فریده گلبو و پانزده روز در پاریس /پریسا احدیان

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

فریده گلبو و پانزده روز در پاریس 					پریسا احدیان

صبح روز پنجشنبه هفتم خرداد 94 کتابفروشی آینده با همکاری بنیاد فرهنگی و اجتماعی ملت، دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، گنجینه ی پژوهشی ایرج افشار و مجلهی بخارا در بیست و یکمین نشست خود میزبان فریده گلبو، یکی از زنان داستان‎نویس ایرانی ، بود.

این جلسه با حضور پروفسور پرویز کردوانی، چهرهی ماندگار جغرافیای ایران( همسر فریده گلبو) و همچنین سیروس ابراهیم زاده برگزار شد.

فریده گلبو متولد 1329 است در تهران. فارغ‌التحصیل روزنامه‌نگاری از دانشگاه تهران، دبیر دبیرستان‌ها، پاورقی‌نویس مجلة زن روز در دهة (1340) . پس از نوشتن رمان «جادة کور» ( 1343)، رمان «حکایت روزگار» (1373) را دربارة ‌نسل بی‌آرمان امروز نوشت که جز کسب سودِ هرچه بیشتر هدفی ندارد. این رمان برندة‌ جایزة‌ مجلة‌ گردون شد. گلبو در «لیلی و مجنون» (1372)، «خسرو و شیرین» (1377) و «هفت پیکر» (1379) به بازنویسی منظومه‌های نظامی به نثر پرداخت. آنگاه داستان عاشقانه خاطره‌ای «بعد از عشق» را نوشت. و در رمان «دو غریب» (1378) فرم نامه‌گاری را تجربهکرد. رمان «تجربه چهارم» (1380) را بر اساس دوستی و روابط سه زن شکل داد. جز چند اثر پژوهشی دربارة ‌ماسوله و ابیانه، ‌رمان‌هایی نیز با عنوان «جادو» (1381)، «کنتس سلما» (1382)، «میراثو در سال 1393 رمان «لغزش ساقی» و در سال 1394 رمان‌های «پانزده روز در پاریس» و «چهارتاجماد» (1383) و «بعد از عشق» (1383) نوشته است.«شب سرنوشت‌ساز» را توسط انتشارات کتابسرا منتشر کرد.

در ابتدای جلسه نگار حسینی ( تنبک) و غزاله تهرانی ( سنتور) برای خوش آمدگویی به فریده گلبو قطعاتی را اجرا کردند.

سپس علی دهباشی جلسه گفت و شنود را با تشکر از حضور فریده گلبو در کتابفروشی آینده چنین آغاز کرد:

"گرچه خانم فریده گلبو را همه می شناسند اما در طی صحبت بیشتر با کارها و آثار و زندگی اجتماعی، ادبی و فرهنگیشان آشنا خواهیم شد.

خانم گلبو! سوالاتی به دست ما رسیده که بخش بیشتری از آن در مورد اولین تجربیات نویسندگی شماست. اگر امکان دارد دراین مورد توضیح بفرمائید؟"

  • فریده گلبو: ضمن عرض سلام و تشکر از خانم ها و آقایان. می خواستم در ابتدا از خانم های جوان و هنرمند تشکر کنم و ابراز خرسندی کنم که بانوان جوان ما در هر زمینه ای فعالیت دارند و در هیچ دوره ی تاریخی و اجتماعی ایران تا به این حد جایگاه ویژه ی خود را حفظ نکرده بودند و خود به خود و از ذات وجودی خویش خوش درخشیده اند و اما شروع نویسندگی من: در ابتدای کار، یک بچه مدرسه ای دبیرستانی بودم با کلی شوق و عشق نوشتن که هم خود در وجودم احساس کردم و هم معلمانم آن را کشف کردند و این علاقه و انگیزه سبب گشت در سن پانزده سالگی با مجله ی فردوسی آن زمان به سردبیری آقای دکتر «محمود عنایت» همکاری خود را آغاز کنم. کارم تلخیص رمان بود. رمان نویسندگانی چون «جک لندن» و « بالزاک» و بسیاری نویسندگان دیگر که آثارشان آن زمان توسط مترجمان برجسته ترجمه شده بود و این تلخیص ها همه را شگفت زده نمود.
  • فریده گلبو : اصالتاٌ از خانوادهای ملاک هستم. پدرم گاهی شعر می گفت و فرد روشنفکری بود اما نه در حدی که بتوانم شخصی از خاندان خود را نام ببرم که قصه گو بوده باشد. شجره نامه ای را یافته بودند که جد بنده خواجه نصیرالدین طوسی بوده که من همینجا همین را رد می کنم و به هیچ وجه به این دست شجره نامه ها معتقد نیستم. به نظر من هر شخصی مسئول زندگی خویش و اعمال رفتار خود است و مهم نیست که چه ژنی نصیبش شده است!
  • علی دهباشی: چگونه سوژه های داستان های خود را انتخاب می کنید؟
  • فریده گلبو: در جواب این سوال همیشه صادقانه گفته ام که این سوژه ها هستند که من را انتخاب می کنند و بر من چنگ می زنند. وقتی سوژه ای توجه مرا جلب می کند طبیعی است که در ذهنم می آید، با تخیل آمیخته می شود، پالایش می شود، کم و زیاد می شود، رنگ تاریخی به خود می گیرد و در برهه ی تاریخ عقب می رود و گاهی پیش می رود؛ اما در مورد دیالوگ ها ، باید قلم به دست گرفت و ضمن کاراست که گفتگوها شکل می گیرد. البته این تنها مختص دیالوگ هاست چون شیوه و باور من در نویسندگی بدین گونه است که تا تکلیفم با پایان داستان مشخص نشود چیزی نمی نویسم. اگر کارگردان بودم همیشه اول، صحنه ی آخر را تصویربرداری می کردم.
  • علی دهباشی: ممکن است در مورد رمان پانزده روز در پاریس صحبت کنید؟
  • فریده گلبو: این رمان سفارشی بود. کتابی به زبان انگلیسی به ایران آمد با عنوان «طاعون» که سر و ته چاپ شده بود. ناشرم در این زمینه با من صحبت کرد و سفارش کاری اینچنین به من داد. کتاب را خواندم. در هر صفحه چندین تشییع جنازه داشت و بی معنی. کاری که تنها چیدمانش توسط ناشر صورت گرفته بود. سفارش را قبول کردم و این هم زمان بود با سفرم به پاریس و ملاقات با دخترم.
  • علی دهباشی: آیا قبل از چاپ، شخصی نوشته هایتان را می خواند؟ یا اصولاً بازنویسی می کنید؟
  • فریده گلبو: هنوز که هنوز است بعد از پنجاه سال قلم در دست گرفتن، چرک نویس ها و پاک نویس هایم جداگانه است. گاهی جمله ای را در نیمه شب به خاطر می آورم و یادداشت می کنم. به جز رمان پانزده روز در پاریس، نگارش باقی آثارم شاید حدود یک سال به طول انجامید.
  • علی دهباشی: در مورد رمان وهم سبز، وهم نارنجی صحبت کنیم. موضوع کتاب چیست؟
  • فریده گلبو: این اثر آخر من نیست. منتهی هنوز پس از شش سال در صف مجوز اداره ی ارشاد است. با وجود تمامی تلاش های من و همسرم موفقیتی جهت چاپ حاصل نگردید. این داستان در وهم می گذرد. شاید این موضوع به اوایل دوره ی قصه نویسی من باز می گردد. در ابتدا اجازه دهید توضیح مختصری بدهم. نهضت های ادبی از سبک کلاسیک شروع شد و بعد رمانتیسیسم آمد و سپس رئالیسم. بنابراین این موضوع مطرح نیست که اگر از جاده ی واقعیت به تخیل بازگردیم پیشرفتی حاصل شده است. البته نهضت سوررئالیسم در سال 1922 در فرانسه شکل گرفت. که نوعی عصیان بود که جمله ی:" تخیل برتر از واقعیت است" را سر لوحه داشت.
  • علی دهباشی: از نویسندگان ایران بیشتر تحت تأثیر کدام نویسنده هستید؟
  • فریده گلبو: شاید تحت تأثیر هیچ رمانی به اندازه رمان «بوف کور» صادق هدایت نبودم. رمانی سوررئال به معنای واقعی است. شاید بعد این سال ها باید بازنویسی شود اما همچنان یک رمان قوی و بینظیر است. نباید گفت نویسنده ی خوب یا بد شاید بهتر است بگوییم اثر خوب یا اثر بد. متأسفانه آثار نویسندگان ما در یک سطح نیست و نویسندگان سطح آثارشان را در یک سطح نگه نمی دارند. معتقدم یک نویسنده چه بد و چه خوب نباید تک اثری باشد.
  • علی دهباشی: ویژگی آثار شما گاهی به گونه ای است که به تصویر نزدیک می شود و به نوعی شیوه ی بیان سینمایی دارد. موافق این موضوع هستید؟
  • فریده گلبو: بله البته دو اثر از نوشته های من توسط کارگردان های سینما ساخته شد. یکی کتاب «خسرو و شیرین» که سناریو را هم خود نوشتم و آقای عباس کیارستمی فیلم«شیرین» را ساختند و دوم کتاب «بعد از عشق» که خانم تهمینه میلانی بر اساس این کتاب فیلم سینمایی «نیمه ی پنهان» را ساختند. در مورد آثار دیگر نیز کارگردان ها و سناریوئیست هایی پیشنهاد هایی داشتند که البته هنوز به نتیجه نرسیده است.
  • علی دهباشی: اکنون مشغول نگارش چه اثری هستید؟
  • فریده گلبو: رمان« خواب و بیدار» که بسیار کار سنگین و سختی است. قسمت خوابش در قرن پنجم و قسمت بیدارش در زمان اکنون رخ می دهد و مشکل کار گنجاندن این اثر و داستان در باور مخاطبش است.
  • علی دهباشی: از میان کارهایتان کدام را بیشتر می پسندید؟
  • فریده گلبو: تمام آثارم را دوست دارم. کتاب « تجربه چهارم»که فروش خوبی داشت و«جادو» و کتاب «دو غریب» که به زبان انگلیسی هم ترجمه شد و مورد استقبال روشنفکران قرار گرفت که در واقع در ژانر نامه ی نهرو به ایندیرا گاندی است. منظورم این است که به صورت نامه هایی است که در ظاهر برای یک مخاطب خاص می نویسی اما مخاطب تو تمام جهان است.
  • علی دهباشی: بخشی از نویسندگی شما اقتباس از آثار کلاسیک ایران است. آثاری که برای فهم و درک و شناساندن نسل جدید بسیار اهمیت دارد. چگونه و بر چه اساسی یک ساختار قدیم را با زبان امروز بیان می کنید؟
  • فریده گلبو: من از نظر خود یک ایستگاه زمانی دارم و مدعی این هستم که پس از دویست سال هم این چهار کتابم مطرح خواهد بود. اولین اثرم« لیلی و مجنون »بود و دومی «خسرو و شیرین» و سپس «هفت پیکر» و سرآخر« ویس و رامین». در این آثار نثر را بین نثر کلاسیک و مدرن فیکسه کردم و برای هر پاراگراف و نثر ویژگی هایی قائل بودم.
  • پرداخته انداما چگونه پرداخته اند؟! دو خط نثر می نویسند و باقی خود شعر را می گذارند. شما می دانید این هفت پیکر بخش هفت گنبدش که بسیار هم در اروپا مطرح شده است چقدر ارزشمند و دارای بار معنایی و فلسفی است؟! فهم و نگارش این فلسفه ها از دل این متون سنگین کار آسانی نیست. اینطور نیست که یک خواننده ی معمولی با خواندن شعر نظامی به راحتی بار فلسفی آن را درک نماید.
  • علی دهباشی:کار ترجمه هم انجام داده اید؟
  • فریده گلبو: یک کار انجام دادم اما چاپ نکردم. وقتی می توانم خود بنویسم چرا کار ترجمه کنم. مترجمان خوبی داریم که به بهترین شکل این کار را انجام می دهند.
  • علی دهباشی: علاقه مند به کدامیک از نویسندگان کلاسیک خارجی هستید؟
  • فریده گلبو: بالزاک. دورانی شیفته اش بودم و تقریباً تمام آثار و ترجمه ی او را تلخیص می کردم. اما تنها او نیست کلاً نویسندگان قرن نوزدهم روسی و فرانسوی را بسیار دوست دارم.
  • در مجله ی زن روز نوشته ای داشتید با عنوان « دکتر ف» که در آن به انتقاد صریح از اقشار خاص جامعه و صنف های مختلف می پرداختید. آیا با انتقاد این اصناف مواجه نشدید؟ در جامعه ی کنونی ما وقتی یک نقد اجتماعی از گروهی صورت می گیرد این گروه و صنف خواستار عذرخواهی نویسنده و ... می شوند. در آن زمان چگونه بوده است؟
  • فریده گلبو هر سریال و هر کتاب و نوشته ای اگر بیش از ظرفیتش ادامه پیدا کند دچار مشکل خواهد شد. من این اثر را در بیست و دو قسمت نوشتم. در زمان خود خیلی گل کرد و مورد توجه و هم ردیف« آقا بالاخان» قرار گرفت. آقای مجید دوامی را خدا رحمت کند. سردبیر مقتدری بود. به من گفت باید این نوشته ادامه پیدا کند و من مخالف بودم. پیشنهاد دادم نوشته ای دیگر هم سان این ستون خواهم نوشت و قول می دهم که مورد استقبال عموم واقع شود اما ایشان نپذیرفتند و گفتند اگر تو ننویسی خود خواهم نوشت این نوشته ادامه پیدا کرد بدون نام من و متأسفانه نتیجه ی خوبی نداشت. خوشبختانه در طول کارم به مشکلی برنخوردم جز دو مورد: مقاله ای نوشتم تحت عنوان "نادکترها" که خیلی سرو صدا کرد که بعد از چاپ سه شماره دیگر به چاپ نرسید و جلوی چاپ گرفته شد. یکبار هم در تلخیص خرمگس بود که بخاطر نقل جمله ای بر علیه مأمور دولت از طرف ساواک آن زمان دستور داده شد این جمله را حذف کنیم. پس از آن مشکل خاصی بوجود نیامد. همیشه فعال بودم و پر کار.
  • در بخشی از سخنانتان اشاره کردید که آخر داستان را از ابتدا تعیین می کنید. در مورد طرح داستان هایتان چطور؟ آیا ابتدا طرح را داستان را می نویسید؟ شما زمان کمی برای نوشتن می گذارید. یک سال زمان کمی نیست؟
  • فریده گلبو: بله دقیقاً. ابتدا طرح داستانم را چون یک نقشه و پلان تعیین می کنم. بخش ها را تعیین می کنم. چه چیز در کجا و چگونه باید اتفاق بیفتد و وقایع و طرح آن ها، شخصیت ها و ....
  • آیا ازسیستم تایپ و اینترنت برای نوشتن استفاده می کنید؟ چگونه نوشته هایتان را بایگانی می کنید؟
  • فریده گلبو: خبرنگاری این سوال را از من کرد و من همان جواب را که به ایشان دادم به شما می گویم. گفتم : آقا! اگر در کارخانه خودکار بیک را ببندند، مغز من دیگر برای نوشتن کار نمی کند و نویسنده نخواهم بود. من از نسل نویسندگان قدیم هستم و باید با بوی کاغذ و مداد و قلم بنویسم. بایگانی ندارم. چون کتابی که چاپ می شود همان دست نوشتههاست. گرچه عروسم گاهی دست نوشته هایم را نگه می دارد.
  • من از طریق دکتر کردوانی با شما آشنا هستم. در جلساتی که با ایشان داشتیم روزی از آثار شما آوردند و معرفی کردند. سوال من این است: در هنگام نوشتن چقدر به مخاطب اهمیت می دهید و در واقع چه قشر از مخاطبی را مد نظر قرار می دهید؟

کم کم کار و قلمم به نشریات دیگری کشیده شد. از تلخیص تا رپورتاژ و بسیاری کارهای دیگر و سر آخر تحصیل در رشته ی روزنامه نگاری در دانشگاه. این ادامه داشت تا اولین رمانم که در واقع یک تریلوژی بود. سه قصه ی بلند که اولین داستان آن "بن بست" نام داشت و دومی داستان یک رپورتاژ اجتماعی بود و سومین آن یک روح سرگردان؛ داستان پسر جوانی که خودکشی کرده است و روحش در شهر پرسه می زند. گرچه این مجموعه ی سه تایی آنقدرها هم برای خودم دلچسب نیست اما در زمان خود، توسط انتشارات امیرکبیر که یکی از اتنشارات های بزرگ کشور است به چاپ رسید. هجده سال بیشتر نداشتم. شکننده و حساس بودم. در مقابل انتقادات منفی که بیشتر توهین به شخصیت خودم بود تا کتابم؛ انتقادات مثبتی نیز وجود داشت. از جمله دکتر« رحمت مصطفوی» روزنامه نگار مشهور آن زمان سر مقاله ی خود را به همان کتاب اختصاص داد. بعد از این همه انتقاد به زیر چتر حمایت روزنامه ی " کیهان" آن دوران رفتم که بسیار عریض و طویل بود و قدرت داشت و بعد ها فعالیت در مجله ی " زن روز" که درآن مجله رپورتاژهای اجتماعی می نوشتم و گهگاهی قصه های کوتاه و بلند.

و اما انقلاب و جنگ و پیامدهای آن. بعد از هر جنگ و انقلابی جابه جایی هایی صورت می گیرد. خواه و ناخواه جامعه درگیر تغییراتی می شود و بخصوص در جنگ که آنقدر مسائل عینی پررنگ می شود که جایی برای تخیل باقی نمی ماند. سال ها به همین طریق گذشت تا ثریا در اغما منتشر شد. خداوند اسماعیل فصیح نویسنده ی کتاب ثریا در اغما را رحمت کند. نوشتن این کتاب به نوعی راه گشای آثار بعدی نویسندگان ایران در آن دروان بود. بعد از مدتی سکوت در سال هفتاد شروع به کار کردم و تجربه ی تدریس سی ساله ام به من ثابت کرد، آثار کلاسیک ما اینقدر سنگین هست که شاید نیاز دارد با مطالعه و پژوهش به نثر درآید. به عنوان مثال نظامی شاعر سختی است و افکار فلسفی اش از طریق شعر برای عامه ی مردم سهل الوصول نیست. به عنوان نمونه شاید به شصت گونه ی مختلف، روز و شب را توصیف می کند و می گوید روز شب شد و شب روز شد و این امر آغاز نوشتن مرا در باب لیلی و مجنون، هفت پیکر که قویترین اثر بود و خسرو وشیرین و در ادامه ویس و رامین فخرالدین اسعد گرگانی سبب گشت. یک سال رمان چاپ می کردم و یک سال یک نمونه از نثر ادبیات کلاسیک ایران و اما در سال های اخیر تنها به نوشتن رمان پرداختم. البته در زمینه ی آموزشی هم کتاب" رسانه های گروهی " را به نگارش در آوردم. در زمینه معرفی مکان های تاریخی ایران شاید بتوانم مدعی این باشم که ماسوله و ابیانه را به مردم معرفی کردم. البته اگر از من بپرسید تو معلمی،روزنامه نگاری یا نویسنده ی رمان؟ خواهم گفت که:"من نویسنده ی رمان هستم. " و عقاید ویژه و تخصصی خود را دارم. هر نویسنده ای قبل از اینکه قلم بر دست گیرد باید با جغرافیا و ویژگی های اجتماعی منطقه ی خود آشنایی داشته باشد."

در ادمه ی بحث فریده گلبو اندکی به شرایط زندگی خصوصی اش اشاره کرد از جمله اینکه همسر دکتر کردوانی است و دخترش در فرانسه در رشته ی پزشکی فعالیت دارد و یگانه پسرش در ایران زندگی می کند. وی در مورد زندگی گذشتهی خود و خاندانش چنین گفت:

روش نوشتن این داستان هم با باقی آثارم فرقی نمی کرد چون معتقدم حتی پانصد بار هم از محله ای عبور کرده باشی برای نوشتن از آن لوکیشن باید یادداشت برداری. حتی در کتاب "جادو" که کتابی در مورد زندگی پدر همسرم که فئودال بود،در مورد محله ی عودلاجان نوشته بودم، در آن زمان شخصی با من تماس گرفتند و گفتند: " شما این محله ی عودلاجان را چطور می شناسید؟" که من واقعیت را گفتم. در دوره روزنامه نگاری خانمی از فرانسه به ایران آمدند و من راهنمای ایشان برای بازدید از محله ی عودلاجان بودم. مقاله ای هم در این زمینه نوشتم و در نوشتن کتاب داستانم از دست نوشته های خود درمورد عودلاجان سود بردم. در مورد کتاب پانزده روز د رپاریس در هواپیما طرح داستان را نوشتم و در فرانسه یادداشت برداری کردم و هنگامی که به ایران بازگشتم شروع به نوشتن کردم. شاید این تنها تجربه ی من در بین آثارم بود که در طی بیست و نه روز نوشته شد که خوشبختانه با استقبال خوانندگان نیز مواجه گردید.

در ایران بعد از انقلاب مشروطه همانند هر جنگی که تبادل لغت در آن صورت می گیرد. تبادل فرهنگی نیز صورت گرفت. همانطور که بخشی از فرهنگ ما مورد توجه غرب قرار گرفت بخش رمان نویسی به طور تخصصی در ایران شکل گرفت. ایران ادبیات غنی داشت. نظامی، حافظ، فردوسی و بسیاری دیگر که هنوز هم آثارشان جزو برترین آثار در سطح دنیا هستند اما در شاخه ی نثر اینچنین نبودیم. زندگی انسان در ابتدای غارنشینی هم همراه با قصه و نقاشی های دیواری بوده است و گویی بی قصه زیستن برای انسان قابل تصور نیست. اگر از این داستان ها و داستان قصه ی پریان و اسطوره ها فاکتور بگیریم ، رمان نویسی بعد از انقلاب مشروطه شکل یافت. در آن زمان دو دسته رمان نویس بوجود آمد: یک دسته گروه روشنفکران که آثارشان مخاطب اندکی داشت و یک دسته نازل و پاورقی می نوشتند.

در دورانی از زندگی ام یک دوره ی سکوت داشتم و بعد بازگشت دوباره. با بضاعت اندک خود به این موضوع اندیشیدم که آیا می توان پلی میان این دو زد که که اثری مخاطب داشته باشد اما مبتذل نباشد. با خود فکر کردم اگر نویسندگانی چون گابریل گارسیا مارکز و یا خورخه لوئیس بورخس در مورد روح می نویسند و به عنوان نمونه مارکز می نویسد:" روح در اتاق آمد و رفت!" این با افسانه ها و فولکلور و خرافات کهن فرهنگش مطابقت دارد و اگر ما بخواهیم چنین چیزی را عیناً پیاده کنیم تبدیل به یک ادبیات وارداتی سطح پایینی خواهیم شد. همانند زمانی که نیمایوشیج شعر نو را پایه گذاری کرد و جمعیت آن زمان تهران به روایتی پنجاه هزار نفر و به روایتی دیگر هجده هزار نفر اداعای شاعری در شعر نو کردند. شاید در این میان تنها پنجاه نفر شاعر شدند و باقی یا دچار سوء تفاعم بودند یا شاعر نبودند. نباید این اتفاق بیفتد! معتقدم ذوق بومی ملت من قصه را در قالب "هزار و یک شب " دوست دارد و دوم اینکه داستان را در بستر رئالیسم می پسندد. گاهی یک سری روشنفکران کلیشه ای دوغ و دوشاب را قاطی می کنند و گاه به شلخته نویسی روی می آورند. رمان تولید ادبیات است. باید نثر داشته باشد. باید ادبیات داشته باشد و در کنار همه ی این ها باید بر پایه و اساس نوشته شود. آثار این روشنفکرنماها ازآثار پاورقی هایی که در پیش خوان مغازه ها به فروش می رسد،کمتر نیست. ادبیات ما باید متعادل شود.

داستان این کتاب " وهم سبز، وهم نارنجی" در اصل در وهم می گذرد و می خواستم از کل این توضیحات به این برسم که می شود قصه ی ایرانی هم در وهم بگذرد ولی باید موازین خود را رعایت کند. این تفکرات من بارها پس زده شده، بارها جنگیده ام و رنج بسیار برده ام. اما همیشه بر عقایدم استوارم .زمان رمان و مکانش در چهار بخش شرق قدیم و شرق جدید و غرب قدیم و غرب جدید رخ می دهد و در واقع تلفیقی است."

از نویسندگان جوان شاید بتوانم خانم ناهید کبیری خالق کتاب «مرا به بغداد نبرید» نام ببرم که خیلی متعادل وارد فضای سورئال شده است. اما از آثار جوانان بسیار خواندم و متأسفانه تحت تأثیر قرار نگرفته ام.

من یک معلم بودم. شعری را می دانستم و خوب به این موضع آگاه بودم که باید این شعر را بتوانم درذهن متوسط شاگردانم معنا کنم. من یک قصه نویس بودم بنابراین خوب می توانم این آثار را در غالب یک قصه بنویسم. روزنامه نگار بودم و ذوق عمومی مردم را بخوبی می دانستم و سر آخر حوصله و پشتکار و مطالعه بی هیچ چشم داشت مالی سبب خلق این آثار گردید. گرچه اگر این آثار توسط نویسنده ی صاحب نامی صورت می گرفت بیشتر به آن پرداخته می شد اما خب هنوز هم گله ای ندارم! حتی در زمان پیش از انقلاب یک خط از این کتاب ها در کتب درسی به چاپ نرسید. به قول شاعر:

فخر رازی علم را لیتی کند

پیش مرغان ریزد و تی تی کند"

در ادامه بحث علی دهباشی در مورد کارهای موفق فریده گلبو سخن گفت و اینکه کارهای وی در بخش اقتباس از ادبیات کلاسیک بسیار شناخته شده و موفق بوده است و شاید این شیوه ی کار در ایران ناشناخته بوده و نویسندگان ما کمتر به این بخش پرداخته اند. فریده گلبو در این خصوص چنین اظهارنظر کرد:

در ادامه ی جلسه دانشجویان حاضر در جلسه از نویسنده ی پانزده روز د رپاریس سئوالاتی کردند:

یکسال زمان کمی نیست. حتی اگر شما خود حافظ را که من در مقابلش هیچ نیستم نیز بخواهید وصف کنید اول باید بدانید شاه شجاع چه کسی بوده است و سپس امیر مبارزالدین که بوده و سپس رابطه ی این دو را مورد بررسی قرار دهید. پس با شناخت و مطالعه می توان چنین کاری انجام داد.

ما در عصر ارتباطات هستیم. دیگر زمان آن گذشته که شخصی خواستار کتاب های چند جلدی باشد و یا حوصله ی خوانش آن را داشته باشد. شما به عنوان نویسنده مجبور هستید که خود را با این چهارچوب های وضعیت موجود تطبیق دهید.

من بدون طرح کار نمی کنم و اصلاً اینکه شخصی قلم بردارد و هر چه پیش آید را بنویسد، نمی پذیرم. هنر برای هنر، تخیل برای تخیل، و اصالت صرف برای تخیل، یک مقوله ی دیگر است و ارزشمند. کار من در بستر رئالیسم است و پردازش نثر. کار من کلاسه کردن موضوع است و خوشبختانه خواننده ی ثابت خود را پیدا کرده ام."

  • فریده گلبو: آنجایی که هدایت در بوف کور می نویسد: من این ها را برای سایه ام می نویسم، می خواهد هفتاد سال سیاه کسی بخواند یا نخواند!همین جمله را هدایت در رابطه با مخاطب می نویسد. منظور من چیست؟ نویسنده بدون مخاطب معنا ندارد و اما طبقه ی مخاطب: البته که باعث افتخار من است که شخصی چون آقای دهباشی کتاب پانزده روز در پاریس را بخوانند و تأیید نمایند تا یک بچه ی دبیرستانی! اما اعتقاد دارم وقتی کتاب وارد بازار می شود یک کالاست و هدف این است که نویسنده به گونه ای سخن بگوید که خواص بپسندند و عوام بفهمند. شاید این موضوع در آثار من بالعکس اتفاق افتاده باشد اما من جامعه را یک هرم فرض می کنم که در نوک هرم خواننده دارم و در قاعده نیز. اما یک قشر نازکی هستند به عنوان روشنفکران کلیشه ای که گاهی نوشته هایم را می خوانند و عمده ی مشکلم با آن هاست.
  • در آثار خود تا چه حد به بررسی مسائل روز جامعه و فرهنگ ایرانی پرداخته اید و در واقع چقدر فرهنگ ایران حضور پر رنگی در نوشته هایتان دارد؟"
  • فریده گلبو: معتقدم رمان انعکاس زندگی است. در زندگی چه چیزهایی هست؟ از شرابخواری هست تانماز خواندن، از عبادت است تا کفر، زن هست و مرد و روابط و عشق و نفرت، پس هر چیزی در رمان می تواند منعکس شود از جمله مسائل اجتماعی اما رمان وظیفه ندارد فرهنگ ایرانی یا هر مسأله ی دیگری را مستقیم مطرح کند همانطور که این حق را ندارد که اخلاق را مستقیم بیان نماید. این بیانات بطور ضمنی است. هیچ نویسنده ای حق شعار دادن ندارد.
  • گتاب حکایت روزگار کتاب جالبی بود و نسبت به کتب زمان خود موضوع متفاوتی داشت. طرح داستان چگونه به ذهنتان رسید و چرا این موضوع را انتخاب کردید و چطور این اجازه به شما داده شد که این کتاب را چاپ کنید؟
  • فریده گلبو: حکایت ها داشت. کتاب قیمه قیمه شد گرچه من مقاومت کردم. جایزه هم گرفت. ضرورت نوشتن این موضع را احساس کردم و حتی در بخشی در قسمت دوم خیلی پاورقی نوشتم که پاپیولار و مردمی شود و همه بخوانند و قمست اول و سوم را خیلی ضربتی رد کردم. حرف در قسمت سوم زده شد و همانند شعبده بازی بودم که بتوانم با قصه مخاطب را جذب کنم، این کار انجام شد. خدا رحمت کند، سپانلو وقتی قصه را خواند می گفت به دلیل جذابیت داستان تا صبح بیدار ماندم و کتاب را خواندم. این کار را عمداً انجام دادم و به نوعی بخشی از تجربه هایم بود که حرفی را که می خواهم منتقل شود و این اتفاق افتاد.
  • امروزه نویسندگان جوان بسیاری در این عرصه فعالیت دارند. توصیه ی شما به نویسندگان جوان چیست؟
  • فریده گلبو : ازدیاد جمعیت ازدیاد هر آماری را به دنبال خود دارد. امروزه چقدر نقاش داریم! چقدر نویسنده و شاعر داریم! هر کسی حرف خود را می زند و بستری به عنوان زمان آن ها را پالایش می کند. عقیده من بر این است که یک نفر در درجه ی اول باید قریحه داشته باشد و در بخش دوم مطالعه و سواد. من به شخصه مشاوران زیادی در نوشتن دارم. یک خانم وکیل و آشنا به مسائل حقوقی که سوالات این بخش مرا پاسخ خواهند گفت، آقای پزشک و .... گاهی تا جایی که امکان دارد از اینترنت و کتاب بهره می برم اما در بخشی نیاز به مشاوره ی دوستانم دارم و سرآخر تجریه. شعر بیشتر به سمت قریحه است اما رمان سواد و تجربه می طلبد. هماندد پارچه ای که به خاطر جنس خاصش نیازمند مهارت خیاط خود است که با برشی دقیق آن مدلی رابیافریند که با توجه به جنس پارچه، فرم و مدل دلخواه حاصل شود و سر آخر پشتکار و پشتکار....

در مورد فرهنگ ایران، چهار اثرم که اشاره شد و در مورد آثار کلاسیک ایران است و مقالاتم در باب ماسوله و ابیانه و بسیاری دیگر از کارها می تواند شاهد خوبی بر این امر باشد. اما مستقیم گویی و شعار هرگز در آثارم نبوده است."

در بخشی از جلسه علی دهباشی از دکتر کردوانی خواست در مورد نوشته ها و آثار فریده گلبو سخن بگوید. دکتر کردوانی گفت:

"کتبی که اقتباس از آثار کلاسیک بود را بارها خواندم گرچه به علت مشغله ی کاری نتوانستم برخی از رمان هایش را بخوانم. اما وی همیشه سختکوش است. پانزده روز در پاریس را در بیست و نه روز نوشت. گاهی واقعا فریاد می کشید و لحظه ای استراحت می کرد و دوباره شروع به نوشتن می کرد. کار خوبی از آب در آمد.

رمان نویسان نفس چند نفر دیگر را می گیرند. آثارشان بسیار دقیق است. اگر تپه ای باشد و شخصیت داستان قرار است بر روی آن سر بخورد، مطالعه کرده و نام تپه و منطقه ی جغرفیایی و ویژگی های آن را بررسی می کنند و در واقع آثارشان مستند است. این حاصل و نتیجه ی کار های فریده گلبو است."

در این جلسه از کتاب پانزده روز در پاریس رونمایی شد.

در صفحه ی نخست این کتاب آمده است:

«رفته رفته از این طریق که راه بی تجربگی و نا آگاهی و جوانی محض بود تسلیم تقدیر می شود. خود را به دست سرنوشت می سپارد و از آن پس به منظور توجیه آن چه دور از پذیرش قلبی و باطنی اوست برای دیگران از آن چه در دایره این پیوند به او ارزانی می شود با بسط تفضیل سخن می گوید و با خام اندیشی جوانی، دور از واقعیت مسلم قرار می گیرد که یک زوج وقتی به چهار دیوار خلوت خود پا می گذارند، آن چه از هر چیز مهم تر می شود تأثیر متقابل دو یار بر یکدیگر است که با یار و همراه باقی می مانند و یا سرانجام هر یک به راه خود می رود.»

کتاب پانزده روز در پاریس توسط انتشارات کتاب سرا به چاپ رسیده است و شامل دو بخش و دو روایت از یک داستان و یک موضوع می باشد:

«اگر ابتدا دنیای شیدا را خوانده اید، به موقع سراغ دنیای رامین آمده اید، اگر نه، لازم است، اول با دنیای شیدا آشنا شوید.»

و در آغازی دیگر:

« کتاب را درست باز کرده اید، ابتدا باید دنیای شیدا را بخوانید و بعد به سراغ دنیای رامین بروید.»

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692