بهاره رهنما زادهی هزار و سیصد و پنجاهودو در اراک است. وی دارای تحصیلات آکادمیک حقوق قضایی و ادبیات فارسی است. سابقهی نویسندگیاش برمیگردد به وبنوشتهای شخصی و یادداشتهای پراکندهاش در نشریه «چلچراغ». او همچنین یکی از نویسندگان فیلمنامههای «شمسالعماره، شبهای برره و باغ مظفر» است. رهنما در کتاب «ماه هفت شب» تجربیات نهسالهی وبنویسیهایش را به نگارش درمیآورد. در سال هشتادوهشت، مجموعه داستان «چهار چهارشنبه و یک کلاهگیس» توسط نشر چشمه از وی منتشر میشود. مجموعه داستان «مالیخولیای محبوب من» که در سال نودویک توسط انتشارات نگاه منتشر شد سومین کتاب اوست.
مجموعه داستان «مالیخولیای محبوب من» مشتمل بر هشت داستان کوتاه است:
اردک زرد - عروس شماره دو - چشمهایی که مال توست- باد میآید با بوی تو - فلامینگو - مالیخولیای محبوب من- اعترافات یک عشق - این تابستان فراموشت
کردم
در داستان «اعترافات یک عشق» با همان قهرمان زن تکراریمان روبرو هستیم ولی این بار در زمانبندی متفاوتتری. |
کمبود خلاقیت در بهکارگیری سوژه و همچنین کمبود فضای گفتگو از جذابیت داستانها کاسته است. مجموعه داستان «مالیخولیای محبوب من» از فقدان دیالوگ رنج میبرد و مجموعه صرفاً توصیف حالات قهرمانان داستان آنهم بهصورت تکراری میباشد. همانطوری که دیالوگهای بیشازاندازه داستان را به نمایشنامه و فیلمنامه نزدیک میکند و ساختار اصولی داستان را بر هم میزند عدم وجود دیالوگهای کافی نیز به داستان ضربه میزند.
سه داستان «اردک زرد، فلامینگو و اعترافات یک عشق» نقاط قوت مجموعه میباشند. در اردک زرد و فلامینگو شاهد فضاسازی متفاوتی هستیم. اینکه داستان در خارج کشور رخ میدهد برای خواننده کشش بیشتری ایجاد میکند. زمانبندی دهه پنجاهی داستان اعترافات یک عشق و حوادثی که در بیمارستان رخ میدهد، داستان را از حالت ملالآور و یکنواخت داستانهای قبلی خارج میکند و برای خواننده توصیفات جذاب و پر کششی رقم میزند.
داستان «اردک زرد» فضاسازی خلاقانهای دارد. فانفار و بازیهای سکهای، فضایی پرکشش را برای خواننده فراهم میسازد. اتفاقاتی که در فانفار رخ میدهد، هم به واقعیت وجودی این مکانها بهخوبی اشاره میکند هم قصه را بهخوبی روایت میکند. لحظهی رسیدن به فانفار و سردرگمی بین بازیها و جستجو برای یافتن اردک زرد نقطه اوج خوبی برای داستان رقم میزند و همچنین استفاده از شخصیت مکمل دختر جوان به روند داستان کمک شایانی میکند؛ اما کنش نزولی، مخاطب را با شیب تندی از نقطه اوج پایین میکشد و پایانبندی عجولانهای برای داستان رقم میزند. خواننده که تازه گرم ماجراجوییهای این دو جوان در فانفار شده بهطور غیرمنتظرهای رها میشود و داستان ناگهان پایان مییابد.
داستان «فلامینگو» تصویر دیگری از زن در این مجموعه ارائه میدهد که با داستانهای قبلی متفاوت است. قهرمان زن این داستان دلمشغولیهای زنان معمول را ندارد. موی کوتاه و پسرانه، موتورسواری و بالاخره سازی که مینوازد، همگی از او شخصیتی تازه ساختهاند. کلاهگیسهای رنگارنگ قهرمان داستان، فضای کافه، ساز فلامینگو و شهری که قصه در آن روایت میشود ارتباط جذابی باهم دارند و از پس توصیف یک فضای برونمرزی بهخوبی برآمدهاند.
داستان زنانه گونهای از ادبیات است که روی هست و نیستهای زنانه فوکوس میکند و به دنبال آرایهای از بایدها و نبایدهاست. |
داستان با ورود رقیب عشقی به بیمارستان به اوج خود میرسد. عکسالعملها، کشمکشها و گفتگوها بین کاراکترها بهخوبی پیش میرود. خوشبختانه اینجا دیگر کنش نزولی عجولانه رخ نمیدهد و صحنههای فرار زوج جوان از بیمارستان خواننده را در اوج نگه میدارد. نقطه قوتی که این داستان را از بقیه جدا میکند وجود شخصیتهای مکمل، فرعی و پویا در داستان است و پایانی که این کاراکترها رقم میزنند باعث میشود در پایان داستان با کسی جز صرفاً یک زن شکستخورده و بیامید روبرو شویم. تغییر شخصیت اصلی داستان در خلال قصه یکی از ویژگیهای کلاسیک داستان و درام است. در این تعریف قهرمان در همان نقطه آغاز نمیماند. یا با تلاش خود به جلو و انقلاب شخصیتی پیش میرود یا دیگر شخصیتهای پویای داستان او را به جلو میرانند. این ویژگی کلاسیک در این داستان کاملاً به چشم میآید، در پایان قصه، کاراکتر «نگین درخشان» صرفاً یک رقیب عشقی نیست بلکه در ذهن قهرمان داستان، به الگویی دستنیافتنی تبدیل میشود؛ و حس حسادت قهرمان تبدیل به غبطه میگردد.
پنج داستان دیگر این مجموعه صرفاً عجز و نالههای زنانه هستند. پرداخت صحنه ضعیفی دارند و از وجود کاراکترهای مکمل بیبهرهاند. داستان بهصورت تکبعدی پیش میرود و محدود به راوی داستان است.
میتوان مجموعه داستان «مالیخولیای محبوب من» را داستانهایی زنانه نامید. البته زنانه بودن داستانها به این مربوط نمیشود که نویسندهی آن زن باشد یا نه. عمل و عکسالعملهایی که از کاراکترها سر میزند تعیینکنندهی این ویژگی است. داستان زنانه گونهای از ادبیات است که روی هست و نیستهای زنانه فوکوس میکند و به دنبال آرایهای از بایدها و نبایدهاست. چیزی که در ادبیات فمینیستی نیز وضوحاً به چشم میآید. نویسنده در داستانهای زنانه ناگریز از شناخت دنیای زنان است و ماهیت اجتماعی زنان را در زمانبندی و دورهای که قصه در حال وقوع است آشکار مینماید.
لازم است در اینجا توضیح مختصری در مورد تفاوت ادبیات زنان و ادبیات فمینیستی بدهم تا احیاناً تصور نشود منظور از ادبیات زنانه و داستانهای زنانه که در ادامه به آن اشاره میشود همان ادبیات فمینیستی است. این دو مقوله تفاوت چشمگیری باهم دارند. در ادبیات خاص زنان تلاش میشود تا راههای ائتلاف فکری و اجتماعی زنان بیان شود، مشکلات پیش روی ایشان بازگو گردد و در آخر با برطرف کردن این مشکلات کاری کرد تا زنان به جایگاه اصلی خودشآنکه همان کمال و اعتلای واقعی است برسند. در ادبیات فمینیستی اغلب آثار بر سه محور حرکت میکنند، اعتراض، نارضایتی و تلاش برای رسیدن به هدف به هر قیمتی. ادبیات فمینیستی بسیار تلاش میکند تا نهتنها حضور مردان را در زندگی و سرنوشت زنان کمرنگ جلوه دهد، بلکه میکوشد تا از آنها چهرههایی خشن و حریص بسازد.
تصویر جهانبینی زن در بسیاری از آثار ادبیات زنان، بیان مشکلات اجتماعی آنان را رقم میزند و اینکه جامعه بدون حضور زن مساوی است با جامعهای بدون رشد و تعالی، اما تصویر جهانبینی زن در مجموعه داستان «مالیخولیای محبوب من» صرفاً بیان رقتانگیز وضعیت فردی زنان است و نوعی مظلومنمایی تلقی میشود. قهرمانسازی نویسنده در این مجموعه به تصویر یک قربانی نزدیکتر است، شاید مظلومنمایی هم راهی باشد برای دفاع از حقوق عاطفی زنان؛ اما معمولاً این مظلومنماییها نوعی نفله شدن شخصیت است و به از بین رفتن فیزیکی قهرمان داستان میانجامد.
پایانبندی تلخ و تراژیک اغلب داستانها نیز از دیگر ویژگیهای داستانهای زنانه است؛ مانند آثار ادبیات فمینیستی که اغلب پایانی تلخ دارند. |
داستانهای این مجموعه متشکل از داستانهایی با قهرمانان زن و بیان مشکلات زنانهشان است. برخی فضاسازیهای داستان، زنانه بودن آنها را پررنگتر میکند مثل داستان «عروس شماره دو» که در آرایشگاه اتفاق میافتد. در «چشمهایی که مال توست» دغدغهی فرزند و مادر بودن و در «این تابستان فراموشت کردم» رفتن پیش دعانویس فعالیتهایی زنانه هستند. مراجعه به دعانویس در این داستان از روی ناتوانی در حل مشکل است. قهرمان زن داستان خواستار نگهداشتن تهماندهی عشقی است که خودش توان حفظش را ندارد و از طرفی توان جدایی و ترک رابطه را نیز دارا نمیباشد. در داستان «مالیخولیای محبوب من» توصیف زن آبستن صورتی پوش یکی دیگر از این توصیفاتی است که بر زنانه بودن داستانها مهر تأیید میزند؛ اما نگاه تکبعدی این مجموعه داستان به احساسات و عواطف زنان درمجموع منجر به خلق اثری کسلکننده و بهدوراز کشش و هیجان برای خواننده گردیده است. پایانبندی تلخ و تراژیک اغلب داستانها نیز از دیگر ویژگیهای داستانهای زنانه است؛ مانند آثار ادبیات فمینیستی که اغلب پایانی تلخ دارند؛ اما تعمیم این پایانهای تراژیک و تلخ برای داستانهای زنانه زمانی مفهوم پیدا میکند که ناگریزی شخصیتی وجود داشته باشد و قهرمانان زن داستانهای این مجموعه نیز از این قاعده مستثنا نیستند، آنها گرفتار ناگریزی فردی هستند که حاصل ویژگیهای نهادی روحی روانیشان میباشد.
در پایان تأکید میکنم این نقد بدون هیچگونه غرضورزی بوده و هدف من تنها کمک به ادبیات داستان کوتاه و نویسنده محبوب و پرطرفدار این مجموعه داستان میباشد. ■