معرفی کتاب لیورا اثر فریبا صدیقیم

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

معرفی کتاب لیورا اثر فریبا صدیقیم

درباره این کتاب

کلمات این کتاب که حالا برای خود باری دارند، و در کنار یکدیگر با هم دوستی می کنند  و طنازی، در آغاز احساسات پراکنده‌ای بودند که در ذهن می‌لولیدند . بعد آرام آرام هویت  پیدا کردند و با دیگر احساسات و تاریخچه‌ها شروع به ارتباط کردند و دوستی‌شان را آغاز.

 وقتی شروع به نوشتن کردم سه موضوع مختلف داستان مثل سه رود در سه سرزمینِ گرچه همسایه، اما مستقل برای خودشان پیش می‌رفتند بی‌آنکه نیاز به یکدیگر را بشناسند. اما چیزی در درون من می‌دانست که این سه رود عاقبت در جایی باید مشتاقانه به هم بپیوندند و به دریاچه‌ی مشترکی بریزند.

 

بارها کار را کنار گذاشتم تا شاید این ارتباط قبل از اینکه روی کاغذ شکل بگیرد، نطفه‌اش را در خود من ببندد و عاقبت آنقدر در تاریکی‌های خودم دست و پا زدم و آنقدر لایه‌ها ورق خوردند، تا در جایی مشترک بین خود من و کلماتی که می‌آمدند این نطفه بسته شد و شد این رمان.

این خاصیت نوشتن است؛ پروازی از خودِ تاریکت. وقتی شروع می کنی، نوشتن می‌شود همه‌ی خود آدم، حتی اگر در شخصیت‌های دیگران و یا سرنوشت‌های دیگران رقم بخورد. نوشتن می‌شود چشم  برای دیدن، برای مشاهده کردن و عاقبت قلم را به دست می­گیری و در حرکتی سیال، بین رویا و واقعیت خود را روی صفحه می­چکانی. 

 

درباره نویسنده

درسال 1338 در تهران متولد شدم . تا سن 11 سالگی در شهرستان کوچکی به نام نهاوند زندگی می کردم و بعد با خانواده به تهران مهاجرت کردیم، همان جا ازدواج کردم و صاحب دو پسر شدم. مدرک تحصیلی ام را در رشته ی فیزیوتراپی از دانشگاه تهران گرفتم . در سال 2001 با خانواده به آمریکا مهاجرت کردیم .در امریکا رشته ی تحصیلی ام را عوض کردم و اولتراسوند خواندم. سال هاست که در این رشته کار و نیز تدریس می کنم. کار ادبی ام را از حدود بیست و پنج سال پیش با کار کودکان و نوجوانان شروع کردم و ...

 

اولین خاصیت رمان خوب پرکشش بودن و جذاب بودن است که این کتاب ویژگی‌اش را دارد. رمان پر از خرده روایت‌های نو و خواندنی برای خواننده است و خصوصا چون راوی با یک اقلیت مذهبی حرکت می‌کند که از فضای خیلی سنتی به تدریج به فضای مدرن می‌رود، تجارب جالبی دارد. خواننده تک تک لحظات را حس می‌کند و آدمها را زندگی می‌کند و با آنها اخت می‌شود. یک روایت کاملا زنانه که با وجود فضای زندگی خاص و کلیمی بودن شخصیت‌ها، پر از جذابیت‌های پنهان و آشکار است. در حین خواندن رمان، مخاطب کاملا با جادوی «قصه» درگیر است و این خاصیتی‌ست که باعث می‌شود فراموش کنی، داستان می‌خوانی. خواننده جزیی از داستان می‌شود. با آنها توی خانه‌ها، کوچه‌ها و حیاط‌ها راه می‌رود. درد می‌کشد، شاد می‌شود، غمگین می‌شود، کشف می‌کند و نو می‌شود.

این کتاب در تاریخ ۱۴ تیر ۱۳۹۵ (۴ ژوییه ۲۰۱۶) منتشر شده است.

 

کیان صدایم می­ کند مادام پوارو. لم می ­دهم به پشتی تختخواب و دست می­ کشم روی بالشش که افتاده کنار من. کتابی را از میزِ کنار تخت برمی­ دارم و می­خوانمش . نگاهم لای کلمات گیر می­ کند. جلو نمی­ رود.

کتاب را پرت می­ کنم روی تخت و ملافه­ ی مچاله­­ ی کیان را بغل می­ کنم. از توی دستشویی گاه صدای ریش‌ تراش می­ آید و گاه صدای سوت. سعی می­ کنم آهنگ سوت را تشخیص دهم. نمی­ توانم. از همان آهنگ­ های کلاسیکی است که همیشه از تشخیص­ شان عاجزم.

در دستشویی را باز می­ کند. ادکلن را با چند سیلی نرم به گونه­ اش می ­زند و در میان عطری که می­ پراکند رد می­ شود.

روز تعطیل هم دارد می­ رود و مرا بسته‌ بندی شده در شک و بدگمانی تنها می­ گذارد تا بعد از رفتنش همینطور ول بچرخم دور خانه، سیگاری روشن کنم و از پنجره زل بزنم به برگ‌ های درختی که از من هم کدرترند، دل‌ پیچه بگیرم و دستمال بکشم به شیشه­ ی تلویزیون و برق بیندازمش، دوباره سیگاری روشن کنم و یادم بیاید که از هر یازده زن یکی سرطان سینه دارد و سیگار یکی از عوامل مهم آن است و بعد محکم­ ترین پک را به سیگارم بزنم و این آرزوی موذی با ولع بچرخد توی سرم که من آن یکی باشم که شاید بتوانم کمی از حواس او را به خودم برگردانم، دود سیگار را بیرون بدهم و بروم آشپزخانه تا پیازی خرد کنم برای غذایی که نمی‌ دانم می­ خورد یا نه، کتابی را باز کنم و خیره شوم به کلماتی که برایم از معنا تهی شده ­اند و لب‌ هایم را پشت سر هم بجوم و فکرم به سرعت نور همه جا برود و من برای مهار کردنش دو آرام­ بخش بخورم و هی مرور کنم که دارد به طرف زنی می­رود و زن موهای بلندی دارد و کیفی روی شانه انداخته و هی مرور کنم اشتیاق چشم‌ های کیان را و درد بکشم و هی مرور کنم شرم چهره­ ی زن را و درد بکشم و بخواهم نگاهشان را از ذهنم پاک کنم، نشود و هی مرور کنم و نشخوار کنم رابطه­ مان را برای بار هزارم. انگار که با تکرار چیزی عوض می­ شود.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692