت شعرها داشته باشد، لابد اینگونه نام گذاری هم از شگردهای پست مدرنیستی شاعر است!]. مگر نه این است که این مثلث نحس و این بختک هولناک چندین سال است که مخوف تر از پیش بر شعر ما سایه افکنده است. طیف واژگان این مجموعه نیز اغلب حول مضامینی است که بر شمردیم، بسامد بالای واژگانی چون«عشق»، «بوسه»، «آغوش»، «گیس»، «اتاق»، «تخت خواب» و ... با رنگ مایه ای از اروتیک، این مسأله را تایید می کند.

شاعر در این مجموعه اعتراض هایی هم دارد که اغلب متوجه مردانی است که دل بستن و دل بریدن های شاعر را موجب شده اند. مردهایی که شاعر از هر واژه ای برای بیان نفرت خود نسبت به آنها دریغ نمی ورزد. اعتراض ها و فحش دادن هایی که اگر امروزه هر دفتر شعری را باز کنیم- شاعر آن چه مرد باشد و چه زن- نمونه های آن را به وفور می بینیم. اعتراض هایی که اغلب به خیانت هاست و نه به علل خیانت ها.

در پایان من نیز با خود شاعر هم رأی و هم نظرم که شعرهای این مجموعه نه شعرهایی عاشقانه، بلکه شعرهایی شبه عاشقانه هستند و باعث و بانی این شعرها نه زخم هایی است که شاعر به خاطر مردم خورده، بلکه زخم هایی است که شاعر از مردم خورده است و بسی فاصله است مابین خودخواهی و دیگرخواهی.

شعرهات، بغض های روز و شبت/ ضجه ی شبه عاشقانه بشن

زخمایی که از آدما خوردی/ باعث و بانی ترانه بشن (بهروزی، 1393: 48)

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692