شناخت لرستان به یاری حمید ایزدپناه/پریسا احدیان

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

دویست و سومین شب مجله بخارا برای حمید ایزدپناه و با همکاری بنیاد فرهنگی اجتماعی ملت ، دایره‎العمارف بزرگ اسلامی، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار ، گنجینه پژوهشی ایرج افشار و نشر اساطیر عصر شنبه 19 اردیبهشت در کانون زبان فارسی برقرار شد.

علی دهباشی در آغاز این شب چنین گفت : « خوشحالیم که یکی دیگر از شبهای بخارا را به یکی از فرزندان صدیق و اصیل فرهنگ ایران، یعنی جناب آقای حمید ایزدپناه اختصاص دادیم.» سپس دهباشی از وب سایت لرستان متنی دربارۀ استاد ایزدپناه قرائت کرد:

« حمید ایزدپناه، نویسنده، ادیب و پژوهشگر و شاعر لرستانی متخلص به "صفا" فرزند مرحوم میرزا قاسم ایزد پناه(ساکی) روز 27 آبانماه سال 1312 در خرم آباد به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه خود را در شهر خرم آباد گذراند، بنا به دلایلی از سال چهارم دبیرستان ناچار به ترک تحصیل شده و همزمان با پیوستن به آموزش و پرورش لرستان خدمت آموزگاری را برگزید.

در خلال تحصیل در کلاس سوم متوسطه، عضو انجمن ادبی دبیرستان پهلوی خرم آباد شده و در فعالیت های هنری و فرهنگی مدرسه فعالانه شرکت نمود. استعداد و انگیزه های وی در نویسندگی و تحقیقات تاریخی در فعالیت های انجمن ادبی و جلسات تحقیقاتی مدرسه از منظر آموزگاران و همکلاسی های او بقدری مشهود بود که لقب " سرگپ" (بزرگ سر) از جمله واژه هایی بود که دوستان برای خطاب نمودن وی به کار می بردند.

در ضمن کار آموزگاری، گواهینامه کلاس های پنجم و ششم دبیرستان را به صورت آزاد و با شرکت در امتحانات سالیانه در تهران به دست آورد و موفق به دریافت لیسانس از دانشگاه تهران شد. پایان نامه ی او "فرهنگ واژه های لری" با راهنمائی استاد منوچهر ستوده در سال 1345 از سوی انجمن فرهنگ ایران چاپ و منتشر شد.

آموزگار، شاعر، ادیب و نویسنده شهیر لرستانی از سال 1339 به کار گردآوری موسیقی بومی لرستان پرداخت. وی در سال 1341 در کسوت معلمی عزم و همت خود را برای معرفی موسیقی لرستان در جوامع هنری و فرهنگی ایران زمین جزم نموده و عشق به هنر سرزمین مادری اش شناخت دقیق از قدمت و سابقه ی این سرزمین بستر شناسائی و اعتلای فرهنگی و هنری لرستان را کاملا هموار نمود.خود وی در خصوص سختی ها و مشقات تحقیق و جمع آوری موسیقی لرستان خاطر نشان نموده است:"وقتی ترانه ها را کار می کردم و هنوز فرهنگ و هنر نبود، دو سه نفر از دوستان، آقایان علی محمد صالح، محمود مدیری و حسین سالم را دعوت کردیم و گفتیم:آقا ما پول نداریم و می خواهیم هم این کار را بکنیم تا موقعی که وضعیت فرهنگی امان بهتر شود و صاحب اعتباری شویم. آنها هم انتظاری نداشتند. بعدها که فرهنگ و هنر تشکیل شد آنها را آوردیم و به وضعشان رسیدیم. آن موقعها هم چشم داشتی نداشتند، خوب اینها همه کار عشق بود، عشقی که آدم به مملکت خود دارد. به لر بودنش دارد و به سرزمینش دارد.موسیقی را از سال 1341 شروع کردم که آن هم داستانی دارد. اصلا اولین برنامه ای که به رادیو رفت و اجرا شد موسیقی بود. آن زمان هم در لباس معلمی بودیم، البته تهمت زیاد بود، ناسزاگویی زیاد بود. به ما گاهی مطرب هم می گفتند. وضعیت بغرنجی بود. زمینه، زمینه ی مناسبی نبود، کسی نمی توانست ساز بزند. ساز زدن در جامعه ی ما وجه ی بدی داشت، حتی ساز دست گرفتن هم در فرهنگ ما جایی نداشت. اصلا به نوازندگان به چشم بد نگاه می کردند. نگرش مردم به این هنرمندان، نگرشی غیر انسانی بود. در حالیکه که من با اینها می نشستم، با آنها زندگی می کردم، نشست و برخاست می کردم. اصلا برای اینکه جامعه بدانند اینها کی اند. اینها هنری داشتند که من نداشتم. باید از هنر اینها استفاده می کردیم. اینها فضیلت هایی در جامعۀ ما بودند. به آن ها بی اعتنایی می شد. همه این نوازندگان دست مایه های اصلی هنر موسیقی لرستانند. این ها رفتند برای حماسه شعر ساختند، آهنگ ساختند.

گروه تاتر ما وقتی شروع به کار کرد به شکل سیار می گشتند و در جشن ها شرکت می کردند. بعضی اوقات چنان با دست پر می گشتند که یا اول می شدند یا دوم. البته اول و دومش خیلی مطرح نبود. شناخت تئاتر مهم بود و تئاتریهای ما نمایش را خوب می شناختند. موسیقی را که از قبل شناخته بودند. کارهای ادبی رونقی گرفته بود و خانم و آقایان شاعری بودند که می آمدند شعر می گفتند. گاهی هم انتشاراتی. وقتی که بحث کتاب خودم پیش آمد، دیگر هم باید کار تحقیقم را انجام می دادم و هم باید نظارت بر موسیقی می کردم و هم باید می رفتم تئاتر.برای اینکه این ها هم کمبودهایی داشتند. باید می رفتیم، می دیدیم، مشورت می کردیم. جلساتی داشتیم با هم شور می کردیم که چه کار کنیم و چه کار نکنیم. وقتی هم آهنگی ساخته می شد می بایست شعرش را بسرایم. فرصتی باید می داشتیم برای ترانه سرایی، فرصتی می داشتم برای بازسازی ترانه. اینها هم مجموع سرگرمی های زندگی بود و خوب بود شد، ولی نه این زمینه نبود، زمینه غنی بود، نه اینکه من غنی کرده باشم."

حمید ایزدپناه در سال 1346 با دعوت انجمن آثار ملی، به پژوهش و شناسایی آثار باستانی و تاریخی لرستان پرداخت. نخستین گزارش این بررسی به نام " جلد نخست آثار باستانی و تاریخی لرستان" در سال 1350منتشر شده و از جمله یکی از کتاب های برگزیده در آن سال بود که به دریافت جایزه نایل شد.

بیش از پانزده جلد کتاب و حدود سی مقاله در موضوعهای فرهنگی و هنری و اجتماعی در زمینه ایرانشناسی و لرستان شناسی از ایشان موجود می باشد که بعضی از این کتاب ها تا چند بار به چاپ رسیده اند.

وی در خصوص مقالات نوشته شده اش در این سال ها خاطر نشان کرد که یکی از مقاله های مفصلی که نوشتم مقالهای بود درباره کتیبه ها. یکی کتیبه ای در "زیدبن علی" پیدا کرده بودم. این کتیبه به خط کوفی بود. کتیبه ی پل کشکان. این ها مطالبی بود که در "یغما چاپ می شد. در روزنامۀ " راهنمای کتاب " هم مقاله می نوشتم، خب این ها کارهای تحقیق من بود که در سالنامۀ دبیرستان بهار در می آمد. اولین موزه ی سنگ قبر در لرستان را من تشکیل دادم."

ایزد پناه از سال 1348 به وزارت فرهنگ و هنر رفت تا در مقام اولین مدیر کل فرهنگ و هنر لرستان و هم شاعر و ادیب لرستانی مسئول امور فرهنگی و هنری موضوع تشکیل گروه های موسیقی و تئاتر و انجمن شعر را در لرستان از نزدیک و آگاهانه دنبال نماید.

کشف نقاشی های باستانی غار دوشه و میرملاس از جمله اولین اکتشافات مهم ایزدپناه در عرصه تاریخی لرستان پژوهی بود و انتشار همزمان کتاب وی منجر به انتقال نامبرده به عنوان مدیر کل به اداره فرهنگ و هنر استان لرستان شد. برگزرای شب های شعر کتابخانه ی پارک شهر خرم آباد بود که منجر به تشکیل اولین گروه های موسیقی و تئاتر لرستان در فرهنگ و هنر این استان شد.

حمید ایزد پناه همچنین موضوع مهم بازپس گیری قلعه ی و دژ فلک افلاک از ارتش را تا تحویل آن به فرهنگ و هنر لرستان شخصا پیگیری کرد و موفق شد درهای این قلعه را پس از تعمیر و بازسازی آن در سال 1356 با نام جدید " موزه شاپور خواست" و با عنوان بخش مرکز اسناد و مردم شناسی و آثار مفرغی لرستان پس از سال های سال به روی مردم و هنر دوستان بازنماید.

ایزد پناه که در زمینه ی شعر نیز از نوجوانی دارای استعدادهای ذاتی سرشاری بوده و هرازگاهی غزل های خود را در روزنامه " ندای گلشن" خرم آباد نیز چاپ و منتشرمی نمود و علیرغم آنکه امروزه چند دفتر از سروده های او نیز موجود است اما هیچگاه خود را به عنوان شاعر به مردم معرفی نکرد.

در حال حاضر استاد حمید ایزدپناه در دهه هشتم زندگی مقیم فرانسه است و همچنان مسئولانه دلمشغول پژوهش و نگارش در زمینه ی فرهنگ و ادبیات لرستان است. از آخرین مقالات پژوهشی ایشان می توان به مقاله های یارسان، ترانۀ لری سیت بیارم، دووات یا عروسی، ترانه و ترانه سرائی در ایران، خریده، بن شناسی چند واژه لری، ساکی و سکاها اشاره نمود.

کتاب ها:

1-     آهنگ و ترانه های لری. ناشر کتاب فروشی محمدی خرم آباد 1343 خورشیدی.

2-     فرهنگ لری چاپ نخست. ناشر: انجمن فرهنگ ایران باستان، تهران 1345 خورشیدی، چاپ دوم انتشارات آگاه تهران و چاپ سوم انتشارات اساطیر تهران.

3-     کتیبه های لرستان، چاپ فرهنگ و هنر لرستان، 1347 خورشیدی.

4-     آثار باستانی و تاریخی لرستان دفتر نخست، 1350 خورشیدی.

5-     آثار باستانی و تاریخی لرستان، دفتر دوم، انجمن آثار ملی، تهران 1352.

6-     داستان ها و زبان زدهای لری و کتابشناسی مثل های فارسی از سده ی ششم تا کنون ، ناشر انتشارات بلخ و بنیاد نیشاپور، تهران، 1362 خهورشیدی.

7-     فرهنگ لکی، ناشر موسسه ی فرهنگی جهانگیری، تهران 1367 خورشیدی.

8-     تاریخ جغرافیایی و اجتماعی لرستان، ناشر انجمن آثار و مفاخر ملی ایران، 1376.

9-     شاعران در اندوه ایران، انتشارات توس، تهران 1360 خورشیدی.

10   شاهنامه لکی ترجمه و تدوین، انتشارات اساطیر، تهران 1384

11   لرستان در گذرگاه زمان و تاریخ، ناشر: انتشارات اساطیر، تهران 1384 خورشیدی

12   فرهنگ لکی چاپ دوم با دیباچه ای برای چاپ دوم، انتشارات اساطیر 1389

13   هوای بوم و بر

پس از آن دهباشی از دکتر هوشنگ دولت آبادی به عنوان اولین سخنران دعوت کرد و وی از حمید ایزدپناه و کشف غارهای نقاشی سخن گفت :

« حضار مکرم برای من یک لحظهای است پر از شادی و افتخار که با همراهی شما در جلسه تجلیل از استاد ارجمند و فرهیختۀ ایران ،جناب آقای حمید ایزدپناه شرکت می‎کنم. بنده کلمه تجلیل را به کار بردم ، به عمد، معمولاً کلمه بزرگداشت را به کار می‎برند و در مواردی هم واقعاٌ درست است اما در موارد خاصی بزرگداشت نیست برای این که ما کسی را در امشب بزرگ نمی‎کنیم. آنچه می‎کنیم این است که آیینه دل خودمان را در معرض تابش جلال وجود ایشان قرار بدهیم. بنابراین بهتر است که کلمۀ تجلیل را به کار ببریم. من به شما قویاٌ توصیه می‎کنم که آیینه‎های متعددی با خود بیاورید چون فقط در یک آیینه دل تمام جلوه‎های جمال و جلال آقای حمید ایزدپناه نمی‎گنجد. بنده سال‎هاست که افتخار دوستی با ایشان را دارم و می‎دانم اهل این نیستند که به من اجازه بدهند که راجع به جزییات خیلی وارد بشوم فقط وظیفه خودم می‎دانم که موارد متعددی را درباره جنبه‎های مختلف فعالیت‎های فرهنگی ایشان عرض کنم.

واقعاٌ نمی‎دانم از کجا شروع کنم. به هیچ دلیلی نمی‎شود رسید وقتی آدم احساس می‎کند در ادبیات فارسی شعر بر همه چیز مقدم است. چرا شعرا باید بر نویسندگان مقدم باشند؟ من هیچ وقت نفهمیدم اما تبعیت می‎کنم و از شعر ایشان شروع می‎کنم. ایشان بدون شک یکی از شاعران بنام و برجسته معاصر ایران هستند. سبک شعر خاص خودشان را دارند. شعرشان بسیار با احساس، بسیار لطیف و بسیار با صفا است. تخلصشان هم صفا هست اما واقعاٌ اینقدر صفا دارد در هر بیتی که اصلاٌ احتیاج به تخصص نیست . من تصور می‎کنم کسانی که آشنایی دارند با شعر ایشان ، بعد از خواندن چند بیت، بدون این که بدانند شعر مال کیه، می‏دانند که مال کیه. اما یک مسئله هست و آن این است که خوبه که آدم حدس بزند و بعد حدسش درست از آب دربیاید . شاید تا این حد تخلص مصفا اینقدر با مسما نباشد و در غیر این صورت نیست. من وقتی به فکر این جمله می‎افتم، یاد اطباء می‎افتم، مثل خودم، که گاه گاهی خیلی خوشحال می‎شوند وقتی حدسشان در مورد یک مریضی درست از آب درمی‎آید و می‎دانند که مریضشان خوب می‎شود. برای شعر ایشان فکر می‎کنم بهتر است دیگران صحبت کنند و مسلماٌ خواهند کرد . من بیشتر می‎خواهم وقتی را که دارم به مسائلی اختصاص بدهم که برای مهر ایشان به ایران و خدماتشان به باستانشناسی است .

همه‎مان خیلی خوب می‎دانیم که خطۀ لرستان، استان فعلی لرستان، یکی از غنی‎ترین قسمت‎های ایران در مورد آثار باستانی است. سرزمین کاسی‎ها، کاسی‎هایی که یکی از متمدن‎ترین اقوامی بودند که در ایران زندگی کردند و من می‎خواهم عرض کنم که تقریباٌ تمام اطلاعاتی که ما در مورد لرستان داریم و کامل‎ترین اطلاعاتی است که راجع به باستانشناسی یک قسمت از ایران وجود دارد مدیون و مرهون زحمات بسیار پیگیر جناب آقای حمید ایزدپناه است. سه جلد کتابی که ایشان مرقوم فرمودند راجع به آثار باستانی لرستان، آدم می‎بیند که ایشان قدم به قدم تمام این خطۀ واقعاٌ زرخیر را گشتند و همه جا را با دقت زیر نظر گذراندند. کتابی که نوشتند جنبه‎هایی دارد که منحصر به فرد است. یکی این که ایشان برای اولین بار کشف کردند و شرح دادند که نقاشی‎های داخل غار در ایران هست. من می‎خواهم با اجازه ایشان به این قسمت به خصوص توجه جلب بکنم. برای این که می‎دانید که نقاشی‎های غارهایی که در دنیا هست و خیلی مورد توجه هستند آموزشگاه‎های دوران یخبندان بودند. کسانی که به خاطر یخبندان از فعالیت در زندگی معمولی‎شان بازمی‎ماندند و بالاجبار به گوشه‎هایی پناه می‎بردند که غاری بود و آب جریان داری بود و می‎تواستند آنجا زندگی‎شان را ادامه بدهند ، اینها برای این که تمدن خودشان و علم خودشان را منتقل کنند به نسل‎های بعدی‎شان، از نقاشی‎های غاری استفاده می‎کردند . در حقیقت یک نوع تخته‎ای بوده برای درس شفاهی. و تا آن جایی که من اطلاع دارم در هیج جای دیگری از دنیا این نقاشی‎ها را ندیدیم و این کشف بسیار بزرگی است مرهون محبت ایشان.

البته ما در مملکتمان صحبت تحقیقات زمین‎شناسی هم بسیار فقیر است یعنی ما حتی درست نمی‎دانیم که این سال‎های یخبندانی که چهل هزار سال پیش قسمت عمده اروپا و قسمت عمده آمریکای کنونی و آسیا را فراگرفته تا کجا پیش رفته. لااقل می‎شود گفت در خرم‎آباد ، در همین غارهایی که ایشان مورد مطالعه قرار دادند ، اینها بودند و این کار را کردند. در نقاشی‎هایی که در این غارها هست و باز شرحش را من از کتاب ایشان نقل می‎کنم ، آنچه در ذهنم مانده، بیشتر صحنه‎های شکار هست که اساس زندگی مردم بوده.ظاهراٌ صحنه‎های خیلی کمی جنگ هست که این جنگ‎ها به بهانۀ این که بچه‎ها نمی‎توانستند بروند در سرزمین معمولی خودشان، به خاطر یخبندان، فنون جنگ را فرابگیرند یاد می‎دادند. در جاهای دیگری که غارها هستند کارهای خیلی جالبی انجام شده. فرض کنید که اخیراٌ معلوم شده که نقاشی‎های غارها را در جاهایی می‎گذاشتند که حتی اکثرِ انعکاس صدا در غار وجود داشته. یعنی در حقیقت یک نوع بلندگوی چهل هزار سال پیش بوده. اینها بدون این که هیچ گونه اطلاعی داشته باشند از ماجراهای صوتی، فیزیک صوت، بر اساس تجربه انتخاب می‎کردند، و یک جایی این نقاشی‎ها، این کلاس درس را برگزار می‎کردند که معلم با حداقل زحمت و حداقل فشاری که به حنجره‎اش می‎آورد بتواند به جماعت خیلی زیادی درس بدهد. البته من یک چیز دیگری را هم عرض کنم، حالا که خودشان هم حضور دارند، جالب است که ما حدود هفت هشت سال پیش بود که با زحمت خیلی زیاد رفتیم که غار دوشه را پیدا کنیم که یکی دیگر از غارهایی است که جناب آقای ایزدپناه در آن نقاشی‎ها را پیدا کردند، دو روز وقت صرف کردیم و این غار را پیدا نکردیم. فقط چیزی که آنجا خیلی فراوان بود مار بود و تصور می‎کنم که این مارها باید باشند که آثار باستانی لرستان را حفظ کنند چون ظاهراٌ هیچ کس دیگر به فکرش نیست.

از صحبت‎هایی که چند وقت پیش شنیدم، از غارهای نقاشی شده جنوب فرانسه که مهم‎ترین غارهای شناخته شده دنیا هم هستند، در سال حدود یک میلیارد یورو درآمد کسب می‎کنند . شما فکرش بکنید اگر به این مملکت می‎رسیدند و همه این چیزهای واقعاٌ زیبا را می‎دیدند چقدر واقعاٌ جذاب بود و چقدر خوب بود. چیز دیگری در این غارها هست که من عرض می‎‎کنم. یک عکسی هست از یک پادشاهی. الیته این پادشاه، پادشاه با هیبتی است. اگر هم پادشاه با هیبتی نبوده، لااقل عکسش را که می‎کشند پادشاه با هیبتی می‎کشند. چهار نفر در حال تعظیم کردن به این پادشاه هستند و تصویر همه این‎ها کوچک است. و این کاری است که ایلامی‎ها می‎کردند. اگر زمانی شما تشریف ببرید به ایزه آن را در فضای باز زیاد خواهید دید که اینها پادشاه را مثلاٌ در یک قطعه سنگ در ابعادی می‎کشیدند که سه چهارم تخته سنگ را میگرفت.بقیه آدم‎ها به نسبت اهمیتشان کوچک می‎شدند. یعنی پرسپکتیو درباری . به طوری که وقتی می‎رسیدند به خدمه درباری و کسانی که سینی‎های نوشیدنی و غذا را این طرف و آن طرف می‎بردند، اینها به قدری کوچکند که آدم باید عینک بزند و برود جلو تا اینها را ببیند و بفهمد آدم‎اند. در این غار ، اگر تصور من درست باشد، به ترتیبی دنباله تمدن ایلامی را هم باز می‎شود دید.

یکی دیگر از خصوصیات آقای ایزدپناه که من می‎خواهم توجه بقیه را به آن جلب بکنم و برای من خیلی ارزنده است، این است که ایشان در تحقیقات بسیار گسترده باستانشناسی که کردند هیچ وقت مرعوب اسم مستشرقین خارجی نشدند. یعنی جا به جا وقتی به چیزی برخوردند که خلاف اعتقاد خارجی‎ها بود با کمال صراحت آن را گفتند و من این را خدمت خیلی بزرگی به باستانشناسی ایران، به اسطوره‎شناسی ایران می‎دانم. خیلی از چیزهایی که خارجیها می‎گویند درست نیست . ما بدون شک روش‎های باستانشناسی را از آنها یاد گرفتیم و بسیار از آنها متشکریم. توجه داشتن به آثار باستانی را از آنها یاد گرفتیم و مرهونشان هستیم. اما بیشتر اینها با فرضیات پیش ساخته و از پیش شکل گرفته به ایران آمدند و خیلی از چیزهایی را که دیدند و نقل کردند و متأسفانه برای ما وحی منزل شده تحمیل کردند به تاریخ ما. از جمله مسائلی که من فکر می‎کنم خوب باشد شما توجه بفرمایید این است که آنها همه‎شان یکسره اعتقاد داشتند به این که قبل از اسلام در ایران فقط زرتشتی وجود داشت در حالی که زرتشتی‎ها در اقلیت بودند و در این هم تردیدی نداریم. قسمت عمدۀ ایرانی‎ها زُروانی بودند و در آن هم هیچ تردیدی وجود ندارد. ولی جای بحثش در اینجا نیست. اما مسأله دیگری هست این است که مثلاٌ فرض بفرمایید که در ارتفاعات بسیاری از نقاط ایران، کوچک و بزرگ، چهارطاقی ساختند. این چهار طاقی‎ها عبارتند از چهار تا ستون که زیرش یک طاق گنبدی ضربی و یا صاف، به نسبت زمان، که به آن می‎گویند چهارطاق. بیشتر جاهای ایران اینها را به عنوان آتشکده معرفی می‎کنند، در بیشتر کتاب‎هایی که مستشرقین بزرگوار نوشتند این را به عنوان آتشکده معرفی می‎کنند . حالا شما توجه بفرمایید که در بالای یک کوهی عمارتی بسازند که چهار ستونش ، تمام دیوارهایش باز است و در معرض هر بادی که از هر طرف بیاید. چطوری می‎شود در چنین جایی آتش نگه داشت. آتشی که خاموش شدنش گناه کبیره است برای موبدان. در بعضی جاهای ایران، حتی در اصفهان خودمان، اسم این کوه‎ها اصلاً کوه آتشکده است. به هر حال من مطمئنم که هرگز در آنجا آتشی جز مثلاٌ برای پخت و پز برافروخته نشده برای این که نمی‎شود در آنجا آتش نگه داشت. و همانطور که عرض کردم در هر کتاب مستشرق خارجی همانطور که گفتند هر کس که در ایران است زرتشتی است ، اینها را هم آتشکده گفته‎اند. بر خلاف این سنت که همیشه بوده و گفته‎های مستشرقین خارجی را وحی منزل می‎دانستند ، آقای ایزد پناه در هر مورد با کمال شهامت اثبات کردند که بعضی از نظریه‎ها درست نیست. اعتقاد نسل اول باستان‎شناسان که همه‎شان بزرگوارند و همه‎شان خدمت کردند این بوده که هر چی خارجی‎ها می‎گویند درست است. درست عکسِ حالا که ما فکر می‎کنیم هر چی خارجی‎ها می‎گویند غلط است و البته باید قبول کنیم که خارجی‎ها گاهی کارهایی می‎کنند که حق با ماست. به هر حال هر حرفی را باید با بررسی دقیق سنجید ، حق بودن یا نبودنش و در مورد اسطوره‎شناسی، باستان‎شناسی و ادیان قدیم ایران هنوز جای کار بسیاری زیادی هست.

حرف دیگری که من می‎خواهم توجه شما را به آن جلب کنم این است که بعد از این خدماتی که این استاد بزرگوار کردند و به واقع یک استان ناشناخته‎ای را به عنوان مرکز تحقیقات معقول باستان‎شناسی به همه قبولاندند، یک روز یک حکمی به ایشان رسید که از بعضی از منابع این اطلاع رسیده که ایشان فرد صالحی برای اداره بخش باستان‎شناسی خرم‎آباد نیست . خوب انقلاب شده بود و در انقلاب کارهای عجیب و غریب می‎شود و این هم یکی از آن کارها بود. و من فکر می‎کنم که به این نمی‎شود اعتراض کرد چون این نفس انقلاب است که در آن تعقل کمی عقب می‎رود یا کمی جلو می‎رود. اما مسئله‎ای که من می‎خواهم عرض کنم این است که این مرد بزرگوار یک ذره با مملکت خودش قهر نکرد و شما در اشعار ایشان، در نوشته‎های ایشان ، در حرف‎هایی که ایشان می‎زنند، می‎بینید همان عشق بسیار قدیمی به ایران هست و من می‎خواهم به خصوص بر این قضیه تأکید کنم به دلیلی که چند لحظه برای شما خواهم گفت. همین کتاب اخیری که ایشان نوشته‎اند و حاوی مقالات خیلی قشنگ و اشعار بسیار زیباست اسمش را " هوای بوم و بر " گذاشته‎اند. من می‎دانم که ایشان یک گوشه‎ای از خرم‎آباد را بردند به یک گوشۀ دیگری از پاریس و در آنجا واقعاً هر لحظه‎ در ایران زندگی می‎کنند و نه در جای دیگر .

نکته‎ای که می‎خواهم عرض کنم حضورتان این است که خیلی‎ها که بسیار کمتر لطمه دیده‎اند با مملکت خودشان قهر کرده‌‎اند ولی ایشان یک لحظه از مهرشان به مملکت کم نشده است. شعر بسیار قشنگ سعدی که می‎گوید :

            همه عمر برندارم سر از این خمار مستی         که من آن زمان نبودم که تو در دلم نشستی.

این تعریف مهر میهن است. چون هیچ مهر دیگری نیست که قبل از به وجود آمدن باشد و به دل آدم نشسته باشد. در همین غزل که واقعاً یکی از غزل‎های بسیار زیبای سعدی است یک بیت دیگر هست که می‎گوید:

تو نه هم چو آفتابی که طلوع و فرقت افتد       همگان روند و آیند و تو همچنان که هستی

بنابراین آیند و روند و آن چه هست عظمت ایران است. و عظمت کسانی مثل آقای حمید ایزدپناه است که با وجود همه سختی‎هایی که به ایشان تحمیل شد هیچ وقت ایرانی بودن خودش را فراموش نکردند و با تمام وجودشان در ادامه خدماتی بود که به فرهنگ این مملکت کردند.

آخرین قسمت عرایض بنده مربوط به ستاره‎شناسی است. حالا می‎فرمایید چرا؟ حالا عرض می‎کنم. هزاران سال مردم ماه را نگاه کردند و از آن لذت بردند و هرگز نفهمیدند که پشت ماه یک کس دیگری هست. نیمه دیگر ماه، نیمه پنهان ماه. 450 سال پیش در اثر تحقیقاتی که شد ، از روی فرمول‎های ریاضی معلوم شد که ماه پشت دارد. اصلاً نحوۀ چرخشش به دور زمین همیشه طوری است که یک طرفش رو به ماست و یک طرفش رو به ما نیست. تا این که اصطلاح نیمه پنهان ماه پیدا شد. حدود بیست سال پیش ، شما هم یادتان هست، بعضی از سفینه‎ها را طوری تنظیم کردند که بتوانند از نیمه پنهان ماه عکس بگیرند و این عکسها منتشر شد و من هم به خاطر دارم که با چه شوقی اولین آنها را دیدم. اما اگر در این گونه مجالس ، که صحبت از تجلیل از یک مرد یا یک زن برجسته می‎شود من احساس می‎کنم که به نیمه پنهان ماه آن چنان که باید توجه نمی‎شود . ما در این مجلس در جوار آقای ایزدپناه نیمه پنهان ماه را داریم، سرکار خانم ایزدپناه. ایشان واقعاٌ وجود استواری بودند در تمام این سال‎ها ، 58 سال. من مطئنم که قسمت اعظمی که این وجود ارجمند توانستند انجام بدهند در طی عمر پربارشان، مرهون استواری وجود این خانم گرانمایه هستند و من امروز وظیفۀ خودم دانستم که از نیمه پنهان ماه حتماً در این مورد صحبت کنم.

در پایان از آقای دهباشی تشکر می‎کنم که این مجالس را به وجود می‎آورند و اجازه می‎دهند که مشتاقان فرهنگ این مملکت آشنا بشوند با چیزهایی که در این مملکت بوده و هست. من همیشه آقای دهباشی را به عنوان یک دوستی صمیمی خودم " امیر بخارا" صدا می‎کنم. و اجازه می‎خواهم که گرچه خیلی جنبه خصوصی دارد از امیر بخارا تشکر کنم. »

سپس نوبت به کیانوش کیانی هفت لنگ رسید تا از استاد ایزدپناه و تحویل قلعه فلک‎الفلاک به اداره فرهنگ حکایت کند:

درخور تعظیم دانش دان و اخلاق نکو

قدرت آن دارد که دارد این دو را با خویشتن

ارج فکر خویش اگر خواهی نمودن آشکار

ارج می نه این دو گوهر را چه در سرّ، چه علن

« خانم ها و آقایان! استادان و پژوهشگران ارجمند! سنت نیکو و پسندیده قدردانی از دانشمندان و پژوهشگرانی که عمر گرانبهای خود را صرف کسب علم و دانش و تعلیم و ترویج آن کرده اند نشانگر توجه جامعه به علم و دانش و خرد است و تاییدی است بر درستی راه و روش آن بزرگان و مایه ی تشویق و ترغیب دانشجویان و پژوهشگران جوان . معرفی الگوهای مناسب به آنان می باشد.

این نکوداشت ها نشانه اعتبار و اصالت علم است. اگر جامعه ای به علم و دانش توجه جدی داشته باشد جامعه ای دانا و توانا و نهایتاً سعادتمند خواهد بود.

امروزه به درستی درجه فرهیختگی ملت ها و جوامع را به میزان توجه آنان به علم و دانش و تکریم و قدرشناسی از دانشمندان و اهل علم در آن جامعه می سنجند. قدرشناسی و سپاسگزاری اکسیری در درون خود دارد که نسل های جوان را برای انجام کارهای بزرگ و ارزشمند وا می دارد و ناسپاسی هم آنچنان جنبه ی بازدارندگی و سرخوردگی به همراه دارد که به عنوان مانعی بر سر راه رشد و تکامل اجتماعی به شمار می رود.

به قول شاعر:

"نشان ناشناسی ناسپاسی است

شناسایی حق در حق شناسی است"

و از سویی دیگر انصاف اجتماعی نیز چنین می خواهد:

" گر تو را انصاف آید در وجود

به که عمری در رکوع و در سجود"

و اما مراسم امروز به منظور نکوداشت و تکریم استادی فرهیخته برگزار می شود که خدمات زیادی به علم و دانش این سرزمین بویژه خطه ی کهنسال تاریخی لرستان نموده است.

شخصیتی ادیب، نویسنده، پژوهشگر و موسیقی شناس که زندگینامه اش سرشار از نکته های برجسته و آموزنده است. علاوه بر این اصالت و نجابت و صفا و میهمان نوازی که صفت بارز لر است در استاد موج می زند.

امروز به دوستی گفتم که برای مراسم نکوداشت استاد می روم. خاطره ای برایم نقل کرد و اصرار کرد که ان را حضورتان عرض کنم. ایشان بیان داشت:" در سال های 41 و 42 به منظور انجام مطالعات مردم شناسی عازم خوزستان بودیم. طبیعی است که می بایست از خرم آباد عبور می کردیم. شب شد. به دنبال هتل گشتیم. آقایی را دیدیم. پرسیدیم که اینجا هتلی هست؟ از روی نوشته ی روی ماشین ما را شناخت.با صدای رسا در حالیکه اصلاً خود ما را نمی شناخت فریاد زد که مگر ما لرها مرده ایم که مهمان های ما به هتل بروند! شب ما را به خانه ی خود برد و پذیرایی مفصلی کرد و تمام مطالعات و فیش های مطالعاتی خود را در باره ی واژه شناسی و آثار تاریخی و باستانی لرستان به ما نشان داد. روز بعد هم با صبر و حوصله و اشتیاق قلعه ی فلک افلاک و خطوط کنده شده در دل کوه و دیگر اماکن دیدنی شهر خرم آباد را به ما نشان داد و سپس ما را راهی خوزستان کرد. پس از برگشت به تهران نزد مسئولان رفتیم و گفتیم که چنین شخصیتی در خرم آباد وجود دارد. وی را به تهران دعوت کردند و بعدها به ریاست فرهنگ و هنر خرم آباد رسید. بر اثر تلاش و پشتکاری که داشت به مقامات علمی و پژوهشی بالایی دست پیدا کرد."

این اخلاق نیکو و رفتار و صفت مهمان نوازی استاد که براستی از فرهنگ اصیل لرهاست پس از گذشت پنجاه سال همچنان در یادشان باقی مانده بود.

به گفته پژوهشگران و دانشمندان و کسانی که به پیوستگی چند هزار ساله ی تاریخ و فرهنگ و هنر مناطق مختلف ایران زمین آشنایی دارند، سرزمین لرستان در تمدن پرافتخار ما نقشی بسیار مؤثر و درخشان داشته است. آثار مفرغی لرستان که مربوط به هزاره های اول و دوم پیش از میلاد بوده و از حدود یک قرن پیش به موزه های بزرگ جهان و مجموعه های شخصی دوستداران آثار هنری پیشینیان راه یافته است پدیده ی تاریخی و هنری شگفت انگیز می باشند که در تاریخ هنر دنیای قدیم کم تر نظیری بر آن می توان یافت.

بررسی آثار مذکور نشان می دهد که وسایل نبرد مردم لرستان در عین حال که بهترین سلاح و ابزار جنگ آوری زمان خود بوده است صورتی زیبا و پسندیده دارد که در زمره ی برگزیده ترین نمونه های هنری دوران باستانی شناخته می شود. همچنین به موازات پیکره های مذهبی و ادوات گوناگون و وسایل کشاورزی و زیورآلات بانوان همچون دستبند و کمر بند و حلقه های جورواجور گردنبند و آیینه و سنجاق های کوچک و بزرگ حتی سنجاق قفلی و ... در میان اشیاء مفرغی لرستان وجود دارد. رویهم رفته می توان پنداشت که هنر خاص مفرغ لرستان دریچه ای تازه بر تاریخ تمدن دنیا ی قدیم گشوده است. بدیهی است که چنین هنر و تمدنی نمی تواند و نباید به آثار مفرغ محدود و منحصر باشد و آثار بازمانده از دیگر چشمه ی تمدن غنی و سرشار لرستان در دل یا بر روی زمین آن سامان است. هدف بررسی ها و پژوهش های کاوشگران و جویندگان حقایق تاریخی است. از دل چنین سرزمین و چنین فرهنگی استاد متولد شده و رشد نموده و به بلوغ و کمال رسیده و آثار متعددی را خلق کرده است. بی شک او از این سرمایه ی تاریخی تاثیر پذیرفته است. از جمله ی این آثار کتاب "فرهنگ لری" است. می دانیم که گویش های ایرانی از پشتوانه ها و گنجینه های سرشار ادبی و از سرمایه های گرانبهای معنوی است. این سرمایه ی ارزشمند زمانیکه آرام آرام در حال نابودی و خاموشی و فراموشی بود توسط استاد با تهیه ی کتاب "فرهنگ لری" که با تحمل سختی ها و مشقات بسیار صورت گرفت، ثبت و ضبط و ماندگار شد. اثری که هم موجب دانش افزایی در این حوزه گردید و هم راه را برای جوانان و رهپویان بعدی گشود و هموار کرد.

با توجه به کوتاهی وقت در این جمع فاخر مایلم به چند نکته اشاره کنم:

1-     یکی از اقدامات مهم استاد بازپس گیری قلعه و دژ فلک افلاک از ارتش و تحویل آن به اداره ی فرهنگ و هنر لرستان بود. وی موفق شد درهای این قلعه را پس از بازسازی آن در سال 1356 به نام جدید موزه ی شاپور و با عنوان بخش مرکز اسناد و مردم شناسی و آثار مفرغ لرستان به روی مردم و هنردوستان بگشاید. از حسن اتفاق امروز هم روز اسناد ملی و آثار مکتوب است. روزی که از کسانی که در گردآوری و ساماندهی اسناد و مدارک کشور همت کرده اند تقدیر و تشکر می شود. جا دارد که این روز را به دست اندرکاران و پژوهشگران اسناد ملی و تاریخی و به استاد ایزد پناه بزرگوار تبریک گوییم.

2-     مرکز دایرة المعارف بزرگ چند سالی است که تحت عنوان تاریخ شفاهی خاطرات دانشمندان و پژوهشگران در حوزه های گوناگون علمی گردآوری می کند. در همینجا از استاد دعوت می کنیم در این حرکت فرهنگی مشارکت نمایند و نیز از دیگر عزیزان هم در خواست داریم تا در این زمینه ما را یاری کنند.

3-     و به عنوان آخرین کلام مژده ای دارم برای استاد و حضار محترم که در مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی مقدمات راه اندازی بخش تاریخ و فرهنگ لری ایران فراهم شده است. با توجه به بیش از نیم قرن تلاش استاد به عنوان مشاوره عالی افتخاری در این بخش در خدمتشان خواهیم بود.

در پایان از خدای بزرگ سلامتی و طول عمر برای استاد آرزومندیم و امید داریم که در آینده باز هم شاهد خلق آثار درخشانی در حوزه های تاریخ و باستان شناسی و زبانشناسی شعر و هنر از سوی استاد باشیم. از برگزار کنندگان این مراسم سپاسگزاری می کنیم و با قرائت شعری از آثار ایشان سخنانم را به پایان می رسانم:

"شب شکن

کاش از پنجره ی خاطره ها می دیدی

گذر عمر و جهان گذرا می دیدی

چه کنم! سیل سرشکم ره دیدار ببست

کاش این سیل پر از چون و چرا می دیدی

کاش در آینه چشم نگه گم نشدی

تا سراپای دلم پر ز وفا می دیدی

تا تو رفتی دل من سایه به دنبال تو شد

کاش این سایه ی از خویش جدا می دیدی

دل به پای تو چشمم به رهت مانده بیا

کاش بیداری شب سوز مرا می دیدی

گرچه بیداد شب بوم بلا دیدی کاش

شب شکن مرغ سحرخوان هما می دیدی

کاش در پرده ی مهتابی پر نقش و خیال

نغمه خوانان شب شور و نوا می دیدی

عطر یاد تو بر این کلبه بقا می بخشد

کاش این بزم غریبانه ما می دیدی

عشق کو گوهر نام وطنم بر دل کند

کاش بر خاک درش نام صفا می دیدی

پس از آن علی دهباشی از جمشید کیانفر به عنوان سخنران بعدی دعوت کرد و وی از زندانی سخن گفت که موزه شد:

« آبان 1312 شمسی در آغاز سرمای زمستانی کودکی در خانواده ای از لرستان قدم به عرصه ی هستی نهاد که حمید نامیدندش. در شش سالگی پدر را از دست داد و در دوازده سالگی مادر را. مادری که مشوق ابتکارات و ابداعات کودکش بود.

این کودک لر از بدو طفولیت عاشق موسیقی بود. بخصوص موسیقی لری و مادر مشوق او. طبع شعری هم داشت که بعدها در ایام جوانی هر دو دست بهم داد و مسبب جمع آوری نغمه های محلی گردید.

پس از اتمام تحصیلات، دبیر دبیرستان در زادگاهش شد. گرچه از نوجوانی پیشینه ی معلمی را برگزیده بود. در سال 1345 که تحولی در ساختار اداری ایران بوجود آمد. از دل وزارت فرهنگ روزگار سه وزارتخانه ی جدید پدید آمد با نام های وزارت آموزش و پرورش، وزارت آموزش عالی و سومین، وزارتخانه ی فرهنگ و هنر.

دو سال بعد بر اثر تلاش آن دبیر دبیرستان ها در معرفی فرهنگ و تمدن زادگاهش ، اولیای دوست برآن می شوند که اداره ی فرهنگ و هنر را در خرم آباد مرکز استان لرستان دایر کنند. چنین می شود که آثار حمید ایزد پناه دبیر دبیرستان های خرم آباد از یک اتاق در دل استانداری بدون بودجه و اعتبار ی چنین اداره ای را تاسیس می کند و شرط اول در ملاقات با وزیر فرهنگ و هنر حمایت وزیر در بازپس گیری قلعه ی فلک افلاک از ارتش بود. ارتشی که از زمان سپهبد امیر احمدی که قشون به استان کشیده بود و قلعه را تصاحب کرده و مدتی نیز زندانیش کرده بود.با حمایت وزیر وقت در مدت کوتاهی قلعه از طرف ارتش به اداره ی فرهنگ و هنر تحویل و پس از مدتی تبدیل به موزه می شود.

تبدیل زندان به موزه برای کارنامه ی فرهنگی یک فرد کافی است تا چه رسد به بالغ بر پنجاه جلد کتاب و مقاله که همگی در شناخت استان لرستان است. از فرهنگ و مردم شناسی تا موسیقی و شعر و هنر و باستانشناسی و جمع آوری مفرغ لرستان تا همه و همه بشنوند زینت قلعه ای که زندان بود.»

و سخنران بعدی عبدالکریم جربزه دار مدیر انتشارات اساطیر بود که از حمید ایزدپناه و عاشقانه‎هایش روایت کرد:

اکنون که برای نخستین بار در این مکان در جایگاه خطابه قرار می گیریم، شایسته است در ابتدا عرض ادبی به پیشگاه روانشاد دکتر محمود افشار کنم. مردی که عاشق و شیفته ی میهنش ایران و زبان فارسی بود و در طول عمرش هر آنچه در توان داشت صادقانه و عاشقانه در خدمت به این مهم گذاشت که مهمترین و سرآمد آنها ایجاد بنیاد موقوفات افشار است.

حضار محترم

آن روز که دکتر محمود افشار اساس این بنیاد فرخنده را می ریخت، صدها و بلکه هزارها افراد دیگر بودند که از نظرثروت و مکنت در حد و حتی بالاتر از او بودند و می توانستند به راحتی و حتی راحت تر از راحتی چنین بنیادهایی را پی ریزی کنند که نکردند و تنها دکتر محمود افشار بود که به این کار جانانه دست یازید. خوب نتیجه چه شد؟ اینک و در این زمان از آن همه افراد صاحب ثروت و مکنت هیچ اسم و اثری نیست و تو گویی که از مام هیچوقت نزاد. اما دکتر محمود افشار با بنیاد این اساس فرخنده به نامیرایی رسید و از آن روز تا به امروز و تا فردای نامتناهی به حیات غرور آفرین خود در قلوب ایرانیان و ایران دوستان و ایران پژوهان ادامه خواهد داد و هر کس در هر کجای دنیا که با زبان و ادب فارسی آشنایی و انسی داشته باشد در قلبش جایگاهی شایسته به این عاشق صادق زبان و ادب فارسی داده است. یادش بخیر که هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق.

اما این همه ی ماجرا نبود. دکتر محمود افشار میراث گرانبهای دیگری نیز به مام میهن و به زبان و ادب فارسی تقدیم داشت و آن فرزند خلفش استاد ایرج افشار بود. وجود بی بدیلی که در تاریخ ادب فارسی کمتر نظیر ان را به خود دیده است و برای شناخت او و خدماتش به فرهنگ و تمدن ایرانی و اسلامی در پهنه ی گسترده ی جغرافیایی آن باید که پژوهشگرانی چند هر کدام از زاویه ای خاص به اقدامات و خدمات او بپردازند. از خط شناسی، کاغذ شناسی، نسخه شناسی کتابهای فارسی و عربی، شناخت و شناسایی لغات مهجور کهن تا لغت و اصطلاح سازی، تاریخ عمومی و تواریخ محلی ایران، جغرافیایی تاریخی ایران، روزنامه نگاری، فهرست نویسی، ایرانگردی و جهانگردی، سفرنامه نویسی های چند صفحه ای، گزارش نویسی علمی و ادبی، چگونگی برگزاری سمینارهای فرهنگی و ادبی، شاگردپروری، تالیف و تصحیح در زمینه های متفاوت تمدن ایران و اسلام. همین جا این نکته را عرض کنم که وقتی از دکتر محمود افشار و ایرج افشار سخن به میان می آید باید به این نکته ی مهم توجه داشت که در نگاه این دو وجود بزرگوار همیشه منظور از قلمرو ادب و تمدن فارسی و اسلامی پهنه ی جغرافیای فرهنگی آنست و نه مرزهای سیاسی.

به هر صورت از جمله خدمات گرانبهای ایرج افشار که به چشم نیامده است اول چاپ صدها عنوان کتاب از ترجمه و تصحیح و تالیف است که به پیشنهاد و تشویق او به دست افراد مختلف چاپ شده است. دوم ایجاد ده ها کتابفروشی و بلکه بیشتر است که باز به پیشنهاد و تشویق و تحریص او توسط اشخاص مختلف دایر گشته اند و سوم چند ده موسسه ی انتشاراتی که ایرج افشار در تاسیس و راه اندازی و شکل گیری آن ها نقشی مؤثر و قاطع داشته است.

اگر زمانه مجال و دماغ دهد و لطف ایزدی شامل شود بنده خاطرات خود را از آن وجود نارنین که قدمتی چهل ساله دارد به رشته ی تحریر در خواهم آورد که بدون شک فرازی مهم از تاریخ و ادب معاصر خصوصاً نشر ایران و نویسندگان و کتاب ها خواهد بود.

با این مقدمه به موضوع گردهمایی امروزمان بپردازیم. امروز، در اینجا جمع شده ایم تا از مردی تجلیل کنیم که قریب به هفتاد سال است که خود را وقف خدمت به فرهنگ و تمدن و مردم خاک پاک لرستان کرده است. مردی از لرستان که نه تنها در شعر تخلص صفای لرستانی را دارد بلکه در زندگی شخصی و اجتماعی هم نماد صفای لری است. از استاد حمید ایزدپناه مردی که از سال 1332 شمسی و از سن بیست سالگی به آموزش و پرورش فرزندان این مرز و بوم پرداخت. ابتدا در دبستان های خرم آباد بعد دبیرستان های آن دیار و سپس در فرهنگ و هنر مأمور ساختن و سامان دادن اداره ی فرهنگ لرستان و در این راه با تمامی تلاش و توان خود کوشید و به راستی توانست فرهنگ و هنر این منطقه را به سامان برساند. استاد ایزد پناه درین بسترسازی فرهنگی برای خود حد و مرزی نشناخت و در همه ی پهنه ی گسترده ی فرهنگی آن کوشید. او وجب به وجب لرستان را درنوردید آن هم نه یکبار که چندین بار و با مردم اقصی نقاط آن ارتباط صمیمانه برقرار کرد و حاصل این کوشش از تبدیل زندان قلعه ی فلک افلاک به موزه تا تأسیس کتابخانه ها و ایجاد نمایشگاه های فرهنگی و نشست ها و بزرگداشت های مفاخر لرستان گرفته تا ثبت و ضبط آثار تاریخی و باستانی تا سرودن شعر به زبان لری فارسی و تالیف تاریخ و جغرافیای تاریخی مفصل لرستان در سه جلد و چندین کتاب و ده ها مقاله درباره ی جنبه های گوناگون فرهنگی لرستان و توجه به موسیقی لری، داستان ها و زبانزدهای لری، ترانه های محلی، فرهنگ لغات لری و لکی و معرفی شاهنامه ی لکی که شرح آن ها مثنوی هفتاد من کاغذ خواهد شد و در این مجال اندک، فهرست وار به عرض رسید و از آن روزها تا به امروز دمی ار این کوشش و جوشش او کم نشده است و اکنون که چند سالی است مقیم پاریس شده است در آنجا و در پهنه ی عرصه ای وسیع تر نماینده و سمبل و معرف فرهنگ و تمدن لری شده است.

استاد ایزدپناه مردی است متواضع و خونگرم و رفیق باز. زود جوش می آورد اما زودتر جوش آوردنش فروکش می کند و از یاد می برد. ابداً مادی نیست البته پولدار هم نیست که ایزدپناه هیچوقت دنبال پول و مال و منال نبوده است و از روزی که خود را شناخته عاشق بوده است و به دنبال عشق بازی و عشق اول و آخر دیرپای او سرزمین پاک لرستان است و هر آنچه بدان مربوط بشود و مادر آن ایران. غزل های استاد چه آن ها که به زبان لری است و چه فارسی همه عاشقانه است و به هر بهانه در لابه لای آنها به عشق بازی با معشوق خود می پردازد. کتاب هایش همه عاشقانه است و زندگیش همه عشق و عشق او به خاک پاک لرستان است و گویی هیچ چیز و هیچ جای لرستان در جان او و دل او نیست. به کتاب تعصب دارد. خواسته و ناخواسته مبلغ کتاب و مطالعه است و به هر کس می رسد به مناسبت مقام و موقعیتش به او کتاب هایی چند برای مطالعه معرفی و توصیه می کند. مهمان دوست است نه کم توقع که اصلا توقعی از کسی ندراد. دوستدار است و با هر کس که آشنا می شود دوستی بی شیله پیله ی او را به دل می گیرد. طول آشنایی بنده با ایشان بیش از چهل سال است و او را در شرایط و حالات متفاوت در گذر ایام دیده ام اما در تمام این مدت اول عشق او به سرزمینش و دوم عشقش به مردم و دوستی او با مردم. کار راه انداز است. اگر ببیند کسی گرفتاری دارد و از دست او کاری بر می آید بی مزد و منت دنبال کار می گیرد تا به ثمری برساند. صاف و ساده است همانند همه ی لرها، گفتارش شیرین است اما وقتی که موضوع سخنش به جنبه ای از فرهنگ و تمدن لرها مربوط بشود شور انگیز می شود و آنجاست که اختیارش را از دست می دهد.

استاد ایزدپناه همه ی صفات لری را در خود جمع دارد و با آنکه به قول معروف در شهر زندگی کرده و سپس ساکن تهران شده و آب تهران را خورده است و بعد هم پاریسی شد اما آن خصلت بی شیله پیله ی لری را از دست نداد و حسابگر و فرصت طلب نشد. اکثر افراد زبان خوشی دارند و دلی ناخوش اما ایزدپناه بعضی مواقع زبانش تلخ می شود اما همیشه دلش صاف و روشن است و بطور خلاصه باید گفت ایزدپناه خواسته و ناخواسته مظهر و نماد خصلت های لری است و هر کس با او دمخور شود با او و در او به لرستان می رسد و به صفای ساده و بی آلایش لری و تجلیل از استاد حمید ایزدپناه تجلیل از عشق است. عشق به ایران، عشق به لرستان و عشق به انسان و چه خوب است عاشقی. خدا کند که بازار عاشقی دوباره رونق بگیرد و داغ و داغتر شود که از صدای سخن عشق ندیدم خوش تر.

دست آخر خدا پایدار بدارد علی دهباشی و بخارا را که باعث و بانی این شب های شور انگیز و غرورآفرین است که حسابش از دست خودش هم دررفته است. مریزاد دستش و تا باد چنین بادا.»

و سپس از ایرج کاظمی برای سخنرانی دعوت شد و وی نیز با خواندن این شعر سخنان خود را آغاز کرد و در ادامه از لرستان، مهد بزرگان سخن گفت:

غوار اسب رهواری دیاره                 خِوَر داری خِوَر سیم ها میاره

غریوتش د دامونم خدایا                     برس اوری که بارونی بواره

اگر دریا نیسی دریا دلی با                 اگر صحرا نیسی باغ گلی با

د طوفان و بلای روزگارُ                   چراغی با امید ساحلی با

« ما لرستانی ها از دیرباز به میهمان نوازی معروف و مشهور بوده ایم و سفره پهن شده ی ما با هر مائده ای پذیرای مهمان های ناشناسی است که بر ما وارد می شوند. درست نظیر اعراب ساده دل دوره ی جاهلیت عرب که در یک واحد دور افتاده هر مسافر ابن سبیل و در راه مانده ای را با آنچه که داشته اند پذیرایی می کردند. اما شاید که البته این اعتقاد من است آنچنان که از این خصلت پسندیده برخوردار بوده و هستم از پاسداشت و بزرگداشت مفاخر علمی، فرهنگی و هنری و دینی خود آنگونه که باید و شاید چندان مراقب این خصلت نبوده ایم. امید است که در آینده بیشتر به این امر واجب توجه داشته و ادای دین کنیم و اما اصل موضوع مجلسی است که امروز به همت و پایمردی بزرگان عرصه ی ادب و قلم بویژه جناب آقای علی دهباشی برگزار گردیده است. موضوع پاسداشت بیش از پنجاه سال خدمات فرهنگی و ادبی و هنری استاد حمید ایزد پناه است که به حق وی را باید از مفاخر فرهنگی و هنری لرستان وایران دانست. استاد ایزدپناه برای ما لرستانی ها محصول دورانی است که امکان تکرار آن وجود ندارد و نسل امروز ما با کمال تأسف از شرح احوال و آثار و در کنار آن خدمات ارزنده اش به فرهنگ و هنر و تاریخ قوم لر آنگونه که باید آگاهی داشته باشد نداشته و این تأسف امروز هم برای ما باقی است. درست است لرستان ما معروف و مشهور به سرزمین فرزانگان است. شخصیت های بزرگ روحانی نظیر علامه بحرالعلوم، آیت الله بروجردی و اساتیدی چون استاد دکتر عبدالحسین زرین کوب و استاد سید جعفر شهیدی و مهرداد اوستا از این منطقه و این سرزمین الهی و اهورایی معرفی می شوند که متاسفانه به هر دلیل آنگونه که شایسته و بایسته بوده است این امر به سامان واقعی خود نرسیده و شرمساری این غفلت برای ما باقی است. استاد حمید ایزدپناه از زمره کسانی است که حافظه ی فراموشکار ما تا امروز که عرض شد به همت عزیزان بزرگواری به فکر تجلیل و پاسداشت این عزیز افتاده و این جلسه ی باشکوه را برگزار کرده اند در اندیشه این حق شناسی واقعی بوده و ما باید از بن جان و با همه ی وجود از این عزیزان تشکر و سپاسگزاری کنیم.

استاد حمید ایزد پناه در سال 1312 خورشیدی در خرم آباد به دنیا آمد. پدرش مرحوم ملاقاسم ساکی بود که بعدها به ایزد پناه شهرت پیدا کرد. انسانی ادیب، خوش محضر و به گفته ی معمرین لرستانی صاحب طریقت بود. حمید ایزدپناه تنها فرزند ذکور خانواده پدری است که در همان دوران کودکی سایه ی پدر را از سر خود بازرفته دید و عمویش مرحوم علی اکبر ساکی حفاظت وی را به عهده گرفت و به حق در حق وی پدری کرد. استاد ایزدپناه دوران کودکی را با همه ی مشکلات و سختی های اجتناب ناپذیر به پایان برد و پس از گذران دوران دبستان مدت ها به شغل آزاد برای گذراندن معاش مشغول شد. تا جایی که به یاد دارم مدتی را در کارخانه ی برق مرحوم حاج شیخ مهدی تافی به کار کنتورنویسی مشغول بودولی در طی همه ی این دوران پرآشوب فکر مدرسه دوباره به کلاس درس رفتن از فکر و ذکر او خالی نبود. تا سرانجام با هر وضعی که بود به دبیرستان پهلوی سابق که تنها دبیرستان پسرانه ی پنج کلاسه بود ورود کرده و با همتی که قابل وصف نیست و تحمل سختی ها و تهی دستی ها در کنار آن اعتماد به نفس مثال زدنی تحصیلات دبیرستانی را به پایان برده و بصورت پیمانی به استخدام فرهنگ آن زمان درآمد. یکی دوسالی در دبیرستان پانزده بهمن و سپس دبیرستان های پهلوی و امیر کبیر به تدریس پرداخت. در کنار و همراه با کار معلمی و تدریس از مسائل هنری و ذوقی که در ذات وی سرشته بود غافل نمانده و به یاد دارم که در سال 1333 اگر حافظه ام خطا نکرده باشد اولین نمایش خود طراحی کرده را در سالن دبیرستان به نمایش گذاشت و خود یکی از نقش های آن را نیز به عهده داشت. استاد ایزد پناه در امتحان ورودی دانشکده ی پلیس قبل از سال چهل پذیرفته شد و چند ماهی را در دانشکده ی افسری شهربانی طی کرد. اما از آنجا که این کار با روحیه ی وی سازگار نبود دوباره به کار معلمی برگشت و با ورود به دانشگاه تهران در رشته ی فرهنگ اسلامی فارغ التحصیل گردید. دبیرستان های بهار و دانشسرای مقدماتی دختران و چند دبیرستان دیگر از محضر وی بهره مند و دانش آموزان آن روزگار که امروز بسیاری از آنان در قید حیاتند و از مراتب فضل و دانش وی برخوردارند از ذکر دقایق به یاد ماندنی استاد ایزدپناه هر چند گاه ما و سایر دوستان را به عوالم گذشته سوق داده و یادآور آن لحظه ها می شوند.

از سال 1376 که انجمن قلم لرستان تشکیل شد و مدت ده سال مسئولیت آن به عهده ی نگارنده بود یکی از برنامه های انجمن تجلیل و پاسداشت بزرگان عرصه ی ادب و فرهنگ لرستان بود که متاسفانه آنگونه که باید و شاید به انجام نرسید. هر چند انجمن موفق شد در بزرگداشت فرهیختگانی چون مرحوم استاد زرین کوب و مهرداد اوستا و استاد محمد حسین اره موفق باشد و این برنامه ها را به انجام برساند.

استاد حمید ایزد پناه در حوزه ی فرهنگ ملی و معرفی فرهنگ و هنر این استان و این کشور به حق از نوادر روزگار ماست. وی کسی است که حشمت الله رشیدی و رضا لقائی را برای اجرای برنامه ی موسیقی لری به رادیو ایران معرفی کرد و در سال 1344 کتابی در معرفی نواها و تصنیف های رایج لری به دوستداران این هنر عرضه کرد. خدمات استاد ایزد پناه در فرهنگ و هنر سابق از یاد و خاطر هیچ لر اهل ذوق و هنر محو نخواهد شد و لرستان و لرستانی ها هماره به وی می بالند. آثار استاد ایزد پناه در چندین کتاب و مقاله خلاصه نمی شود بلکه عشق و علاقه و وابستگی عاطفی وی به سرزمین و زادگاهش لرستان قابل توصیف نیست. کتاب آثار باستانی لرستانی که از کارهای انجمن مفاخر ملی در سال 1350 است از آثار ارزنده و کم نظیر او در حوزه ی لرستان شناسی است. که در آن روزگار به عنوان کتاب سال برگزیده شد و بارها به چاپ رسید.

امروز که در اینجا به پاسداشت خدمات فرهنگی و هنری این عزیز گرد هم آمده ایم از بن جان و عمق درون آرزو داریم از محضر و درگاه حق خواهانیم که سایه ی این دانش مرد بی بدیل همچنان بر سر فرهنگ و معرفت و اعتلای مردمی و بومی این سامان مستدام بوده و ما از فیض وجود او همچنان بهره مند بمانیم. حسن ختام بحث را با این غزل بسیار شیوای وی که در سال 1344 سروده شده است به پایان می برم:

کاشکی عشق دُوِسنه حاشا بکردی مَی

تا طوق غم دِگَردنِ دل، وا بکردی مَی

کاش که گول شیطون چشمه نحردی مَی

کاشکی یایِه آیم و هوا بَکردی مَی

ره وارفیق رتم وای بی حیا دلم

کاشکی رفاقت دل دنا بکردی می

کاشکی دِ چاه سینه می من یوسف دلم

تا راحتش ز جور زلیخا بکردی مَی

کاشکی که اُور زِلفِ تو سایه میون وِ ریت

بَلِکم موی که سیل و بالا بکردی مَی

اُورِ غمت د اَسرِ چَشم سا نمی کنه

کاشکی که چتر زلف تونه وا بکردی مَی

دل بی منه و عشق تو ناکس دوچار کرد

کاشکی چنی دلی به چنی پاسا بکردی مَی

هم هی صفا غمش خووه من سیم و یادگار

ری، اَرینَه نوی و کُمی لا بکردی مَی

آخرین سخنران شب حمید ایزدپناه، جبار امیری بود که از ایزدپناه و عشق عمیقش روایت کرد :

شادی مجلسیان در قدم و مقدم توست     جای غم باد هر آن دل که نخواهد شادت

شکر ایزد که ز تاراج خزان فتنه نیافت     بوستان سمن و سرو و گل و شمشادت

سرزمینم سرزمین رازهاست، دیرگاهی است آوردگه ستیز ناسازهاست.سرزمینی که یونانیان زاگرسش خواندند و بی گمان پیش از آن نامی داشت و نامی بود."اوپایری س ان"یا"اپورسن"و همان"ابرسن"،برابر نهاده ی کوهی که بر فراز آن آهن باشد.هنوز در زبان لکی آهن را "آسن" گوییم.نیاکان گرامی ما با دستیابی به آهن-برای نخستین بار در جهان،و آفرینش ابزارهای نبرد-دلاورانه، به چیرگی و بیداد یکهزارساله ی بابلیان بر ایران ارجمند،پایان بخشیدند.

آری، آفریده های درخشان هنرمندانه ی نیاکانمان در دوران زرین مفرغ لرستان، روزگاریست چشم نواز شگفت برترین موزه‌های گیتی اند.آنجا که نگاره های بی مانند پیش از تاریخش، تاریخ زندگی مردمان را جابه جا کرد.دیاری که"یارسان"و"گوسانان"، پیام آور آواهای اساطیری و کیش نخستین اند و هزاران شگفتی دیگر؛ یادگار مانای هزاره ها که همه و همه رنجور و خاموش، در غبار بی کسی ها چشم در راه بیدادگری بودند...تا در آبانماه سال هزاروسیصدودوازده خورشیدی در آسمان همیشه ستم آلود لرستان، ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد.

استاد حمید ایزدپناه، آیینه ای که آفتاب عشق،نقش پرنگار ناپیداکران عاشقی را در سینه ی بی کینه اش قلم زد:

دلبر و دلربای عشق آمد     سربر و سرنمای عشق آمد.

آموزگاری نیک و نواندیش و مهرپرور که از نوجوانی دل به فرهنگ و هنر دیارش سپرده بود.خوشبختانه چرخ بدان سان چرخید که استاد توانست اداره ی فرهنگ و هنر لرستان را در اتاقی تهی از سرشار، بنا نهد.به راستی سامان دادن نابسامانی های بی شمار در آن روزگار وانفسا، بس ناباورانه و دور از ذهن می نمود؛ ولی چه باید کرد! این آغاز راه بود...

آموزش و گسترش فرهنگ ایرانی، آن هم در زمینه ی موسیقی و تیاتر و سینما و دیگر هنرها، بر بسیاری گران می آمد و بی گمان این حضرات سد سخت گذر و پرخطر راه، در این میدان بودند و گریزی از نبرد نبود...؛راهی پرپیچ وخم و سراسر فراز و فرود در سنگلاخ نادانی و کج فهمی، در گذرگاه نامردمی و بی مهری و ناسپاسی و... پرواز پرنده ای نوخاسته در آسمانی تیره و پرتیر را می ماند در تیررس شکارچیانی سنگدل و بی پروا در ستمکاری و بیداد:"عاشقی شیوه ی رندان بلاکش باشد".

ناروا و ناسزای گاه و بیگاه از سر جهل و جاه، ناتوانی در برابر شکوه بیکرانه ی هنر،همواره بداندیشان را به گمراهی و خرابی کشانده است ولی هیچ گاه، هیچ یک از آن هزاران بلا و جفا، وفای صفا را به عشقش کم نکرد؛ چه گویم و از کجا گویم...

بازسازی، جان بخشی د رهایی دژ شاپوری( قلعه فلک الافلاک )و دگرگونی ماهیت آن از زندان به موزه ی مردم شناسی،شناخت و شناساندن و پژوهش در کتیبه های تاریخی و نگاره های پیش از تاریخ لرستان، پژوهش در زمینه ی ترانه و موسیقی لکی و لری، و گردآوری و جاودانه کردن این آواهای دلربا و ماندگار.ترانه سرایی و آهنگسازی، نوشتاری ارزشمند درباره ی اهل حق لرستان، از گاهشماری و جمع خانه و تنبورنوازی پیروانش گرفته تا پیوند جانانه ی آن ها با مهر و مهرآیینی..

پژوهش هایی دیگر چون خاندان برسقیان در لرستان، مردم شناسی الشتر، نوروز در لرستان، گردآوری زبان زدها و واژه های لکی و لری، تأليف و برگردان شاهنامه ی لکی با تلاش فراوان و ستودنی. راه اندازی کتابخانه در خرم آباد، بروجرد، الشتر، کوهدشت و الیگودرز سرآمد این همه اثر درخشان تدوین آثار باستانی و تاریخی لرستان که از آثار فاخر فرهنگی ایران زمین است. شگفت تر و ویژه تر از همه ی اندیشه هایش هنجار شکنی و پیش قراول بودن در دگرگونی و طرح نو درانداختن در آن ساختار اجتماعی است که به راستی درست ترین هنجارها بود. بی شمار تلاش های جانانه و راستین از سر شور و شگفتی در زمینه های گوناگون فرهنگی و هنری که در این گفتار نمی گنجد،کارنامه یی زرین و بی همتا از استاد در تاریخ و هنر دیارمان بر جای گذاشت.

آیا چنین عشقی را جز مهر میهن و شور شعر و شعور می توان نامید.شوربختانه فرهنگ ستیزان و بی هنران این عاشقانهها را دشمن دین و دنیا پنداشتند،تا آنجا که همه خدمت بی مزد و منت، سرانجام فرهاد عاشقی را از بیستون شیرین عشقش راهی دیار غربت و دلتنگی کردند. دلباخته و شیدای زادگاهش را چنان آزردند که اندیشه و یارای پس نگریستن نداشته باشد و چه زیبا و دلنشین استاد این ستمکاری را در چامه یی سراسر درد می سراید:

به اختیار نرفتم من از سرا و دیارم

که خوی بدکنشان بود و فتنه کرد به کارم.

کجای بهتر از زادگاه خرم و آباد

کجای خوشتر از آن جلوه های بزم بهارم.

شکوه هستیم ایران و خاک پاک اهورا

غرور من به دیار غربت است و قوم و تبارم.

مرا ز که خویش بریدند چون شکوفه ز گلبن

به بار بود بهارم کنون نه بار و بهارم.

هزار خاطره با اشک و آه کرده نسیبم

ز گرد رفتن یاران بغیر آه چه دارم

نه خواب تا که به رویا زیار رفته بپرسم

که چشم بی خبر از خواب شد ستاره شمارم

درای قافله آوای غم سراید و اینک

یکی دیگر از بخش‎های این مراسم قرائت پیام دکتر منوچهر ستوده بود و علی دهباشی این پیام را چنین قرائت کرد:

متن پیام استاد دکتر منوچهر ستوده که به لطف آقای علی امیری دقایقی پیش به مجلس امروز ما رسید .

بسم‎الله خیرالاسماء

باز هم علی دهباشی عزیز قصد کرده است برای بزرگان علم و دانش ایران بساطی پهن کند. و این بار قرعة فال به نام حمید ایزدپناه ما افتاده. حمید ایزدپناه را سال‎هاست که می‎شناسم . مردی با غیرت و رشیدی با صفا که برای خاک وطنش هیچ گاه کم نگذاشته و از جوانمردان لرستان است .

در این سنین کهولت که از قضا از حد نیز گذشته برای حمید عزیزم درود می‎فرستم.

با یاد دوست همیشه زنده‎ام، ایرج افشار

پاینده باد خاک پاک ایران

سرباز بازنشستۀ وطن

منوچهر ستوده

شنبه نوزدهم اردیبهشت هزار و سیصد و نود و چهار

دست آخر نوبت به حمید ایزدپناه رسید تا با دوستداران خود در این مجلس سخن بگوید :

کاری کرده اید کارستان من که کاره ای نیستم! بسیار سپاسگزارم که آمدید. ابتدا می خواهم به یاد ایرج افشار که برای من همه چیز بود شعری بخوانم:

به یاد ایرج افشار

افشار ما که ره سوی دیدار یار کرد

غم خانه دل مرا بی غمگسار کرد

من، مانده در غبار غم آلود یادهاش

او رفت و آه و انده ما بی شمار کرد

در کوچه سار خاطره های هزارگون

چشمم به هر بهانه، اشکی نثار کرد

ای رفته در غبار پر از راز سرنوشت

دیدی چگونه با من و تو روزگارکرد

تنها نه من زسوک تو غمبار گشته ایم

شهری ز آشنای ترا سوگوار کرد

ما را ز همدمی تو صبر و قرار بود

سوگ تو همدمان ترا بی قرار کرد

بر بام روزگار حضورت همیشگی است

کردار و نام نیک، ترا ماندگار کرد

تا شاخسار عمر تو رنگ خزان گرفت

دیدار با بهار " صفا" بی بهار کرد

از آن همه تعاریفی که دوستان در حق من و همسرم روا داشتند سپاسگزارم. از ایرج کاظمی بینهایت ممنونم . او خود جزو پایه گذرارن موسیقی لرستان بوده است. به یاد دارم هنگامی که کودکی بیش نبودم در فضای متعصب شهرم که هیچکس حق زدن ساز نداشت پدرش برای او معلم موسیقی گرفت و حالا وی از نوازندگان خوب کمانچه و ویولن است. از او نیز برای مهرش سپاسگزارم.

در خدمت استاد جمالزاده بودیم صحبتی بود و ایشان بیتی خواندند:

" نه به عالم حرکت بود نه در عرش سکون

گر نبودی به جهان خاک نشینانی چند"

خاک نشینان همان هایی هستند که حافظ می گوید. کشتی نوح خاکی بود که بر آب فرمان می داد. خاک نشینی که اوج دراندیشه و فکر و سینه ی اوست. ایرج افشار و امثال او خاک نشینانی هستند که جهان بر پایه ی فضیلت آن هاست و اشخاصی چون علی دهباشی که با وجود تمام مشکلات و سختی در بخش فرهنگ فعالیت دارند. ما این یک شمع را داریم در کشور و هیچکس چون او اینقدر فعالیت نداشته است. خدا به ایشان سلامتی دهد.

شبستری یک رباعی دارد:

جهان در جنب این نه طاق مینا

چو خشخاشی بود بر روی دریا

ببین تا تو از این خشخاش چندی

سزد گر بر بروت خود بخندی"

واقعا در این دنیا کره ی زمین چقدر است؟ از کره ی زمین ایران چقدر و از ایران لرستان و از لرستان من چقذر؟ هیچ!

اگر کاری می شد تنها از مهر شما نازنینان و دوستانی بود که همیشه در کنار من بودید و بودند و همه مشکلات در کنارشان هموار می نمود و به آسانی حل می شد. هیچ منتی بر هیچکس ندارم چون هر کاری انجام دادم از عشق به شما و میهن و لرستان بوده و است."

استاد ایزدپناه در خاتمه به بخش هایی از موسیقی مذهبی لرستان و موسیقی آیینی اشاره نمود و یارسان و اندکی در باب میترائیسم و ریشه ی کلمه ی لری سخنانی را ایراد فرمود.

در خاتمه دوستداران خود را میهمان دو شعر لری و فارسی از آثار زیبایش نمود:

همیشه بهار

بیا که چی تو بهاری خدا وِ کس نَدیه

هِمای بخت بیاری خدا وِ کس ندیه

هزار فتنه دِ اُور زمونه بارس و دیم

چی تو رفیقی و یاری خدا وکس ندیه

بیا که باغ امیدی د زنی یی چی خُت

همیشه پر گل و باری خدا وکس ندیه

تو پرده ساز امیدی و نغمه ساز سه تار

چی تو ستین و ستاری خدا وکس ندیه

تو گل بهار بهارون عمر می چی خُت

گل همیشه بهاری خدا وکس ندیه

غبار غم و دل با صفا نمیشنه

چنو غمی و غباری خدا وکس ندیه"

"خلوت دل

شب چو در خلوت دل بوی خیالش ز درآمد

همدمی آمد و تنهایی و خفتن به سر آمد

غم غبار از رخ آیینه شب سوز خیالم

پاک کردم به نگاهی که به چشمان تر آمد

شیوه همدمی بوی شب افروز خیالش

مژده ای بود که از مهرسرای دگر آمد

یار رخساره به مهتاب نهان کرده به در زد

گویی از دامن شب، جادوی مهتاب برآمد

شب چراغ شب ما شمع شب افروز خیالش

شعله بر قامت شب زد چو به بامم سحر آمد

دل و جان بوی خیالش بگرفتست و هنوزم

بوی گل می دهدم زآنکه از آن رهگذر آمد

چون نسیمم گذری کرد صفا نازنگاهش

فتنه ای بود که با صبح نگه، جلوه گر آمد"

پایان بخش شب حمید ایزدپناه اجرای موسیقی بود : حشمت رجب‎زاده ( آواز) ، فرج علیپور ( کمانچه)، وحید خسروی( دف ) ، میلاد علیپور ( تار) و بابک پیمانی ( سازهای کوبه‎ای)

و در بخشی دیگر نیز تمبر یادبود حمید ایزدپناه توسط عبدالرضا مولوی به وی اهدا شد.

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692