شب شاهنامه یکی دیگر از شبهای مجله بخارا بود، شب یکصد و نود و چهارمین شب که عصر پنجشنبه 21 اسفند ماه 93 با همکاری بنیاد فرهنگی اجتماعی ملت، مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، گنجینه پژوهشی ایرج افشار و انتشارات سخن برگزار شد.
نخست علی دهباشی از سوی مجله بخارا و دیگر برگزارکنندگان این شب به حاضران خیرمقدم گفت و سپس چنین ادامه داد:
مفتخریم که یک بار دیگر پس از یک سال به مناسبتی دیگر در خدمت استاد ارجمند دکتر جلال خالقی مطلق هستیم. گفتنیها دربارۀ آثار ایشان بسیار است. نویسندگان معتبری درباره ایشان نوشتهاند و نیازی به تکرار دانستههای حضار گرامی نیست.
مردی که پس از نیم قرن از عمر شرق خویش را بر سر تصحیح و ارائه یک متن منقح از شاهنامه گذاشته است و بیش از سی بار از آغاز تا پایان این متن ممهم را از وجوه گوناگون مورد ارزیابی قرار داده که حاصلش علاوه بر ارائه یک متن کامل ، بیش از هزار صفحه مقاله درباره قهرمانان و شخصیتهای ادبی فردوسی، آگاهیهایی درباره بخشهای ناشناخته و آرایههای ادبی این متن مهم نوشته است.
اینک امشب پیرایش دوم شاهنامه که اخیراً توسط انتشارات سخن منتشر شده است حاصل نیم قرن پژوهش و کوشش پیگیر استاد دکتر جلال خالقی مطلق در متن این کتاب است. دکتر خالقی مطلق پس از آنکه تصحیح این کتاب را بر اساس شانزده دست نویس و ترجمۀ عربی بنداری در هشت دفتر و یادداشتهای توضیحی آن در چهار بخش به انجام رسانید و در کنار آن ده ها مقالۀ تحقیقی در باب شاهنامه نوشت اکنون نتیجۀ آن همه کوشش را در پیرایش جدید خود در دسترس خوانندگان قرار داده است
او همچنین در پیشگفتار مبسوط خود بر این کتاب، از تاریخچۀ حماسه سرایی در ایران گرفته تا پرداختن به زندگی دقیقی و فردوسی، بررسی همه جانبۀ محتوای شاهنامه و سرانجام گزارش جزئیات شیوۀ کار خود، پیشاپیش هرگونه آگاهی لازم را در دسترس خوانندگان گذاشته است.
و سپس فیلم سخنرانی ایرج افشار در مراسم رونمایی اولین چاپ شاهنامه خالقی در تیرماه 1386 پخش شد که تکهای کوتاه از آن را با هم میخوانیم:
"خالقى تنها مصحح شاهنامه نيست. او با انس خاصى كه به شاهنامه پيدا كرده است و با كنجكاوى ژرفى كه در تاريخ ايران باستان دارد بيش از يكصد و پنجاه مقاله تاريخى و ادبى و زبانشناختى نوشته است كه قسمتى به صورت مقالات در مجلات و نشريّات فارسى به چاپ رسيده و قسمتى به زبان انگليسى در دانشنامه ايرانيكا و خوشبختانه چهل و سه تا از آنها را على دهباشى در دو مجلد با نامهاى گلِ رنجهاى كهن و سخنهاى ديرينه جداگانه منتشر ساخته است و اكثر اين نوشتهها در مقولات اصلى و خاص شاهنامه و مشكلات مربوط به آن كتاب است.
اجازه بدهيد اين سطور را با خواندن چند عبارت برجسته از نوشته خالقى مطلق كه عنوانش «اهميت شاهنامه فردوسى» است ـ البته با بريدگى و كوتاهكردگى ـ به پايان برسانم:
ميتولوژى
آنچه موضوع ميتولوژى است در شاهنامه، شديدا با مسائل فلسفى و اخلاقى توأم است و شيوه بيان نه نقلى محض بلكه بسيار جاها به صورت ديالوگ هاى ديالكتيك (گفت و شنودهاى استدلالى) درآمده است.
ادبيات پهلوى
ما با داشتن شاهنامه ترجمه شاعرانهاى از خداى نامه و تعداد زيادى از رسالات كوچك و بزرگ پهلوى از جمله كارنامه اردشير بابكان و يادگار زريران و يادگار بزرگمهر كه اصل پهلوى آنها نيز مانده است در دست داريم."
سخنران اول این مراسم دکتر علی اشرف صادقی بود که در ابتدا از این که پیرایش جدید شاهنامه که برای عموم قابل استفاده است و دکتر خالقی مطلق سالها پیش وعدۀ آن را داده بودند، سرانجام به چاپ رسید ابراز خرسندی کردند و گفتند: هرچند که زحمات بیدریغ دکتر خالقی برای رسیدن به نسخهای منقح از شاهنامه ستودنی است و زبان ما مخاطبان از تشکر قاصر است، اما به جاست که تشکر ویژهای هم از بنیاد دایرهالمعارف بزرگ اسلامی بکنیم که نسخۀ پیشین را با کیفیت و بهایی مناسب برای استفادۀ پژوهشگران منتشر کرد. پیرایش دو جلدی جدید برای مخاطبان عادی فرهنگدوست، که البته توان مالی خوبی هم دارند، بسیار مناسب است. چون در آن توضیحات و ذکر نسخهبدلها به اختصار و در حد نیاز صورت گرفته است. در حال حاضر دکتر خالقی با همکاری بنیاد دایرهالمعارف بزرگ اسلامی درصدد تدوین کشفالابیاتی برای شاهنامه است که خود آن را «بیتیاب» مینامد. پس از آماده شدن آن میتوان این نسخۀ جدید را به همراه بیتیاب در قطع کوچک و با کیفیت معمولی چاپ کرد که قیمت آن مناسبتر خواهد بود و برای طبقۀ متوسط و دانشجویان هم قابل خرید. چاپ نخست این اثر دستمایۀ تحقیق واقعی دربارۀ شاهنامه است. مثلاً در حواشی آن به تلفظهای مختلف واژگان فارسی که کاتبان مختلف شاهنامه برای ما به میراث گذاشتهاند برمیخوریم. پس در آن هم متن منقح و پیراسته است و هم حواشی مفید فایدۀ بسیار. درواقع میتوان آن را گنجینهای برای تحقیق در دستور و واژگان زبان فارسی و تاریخچۀ داستانهای خود شاهنامه دانست.
پیرایش دوم مقدمهای بیش از 100 صفحه دارد که مطالعۀ آن برای عموم بسیار آموزنده است و من به شخصه از بخش آخر آن که مربوط به زبان فردوسی است بسیار استفاده کردم. چون کار خود من هم بیشتر زبان است تا ادبیات؛ از این رو، آن را برای فرهنگ جامع زبان فارسی که در دست تدوین است هم بسیار مفید یافتم.
البته دربارۀ زبان قرن چهارم هجری میتوان مفصلتر از این سخن گفت. خصوصاً اینکه این شاهنامه از مقابلۀ 16 نسخۀ مختلف پدید آمده است و میتواند گونههای زبانی مختلفی را نشان دهد. دکتر خالقی به درستی اشاره کردهاند که ما به سادگی نمیتوانیم به زبان خود فردوسی نزدیک شویم مگر اینکه نسخهای یافته شود به خط خود فردوسی یا نسخهای که به تأیید او رسیده باشد و این احتمال هم البته تقریباً محال است. میدانیم که فردوسی شاهنامه را به زبان معیار آن زمان سروده است و در آن هنگام نیز زبان معیار با زبان ولایات متفاوت بوده است. در دو شهر بزرگ خراسان آن روزگار، یعنی نیشابور و طوس، گویش و زبان در مرکز و در نقاط اطراف یکسان نبوده است و این امر از مقایسۀ کتابهای نویسندگانی که در بخشهای مختلف آن نواحی زندگی میکردند بهخوبی درک میشود. این مسئله ما را با دشواریهایی روبهرو میکند که برای مرتفعکردن آنها لازم است تحقیقات جامعی بر روی زبان معیار قرون 4و 5 هجری صورت گیرد و ما به گونههای مختلف تلفظ واژگان اشراف پیدا کنیم. شاهنامۀ دکتر خالقیمطلق و تمام نسخهبدلهای آن از جملۀ متونی است که میتواند در این تحقیقات راهگشای ما باشد. با این نوع نگرش و برخورد با مسئلۀ زبان است که میتوانیم ابزارهای مطمئنی در دست داشته و امیدوار باشیم روزی به زبان سرایش شاهنامه نزدیک شویم.
در پایان از دوست گرانقدرم دکتر جلال خالقیمطلق به پاس تمام زحماتش تشکر میکنم و برای او و تمام دستاندرکاران و کسانی که کار را به ثمر رساندند و در بهتر عرضه شدنش سهیم بودند آرزوی توفیق بیشتر دارم.
سپس فیلم سخنرانی دکتر ژاله آموزگار در شب دکتر جلال خالقی مطلق پخش شد که بندی از آن را بار دیگر با هم مرور میکنیم:
فهرست بلندبالای کتابها و مقالات ابتکاری دکتر خالقی معرف حضور همگان هست، هشت جلد چاپ انتقادی شاهنامه او زینتبخش کتابخانههایمان و سه جلد یاداشتهای شاهنامه او مشکلگشای مقالاتمان و همگی چشم انتظار واژهنامه تاریخی او....
از سویی دیگر کیست که نداند که ابوالقاسم فردوسی سی سال رنج برد تا برگه هویت ما را با خامه جادوییاش جاودانه کند و ستونهایی را پی افکند که باد و باران و آزار دیگران گزندش نرساند و چنان اشتیاقی در ایران دوستی در دل فرزندان آیندهاش به وجود آورد که از میان آنها هم یکی دکتر خالقی باشد که سرشار از عشق به ایران و دلبسته به هویت ایرانی برای بهتر عرضه کردن دستاورد سی سال رنج فردوسی، سی و پنج سال عمر و سلامتیاش را وقف کند تا این دفترهای انتقادی شاهنامه در دسترس همگان قرار گیرد.
پس از آن سجاد آیدنلو از یک عمر تلاش دکتر خالقی چنین حکایت کرد:
کوششها و پژوهشهای حدوداً پنجاه سالۀ دکتر جلاق خالقی مطلق، به لحاظ کم و کیف بر صدر مطالعات شاهنامه شناختی است. نتیجه بخش بزرگی از این زحمات عرضۀ متن منقحی از حماسه ملی ایران است که به دلیل داشتن چند ویژگی ، از چاپهای پیش و پس از آن متمایز و برتر است. این ویژگیها عبارت است از : 1 ـ بررسی تقریباٌ پنجاه نسخه شاهنامه و انتخاب شانزده دست نویس برتر و معتبرتر برای کار تصحیح. 2 ـ اساس قراردادن کهنترین نسخۀ فعلاٌ شناخته شده شاهنامه در 614 ه.ق، 3 ـ استفاده از تصحیح قیاسی 4 ـ به دست دادن کامل نسخه بدلها 5 ـ حرکتگذاری کلمات برای آسانی خوانش متن.
در ویرایش جدید تصحیح دکتر خالقی که اخیراٌ و چند سال پس از انتشار تصحیح پیشین در دو جلد به همت نشر سخن چاپ شده است. افزون بر ویژگیهای مذکور جند مورد و تفاوت دیگر هم هست. از آن جمله : 1 ـ افزایش شمار نسخههای مبنای کار از شانزده به بیست و یک به ویژه استفاده نظر گیر از دست نویس نویافته معتبر سن ژوزف 3ـ استفاده از برخی پیشنهادهای منتقدانِ چاپ قبلی و نیز به کار بستنِ تجربیات و نویافتههای خود ایشان 3 ـ حرکتگذاری کاملتر و مفصلتر کلمات شاهنامه مطبق با تلفظ زمان و زبان فردوسی 4 ـ آوردن نسخه بدلها به صورت گزیده. 5 ـ توجه بیشتر به املای واژهها آن گونه که احتمالاٌ فردوسی مینوشته. 6 ـ دقت در رسمالخط ترکیبات شاهنامه 7 ـ نشانهگذاری نگارشی متن. 8 ـ افزایش شمار یبتها از 49488 بیت تصحیح پیشین به 49535 بیت. 9 ـ داشتن مقدمهای مفصل درباره سابقه حماسهسرایی در ایران و معرفی حامع فردوسی و شاهنامه .
کارکرد خلاقی مطلق علمیترین و منقحترین تصحیح شاهنامه است و پس از آن دیگر نباید کسی یا کسان دیگری به تصحیح مجدد شاهنامه بپردازند بلکه روش درست علمی سپاسگزاری از زحمات دکتر خالقی مطلق، بررسی کامل و باریک بینانۀ ویرایش جدید ایشان و طرح مکتوب پیشنهادهایی درباره ضبطها و قرائتهای آن صرفاٌ بر اساس دلایل و قراین علمی و عاری از هرگونه غرضورزی و رشگآلودگی است.
یکی دیگر از بخشهای شب شاهنامه پخش قسمتی از فیلم « مردم و شاهنامه» کار حسین ترابی بود که به نقالی شاهنامه اختصاص داشت.
قرائت پیام دکتر جلیل دوستخواه یکی دیگر از بخشهای شب شاهنامه بود و سپس نوبت به محمد افشینوفایی رسید که موضوع سخنرانیاش را « پیرایش دوم شاهنامۀ خالقی مطلق و بحث درباب تلفظهای شاعر» قرار داده بود :
شاهنامۀ فردوسی ارجمندترین متن فارسی است که به دست ما رسیده است. گذشته از جذابیتهای داستانی و تاریخی، قدمت و حجم بزرگ این کتاب آن را به منبعی بینظیر برای بررسی زبان فارسی در ادوار کهن بدل کرده است. از این رو بحث دربارۀ سخن اصلی فردوسی و به طور کلّی تصحیح این متن دست کم از هفتصد سال پیش رواج داشته و طبعاً هنوز هم ادامه دارد.
متأسفانه ما مجال و حوصلۀ کار مستمر و متمرکز بر روی یک موضوع مشخص را کمتر داریم. از این روست که هنوز از مهمترین متونمان تصحیح روشمند و قابل اعتمادی در دست نداریم و هم از این روست که اغلب، نمیتوانیم افراد متخصّصی تربیت کنیم. اهل تخصّص نیستیم، بیشتر اهل تفنّنیم. شاید این مسأله به طبیعت ما بازمیگردد. درست نمیدانم. آنقدر هست که مثلاً هنوز بعد از گذشت بیش از هفتاد سال، تصحیح محمّدعلی فروغی از کلّیات سعدی یگانه مرجع پژوهشگران باقی مانده است.[1] اگر آن مرحوم، مغضوب رضاشاه نشده بود و چند سال پایان عمرش را خانهنشین نمیشد امروز همان چاپ هم که با امکانات بسیار اندک آن روزگار (و البته با دانش و دقّت فروغی) فراهم آمده، در دسترس ما نبود. آثار سنایی، آثار خاقانی، آثار نظامی و بسیاری از متون مهم دیگر وضعیتشان از این هم بدتر است. تمام تاریخ وصّاف را پدربزرگ فروغی، محمّدمهدی ارباب اصفهانی یکبار در هند حدود صد و پنجاه سال پیش چاپ سنگی کرده و هنوز تنها چاپ کامل این متن مهم است.[2]
باری شاهنامهپژوهی نیز در ایران وضع خوبی نداشت. خوشبختانه شرقشناسان به این متن مهم توجّه نشان دادند و تحقیقات مفیدی روی آن انجام شد. چاپهای مَکَن (کلکته، 1829)، ژول مول (پاریس، 1878)، فولِّرس و شاگردش لَنداوئر (لیدن، 1877- 1884) و چاپ معروف به چاپ مسکو (مسکو، 1960- 1971) از جمله کوششهایی بود که ایشان در جهت تصحیح و طبع شاهنامه انجام دادند.
البته در این میان از ایرانیان نیز امثال سیّد حسن تقیزاده برخاستند و تحقیقات معتبری هم دربارۀ شاهنامه به عمل آوردند. اما مجموعاً مرجع شاهنامهپژوهی، مستشرقان بودند. تا اینکه به برکت تحقیقات دکتر جلال خالقی مطلق و بعضی محقّقان دیگر، این مرجعیّت خوشبختانه به میان ایرانیان بازگشت. خالقی توانست با صرف بیش از پنجاه سال عمر گرانمایه معتبرترین متن شاهنامه را به جهانیان عرضه کند.
او روش پیرایش خود را علمی- انتقادی- تحقیقی مینامد. «نخست علمی بدین مناسبت که پیش از آغاز کار پیرایش، شمار بزرگی از دستنویسهای این کتاب بررسی و معرفی شدهاند، دگرنوشتها در زیر صفحات با صرف وقت بسیار به شیوۀ مثبت، یعنی هم قید ناهمخوانیها و هم قید همخوانیها، ثبت شدهاند و در این کار به جای توضیحات عریض و طویل، از نشانه گذاری و کوتاهنویسی کمک گرفته شده است. دیگر رعایت ثبت حروف بی نقطه و کم نقطه در موارد ضروری و ثبت املاء دستنویسها و کاربست هر شگرد دیگری که وضعیت دستنویسها را دقیقتر و زودتر نشان دهد و کار را بر خواننده و منقّد آسانتر نماید. دوم انتقادی، بدین مناسبت که در این پیرایش اساس کار بر گزینش «نویسش دشوارتر» گذاشته شده است و نه پیروی تعبّدی از «اقدم یا اصح نسخ». سوم تحقیقی،بدین مناسبت که همراه متنِ پیرایش، یادداشتهای توضیحی در 19450 نکتۀ ریز و درشت دربارۀ مسائل مربوط به متنِ پیرایش آمده است و در موارد بسیاری در توجیه نویسشِ برگزیده و متن شناسی کتاب گفتگو شده است. این کتاب دارای 2600 صفحه است که 315 صفحۀ آن به تنظیم واژه نامه ای در سه بخش اختصاص داده شده است که پس از فرهنگ فریتس ولف، فعلاً کاملترین واژه نامۀ شاهنامه است.»[3]
خالقی با همه زحمتی که بر سر شاهنامه کشیده و با همه عمری که بر سر آن گذارده ارزش کار خود را به اندازۀ یک دستنویس آغاز سدۀ ششم از شاهنامه میداند و کار خود را «پیرایشِ فعلاً نهایی»[4] این کتاب مینامد. طبعاً در کاری چنین سترگ و بدین حجم، اشتباهاتی هم رخ میدهد. تنها املای نانوشته، بی غلط است.
بنده به عنوان کمینه شاگرد دکتر خالقی (که واقعاً تصحیح متن و شاهنامهپژوهی را از آثار ایشان آموختهام و دو سال پیش نیز از نزدیک با ایشان آشنا شدم و از آن سپس از محضر پر برکتشان هم بهرهها بردهام و بعد هم که با دوستم، پژمان فیروزبخش افتخار همکاری با ایشان در مجموعۀ داستانهای شاهنامه را پیدا کردهایم) عرض میکردم به عنوان کمینه شاگرد استاد، ممکن است با بعضی تصحیحات قیاسی ایشان و مخصوصاً تعمیم تعدادی از آنها به سراسر متن موافق نباشم یا دربارۀ برخی تلفظها نظر دیگری داشته باشم (که احتمالاً در بعضی موارد هم اشتباه میکنم) امّا بدیهی است که هرگز نمیتوان عظمت کار ایشان را منکر بود. ایرادی ندارد. راه باز است. خالقی اتفاقاً مردی است که از انتقادها استقبال میکند؛ مخصوصاً اگر مغرضانه نباشد. این را با یادکرد نقدهای دیگران بر پیرایش اول شاهنامه و استفاده از هرکدام که صحیح دانسته، نشان داده است. پس این گوی و این میدان. هر کس نظری و انتقادی دارد بنویسد. هرکدام درست باشد او حتماً خواهد پذیرفت. اما در عین حال باید متوجه بود نمیتوان قضاوتهای ساده لوحانه داشت و مثلاً بر خالقی نقد نوشت و به دلیل اینکه در متنِ او ضبط دشوارتر که به احتمال بیشتر سخن اصلی شاعر است آمده و طبعاً متن به راحتی قابل فهم نیست پیشنهاد داد که فلان دستبرد کاتب را که در یک دو نسخه هم آمده باید به متن برد و از این رهگذر متن را آسان فهم تر کرد.
نکتۀ دیگری که به گمان من منتقدان نباید فراموش کنند این است که امروز اگر میشود به راحتی از ضبط سایر دستنویسها و ارزش ضبط آنها مطلع شد و بر خالقی احیاناً انتقادی نوشت این را نیز مدیون خالقی هستیم. بسیاری از انتقادها بر مبنای شیوه ای است که خالقی مطرح کرده است. توجّه به ضبط دشوارتر و برتری آن، تفاوت آن با ضبط فاسد، توجّه به ملاکهای زبانشناختی و ادبی، توجّه به کاربردهای شاعر در خود اثر یا کاربردهای معاصران او، توجه به تلفّظ لغات در شاهنامه در کنار سایر قواعد تصحیح، همه و همه مواردی است که خالقی به طور روشمند در مورد شاهنامه مطرح کرده و کوشیده تا به نزدیکترین صورت ممکن از سرودۀ شاعر دست یابد. البته ممکن است در موارد اندکی در مصداقها اشتباهی پیش آمده باشد. بسیار خب. موارد، قابل اصلاح اند؛ زیرا روش درست بوده است. منتقدان میتوانند با نوشتن مقالات انتقادی به بیان دیدگاههای خود بپردازند و برخی کاستیها را نیز رفع کنند.
در اینجا دوست دارم به ویژگی خاصی که کار خالقی و برخی از دانشمندان این مرز و بوم را از سایرین متمایز میکند اشاره کنم. مرحوم مجتبی مینوی آنگاه که دیوان ناصرخسرو را تصحیح کرد در جلو هر بیتی که معنای آن را درنمییافت علامت سؤال گذاشت تا محقّقان بتوانند دربارۀ ابیات مشکلدار بحث کنند و احیاناً به حل آنها بپردازند و کار را جلو ببرند. بنابراین هرکسی بعدتر این ابیات را به سهولت مییافت و اگر نکتهای دربارۀ آنها میدانست یا میفهمید مینوشت و کار را پیش میبرد. مینوی میتوانست علامت سؤال نگذارد و خود را - چنانکه مرسوم است- عالِمِ کل بنمایاند و در نتیجه مشکل آن ابیات همیشه بر سر جای خویش میماند. کسی هم از او نمیپرسید چرا علامت سؤال نگذاشته ای؟ اما این کار را کرد و باعث شد پس از او نیز کار پیش رود. یعنی عملاً دامنۀ تصحیح خود را پس از مرگش نیز ادامه داد. دکتر شفیعی کدکنی در تعلیقات آثارش هرچیزی را که درنیافته بدان اشاره کرده و جای بحث را باز گذارده است. این در حالی است که بسیاری از مصحّحانِ متون که هیچ علامت سؤالی هم در کارشان نگذاشتهاند نمیتوانند بدون غلط از روی یک صفحه از متنی که چاپ کردهاند بخوانند.
خالقی نیز در یادداشتهای شاهنامه چنین کرده و اینگونه است که امروزه سخن گفتن در باب قسمتهای مشکلدار شاهنامه آسان شده است. همچنین خالقی در پیرایش جدید خود پس از اصلاح مواردی که نادرست دانسته و بهرهوری از دستنویس مهم تازهیاب بیروت، کاری را انجام داده که کسی از او و از هیچکس دیگر توقّع نداشته و آن مشکول کردن کلمات در جهت نزدیک تر کردن تلفظ آنها به تلفظ فردوسی است.
هدف یک پیرایش انتقادی- تحقیقی نزدیک شدن و سرانجام رسیدن به خوانش صاحب اثر است. مثلاً همانقدر که برای ما مهم است که بدانیم سخن فردوسی «میازار موری که دانهکشست»، بوده یا «مکش مورکی را که روزیکشست»، یا «کابل» میگفته یا «کاول»، به همان اندازه مهم است که بدانیم «رَوان» میگفته است یا «رُوان».
دکتر جلال خالقی مطلق، چنانکه در شناسایی و جا انداختن بسیاری از فنون تصحیح متون فارسی پیشگام بوده است، این بار نیز، در پیرایش دوم شاهنامه، باب تازهای گشوده و با زیر و زبرگذاری کلمات سعی در جبران نقص خط فارسی نموده و کوشیده تا تلفظ فردوسی را در شاهنامه اش بنمایاند و ادیبان و زبانشناسان تاریخی را دعوت به بحث و انتقاد جزئیتر دربارۀ زبان فارسی در طوس قرن چهارم هجری کرده است و این درست مصداق پیشبرد دانش است. ما باید سپاسگزار استاد باشیم که به تن تنها خطر کرده و بخش قابل ملاحظهای از راه را طی کرده و خویشتن را در معرض انتقاد گذاشته تا باز شاهنامهشناسی و مطالعات تاریخی زبان فارسی آمادۀ برداشتن گامهایی رو به جلو شود. این کاری است که پیش ازین لااقل بنده سراغ ندارم مصححی برای دیگر متنی فارسی انجام داده باشد. حتی مثلاً مصححان مثنوی، که غالب نسخ خطیاش مشکول و تقریبا معاصر با شاعر است، بدین کار نپرداختهاند؛ و دربارۀ شاهنامه میدانیم که قدیمترین نسخ آن دویست سیصد سال با مرگ شاعر فاصله دارند و یگانه نسخۀ مشکول این کتاب، موسوم به شاهنامۀ دموت (که البته اوراق پراکنده ای از آن در دست است) در اوایل قرن هشتم هجری در آذربایجان ساخته شده و به هیچ وجه تلفظهای طوس قرن چهارم را آینگی نمیکند.
خالقی مطلق در مقدمۀ پیرایش دوم به تفصیل دربارۀ حرکتگذاری متن شاهنامه، دشواریها و روش خود در این کار نوشته است و علاقهمندان حتماً باید برای آگاهی از چند و چون کار بدان رجوع کنند. من در این مجال کوتاه شمّهای از مسائل و گرفتاریها را که مصحح متن باید با آن دست و پنجه نرم کند به عرض حضار میرسانم.
زبان فارسی اگرچه در زمان فردوسی گونۀ معیار و مشترک داشته، اما حتی تا همین روزگار ما نیز در هر منطقه تلفظها و ویژگیهای گاه منحصر به همان منطقه را دارد. جای تردید نیست که در زبان فردوسی نیز عناصر زبان محلی وجود داشته و امروز مصحح شاهنامه نخست باید تلفظهای معیار فارسی در قرن چهارم را شناسایی کند و بعد بکوشد تا به تلفظهای محلی طوس، و شاید خراسان، پی ببرد و آن موارد را جایگزین تلفظ معیار فارسی قرن چهارم سازد. دشواری کار زمانی بیشتر میشود که درمییابیم بعضی کلمات و عناصر زبانی در همان زبان شاعر نیز دو یا چند تلفظ داشته. مثال مشهور این دست کلمات با تلفظهای دوگانه فعل «آوَردن» یا «آوُردن» است که هر دو دستکم از قرن چهارم هجری در کنار هم وجود داشته و شاید هیچیک را نتوان نسبت به دیگری گونۀ معیار دانست. شاید برای حضار جالب باشد که بدانند مثلاً همین فعل آوردن در دستنویس کهنی از متنی کهن با نام معانی کتاب الله (کتابت 484 هجری) به هر دو صورت «آوَردن» و «آوُردن» کتابت شده است.
خالقی مطلق برای نزدیک شدن به خوانش سرایندۀ شاهنامه دو دستمایه اختیار کرده است: یکی درونمتنی، یعنی یاری گرفتن از قافیه و برخی صنایع شعری بهویژه جناس؛ و دیگر برونمتنی که آگاهی از زبان فارسی میانه از یکسو و بهرهگیری از دستنویسهای کهن و مشکول متون فارسی از سوی دیگر است. طبعاً معیار اول، بهویژه یاری گرفتن از قافیه استوارترین دستمایه است. مثلاً آنجا که فردوسی «هیربَد» و «سپهبَد» را مکرر با «بَد» قافیه میکند، دیگر اهمیتی ندارد که این کلمات در فارسی میانه «هیربِد» و «سپهبِد» گفته میشدهاند. اشکال معیارهای درونمتنی در این است که تنها شمار اندکی از تلفظات زبان فردوسی را به ما میرساند و ناچار باید به سراغ معیارهای برونمتنی رفت و دشواری کار در اینجاست که چند برابر میشود. مطمئنترین تلفظات، آنهاست که میان صورت فارسی میانۀ یک واژه و صورت مشکول آن در دستنویسهای کهن متون فارسی اتفاق است. کلماتی نظیر گُسِستن، سُوار، جُوان، رُوان، ارجُمند، پُسر و غیره. اما این دسته از کلمات زیاد نیستند. اولین دشواری استفاده از منابع برونمتنی اولاً عدم قطعیت درستی بعضی واژهها و عناصر زبانیِ فارسی میانه است. زیرا هنوز در مطالعات فارسی میانه تنوع گونههای زبانی بررسی نشده و خط پهلوی نیز غالبا مصوتهای کوتاه را منعکس نمیکند. دومین دشواری در پیش روی برای استفاده از منابع برونمتنی یکی قلت نسخههای خطی کهن و مشکول است و دیگری تنوع تلفظهای یک کلمه در همین نسخ معدود. مثال مشهورش کلمۀ «ترنج» است که در شاهنامه اتفاقاً در موضع قافیه آمده و بحثهای بسیاری را نیز بر انگیخته. این کلمه به هر سه تلفظ تُرِنج، تُرَنج و تُرُنج وجود داشته و در بعضی نسخههای خطی مشکول نیز آمده و اکنون وظیفۀ مصحح است تا با بررسی همهجانبۀ منابع درونمتنی و برونمتنی صورت محتملتر را (که به گمان ما تُرُنج است) برگزیند. برای اینکه حضار تصوری از تنوع تلفظهای کهن در نسخ خطی مشکول، که در قرون پنجم تا هفتم در مناطق مختلف ایران کتابت شدهاند پیدا کنند به بعضی اشاره میکنم.
کلمۀ «دبیر» در فارسی میانه «دِبیر» بوده، اما در فارسی، مثلاً در در دستنویس شاهنامۀ دموت (اوایل قرن هشتم، احتمالا آذربایجان)، ترجمۀ کهن تحسین و تقبیح ثعالبی (احتمالا اوایل قرن هفتم، ماوراءالنهر)، دستنویسی از حدیقۀ سنایی (کتابت 552، کاتب اصفهانی) به گونۀ «دُبیر» و در دستنویس شاهنامۀ فلورانس (کتابت 614) به گونۀ «دَبیر» حرکتگذاری شده و اکنون مصحح شاهنامه باید از میان این سه تلفظ محتملترین را برای زبان فردوسی اختیار کند. مثال دیگر کلمۀ «تهی» است که در سه دستنویس معانی کتاب الله (مورّخ 484ق)، جُنگ بیاض (کتابت اواخر سدۀ هفتم یا اوایل سدۀ هشتم) و المستخلص (مورّخ 722ق) به صورت تِهی (به کسر اول) نوشته شده است. اما در دستنویس مثنوی ورقه و گلشاه (کتابت سدۀ هفتم) برابر با فارسی میانه، تُهی ثبت شده است. نمونۀ دیگر دو کلمۀ خشم و چشم هستند که در شاهنامه بارها با یکدگر قافیه شدهاند. دربارۀ چشم ظاهراً هر دو تلفظ چَشم و چِشم در زمان فردوسی وجود داشته است. در دستنویس معانی کتاب الله (مورّخ 484ق) به صورت چِشم و در فرائد السلوک دستنویس کتابخانۀ مرعشی (مورّخ 641ق)، دستنویسی از ذخیرۀ خوارزمشاهی (مورّخ 582ق)، شاهنامۀ فلورانس (مورّخ 614ق) و جُنگ بیاض (کتابت اواخر سدۀ هفتم یا اوایل سدۀ هشتم) به گونۀ چَشم برمیخوریم. سرایندۀ بهمننامه چشم، خشم، پشم و یشم را با هم قافیه کرده است، یعنی هر چهار را به فتح اول تلفظ میکرده است. یشم جزو واژگان شاهنامه نیست، و فردوسی خشم و چشم را با پشم قافیه نکرده است. آیا این میتواند قرینهای باشد از اینکه او این کلمه را چِشم تلفظ میکرده است، و نه چَشم؟ کلمۀ خشم هم به هر دو صورت خَشم و خِشم در دستنویسهای مشکول دیده میشود[5] و برخلاف زبان فردوسی، در بعضی مناطق تلفظش از واژۀ چشم متفاوت بوده است. مثلاً در شاهنامۀ فلورانس چَشم به فتح اول و خِشم به کسر اول حرکتگذاری شده است. جالب است که بدانید پهلویدانان نیز این دو کلمه را به همین صورت، یعنی čašm و xešm میخوانند.
بر همۀ این دشواریها باید افزود آن دست از کلماتی را که احتمالاً فردوسی خود به دو تلفظ به کار برده است و باز آن دسته از کلمات را ممکن است در زبان شاعر مشمول یک قاعدۀ کلی نمیشده، مثلاً شاید فردوسی آسْمان، آشْکار، اما روزِگار و کَردِگار میگفته است. اینها همه دشواریهایی است که دکتر جلال خالقی مطلق خود به خوبی بر آنها وقوف داشته و با این حال پای در میدان عمل گذاشته و بنای تحقیقاتی تازه را پی افکنده است. او خود در این باره مینویسد: «کوشش برای فراهم آوردن متنی به خوانش خود شاعر هیچگاه نمیتواند ادعای کمال داشته باشد، بلکه همیشه دارای توفیقی نسبی است. با این همه، پیرایشگر یک متن انتقادی از این کتاب نباید خود را در پشت نقایص خط فارسی پنهان کند و از این کوشش تن زند، بلکه ما با این پیرایش باب تازهای را در پژوهش شاهنامه میگشاییم تا شاید روزی به متنی نسبتاً نزدیک به خوانش سرایندۀ آن برسیم که از سوی اهل فن کمابیش پذیرفته گردد.»
پس از سخنان افشین وفایی، شهرام ناظری از دکتر خالقی و شاهنامهاش سخن راند:
با عرض سلام و ادب به فرهیختگان و علاقهمندان به فرهنگ ایران زمین. پس از صحبتهای شاهوار استادان بزرگواری که حق سخن را بهخوبی در مورد دکتر خالقی مطلق و اثر گرانقدرشان به جای آوردند چه جای صحبت چون منی است که در برابر این عزیزان همچون کاهی هستم در مقابل کوه. بنابراین، فقط به نوبۀ خودم از زحمات قریب به پنجاه سالۀ دکتر خالقیمطلق که به فرهنگ ایران زمین تقدیم شده است سپاسگزاری میکنم. همچنین از آقای دهباشی فرهنگدوست و همیشه کوشا و نیز آقای علمی که در چنین زمانهای مبادرت به انجام این کار مهم کردند قدردانی میکنم. برای من حقیقتاً مایۀ فخر است که در این مکان مقدس که یادگار مرحوم دکتر محمود افشار و ایرج افشار است به عنوان میهمان دعوت شدم و اولین نسخۀ این اثر ارزنده را پس از رونمایی هدیه گرفتم. من در سالهای عمرم هدایای زیادی گرفتهام و البته بیشتر آنها را هم از خارج از کشور، ولی الان فکر میکنم ارزندهترین هدیهای که در زندگیام گرفتهام این اثر است.
میتوانم بگویم از سی سال پیش همواره دغدغۀ اجرای شاهنامه را داشتهام، ولی با موانعی بسیاری روبهرو شدهام. در سالهای قبل در کشورهای فرانسه و ژاپن و امریکا بخشی از شاهنامه را اجرا کردم و بالأخره سه سال پیش موفق شدم مجوز اجرای شاهنامه را در اینجا بگیرم و اشعاری را از حکیم بزرگ طوس به دو فرم یکی با ارکستر اینترنشنال خارجی و یک هم به صورت مقامی اجرا کردم؛ که البته بخش مقامی آن موفقتر بود. چون این نوع موسیقی در حقیقت موسیقی ملی ما محسوب میشود. موسیقی سنتی هم زیرمجموعۀ این نوع موسیقی است. از زمانی که به فکر اجرای شاهنامه بودم حس میکردم که تنظیم اشعار شاهنامه برای موسیقی سنتی نتیجۀ مطلوبی نخواهد داشت. چون موسیقی سنتی بیشتر تغزلی است نه حماسی، اما شعر حماسی شاهنامه و موسیقی درونی آن با موسیقی مقامی که موسیقی قومیتهای ایرانی است همخوانی خوبی دارد. اینگونه بود که من بهعنوان اولین موسیقیدان ایرانی، البته در رشتۀ آواز، به این کار پرداختم. من بر این باورم که این حوزه بسیار درخور توجه است و در عجبم که چرا در طول سالیان گذشته هیچ کاری در این زمینه صورت نگرفته و شاهنامه همواره از فضای موسیقی ما دور مانده است؟ کار حکیم بزرگ طوس کار بشری بزرگی است که باید با امکانات ویژهای اجرا میشد و پا به عرصۀ موسیقی میگذاشت، ولی متأسفانه نه تنها چنین نشد که همواره ترسی بیعلت از اجرای موسیقیایی شاهنامه وجود داشت. من با انگیزه و علاقۀ شخصی سالها این هدف را دنبال کردم و از پای ننشستم تا اینکه سرانجام به نتیجه رسیدم و تاکنون در چند شهر ایران و نیز تهران کنسرتهایی با اشعار شاهنامه برگزار کردهام.
شهرام ناظری در پایان جلسه ابیاتی را از آلبوم صوتی جدیدش، درفش کاویانی، که داستان ضحاک شاهنامه است برای حاضران اجرا کرد.
و در اینجا نوبت به دکتر جلال خالقی مطلق رسید تا دوستداران خود دربارۀ کار عظیمی که انجام داده است صحبت کند:
بانوان و آقایان عزیز از لطف و بزگواری شما و از برگزارکنندگان این مجلس: بنیاد موقوفات افشار، کانون زبان فارسی، دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، دوست عزیزم جناب آقای علی دهباشی، ناشر محترم پیرایش دوم شاهنامه، جناب آقای علی اصغر علمی، و همراهان همیشگیام، خانم دکتر ژاله آموزگار و آقای دکتر صادقی کمال تشکر را دارم.
قول انجامدادن این کار را از مدتها پیش به آقای علمی داده بودم و خوشحالم که امروز به قولم وفا کردم. در اینجا لازم است ذکر کنم که من این کار را به تنهایی انجام ندادهام و دوستان زیادی به من در این راه کمک کردهاند. نسخۀ هشت جلدی شاهنامه (پیرایش اول) نخستینبار در واشنگتن به همت آقای احسان یارشاطر (1984) و سپس در ایران به همت دایرهالمعارف بزرگ اسلامی و آقای بجنوردی چاپ و منتشر شد. در مقدمۀ دفتر اول آن نسخه (که در پیرایش دوم در بخش یادداشتها چاپ شده است)، نوشتم: امیدوارم که منقّدان بیت بیت این پیرایش را با سختگیری و باریک بینی و موشکافی و کارشناسی، بیغرضانه بررسی کنند و نظریات خود را منتشر سازند. ما پس از پایان این پیرایش که در6 دفتر، متن و 2 دفتر، یادداشتها در نظر گرفته شده است، با توجه به نظریات دیگران و آنچه خود به آن رسیدهایم پیرایش دیگری از این کتاب بدون ثبت نسخه بدلها و با خطی درشتتر و زیروزبر گذاری بیشتر و املایی یکدستتر در 4 دفتر، متن و یک دفتر، یادداشتها منتشر خواهیم کرد و آن پیرایش را تا پیدایش یک دستنویس کهنتر به عنوان پیرایش «فعلاً نهایی» این کتاب خواهیم دانست.
البته لازم است توضیح دهم که پیرایش نخستین نه در 6 دفتر که در 8 دفتر و یادداشتهای آن هم نه در 2 دفتر که در 4 مجلد چاپ شد. پیرایش دوم هم به جای 4 دفتر، به صلاحدید آقای علمی در 2 مجلد منتشر شد. چاپ جدید آن هم با قطع کوچک در 5 جلد بهزودی به دست علاقهمندان خواهد رسید.
نکتهای که برای رفع سوءتفاهم لازم میدانم در این فرصت به آن بپردازم مفهوم «پیرایش فعلاً نهایی» است. من این تعبیر را به این معنا به کار میبرم که: تصحیح شاهنامه هیچگاه پایان نخواهد داشت. چرا؟ چون همواره این احتمال وجود دارد که نسخهای کهنتر و معتبرتر یافت شود. لذا، هر تصحیحی صرفاً تا یافتهشدن نسخۀ کهنتر و معتبرتر بعدی تصحیح «فعلاً نهایی» شاهنامه خواهد بود. پس میتوان گفت که ما هیچوقت «پیرایش نهایی» شاهنامه نخواهیم داشت مگر اینکه نسخۀ اصلی شاهنامه به دست بیاید! که در آن صورت چاپ آن نسخه نیاز ملی است. من پس از حدود پنجاه سال مطالعه و تحقیق بر روی نسخههای شاهنامه میتوانم بگویم که امکانات پیرایش شاهنامه را مصرف کردهام. ممکن است کسانی بیایند و نشان دهند که من این امکانات را کامل مصرف نکردهام و کارم نقص داشته است؛ اگر این افراد با شیوۀ علمی و غیرمغرضانه وارد بحث شوند من میپذیرم.
من در این تصحیح همانطور که قبلاً به خوانندگانم قول داده بودم هرچه را که خودم دریافتم نادرست بوده است یا منقّدان به من گوشزد کردند و یا مطالبی که بعداً به آنها دست پیدا کردم را اصلاح نموده و لحاظ کردهام. پیش از چاپ این پیرایش من آویزهای منتشر کردم و در آن انتقاداتی که به من شده بود و پذیرفته بودم با نام افراد ذکر کردم تا اسم کسی از قلم نیفتد. مواردی را هم که به نظرم وارد نبود اصلاً ذکر نکردم.
در پیرایش جدید دو موضوع را برای کارهای آینده مطرح کردم. موضوع اول خوانش فردوسی است. واقعیت این است که ما شاهنامه را نمیتوانیم مثلاً به زبان تهرانی بخوانیم. لذا، باید پای در راه تحقیق در این زمینه بگذاریم و در این مسیر حرکت کنیم و به جایی برسیم. چون شاهنامه کتاب ملی ماست باید در جایی با هم توافق کنیم و به خوانشی که کمابیش مورد توافق اهل فن است برسیم و آن را پایه قرار دهیم و اصیل بدانیم هرچند که خوانش اصیل خود فردوسی نباشد! باید روزی از این تشتت شاهنامههای مختلف رها شویم. باید بدانیم که موظفیم به خوانندگان امروز یک خوانش واحد بدهیم و آنها را از بحثهای اهل فن فارغ کنیم.
موضوع دوم نشانهگذاری است که در شاهنامه اهمیت بسیاری دارد. به طوری که اگر رعایت نشود بهویژه در چند مورد حتی صاحبان فن را هم در خوانش متن دچار مشکل میکند: اول اینکه، فردوسی جملههای معترضه زیاد به کار برده است که فهم معنا را مشکل میکند. بنابراین، بهتر است که این جملات را در بین دو خط تیره بگذاریم تا خواننده متوجه شود. دوم اینکه، فردوسی نقل قول در نقل قول حتی گاه تا 4 مورد در دل هم نیز به کار برده است. این مسئله هم در فهم معنا اخلال ایجاد میکند. من برای این موارد شکلهای متفاوتی از گیومه را به کار بردهام تا تداخل نقل قولها خواننده را سردرگم نکند و البته در مقدمۀ کتاب هم آن را توضیح دادهام و بالأخره مورد آخر اینکه در شعر اکثر شعرای ما خصوصاً همعصران خود فردوسی، جمله در پایان بیت تمام میشود و بهندرت از یک بیت به بیت بعد کشیده میشود، ولی در شاهنامه اصلاً چنین چیزی رعایت نمیشود. فراوان میبینیم که جملهای در مصراع اول بیت بعدی یا حتی در نیمۀ آن تمام میشود و بلافاصله جملۀ بعدی آغاز میگردد. این موارد هم اگر نشانهگذاری نشوند خواننده را با مشکل روبهرو میکنند.
در مواردی که برشمردم تمام تلاشم را برای راحت خواندهشدن شاهنامه به کار بردهام، ولی مواردی هم بوده است که خودم با تردید مواجه شدم و مثلاً به یقین نمیدانستم نقل قولی کجا تمام میشود یا جملهای کجا پایان مییابد.
امیدوارم با چاپ این پیرایش دوم این دو موضوع به موضوعات مورد پژوهش شاهنامه افزوده شود: یکی خوانش شاهنامه که بحث علمی بسیار مفصلی هست و خواهد بود و دیگری نشانهگذاریها که لزومی ندارد حتماً زبانشناسان به آن بپردازند، بلکه گروه وسیعتری میتوانند بر روی آن تحقیق کنند.
در انتها باز هم تأکید میکنم و امیدوارم که اهل فن بیغرضانه و با انصاف علمی این کار را بررسی کنند نه به خاطر من و زحمات من، بلکه به خاطر فردوسی.
در پایان دکتر ژاله آموزگار، بهرام افشار، علی اصغر علمی، شهرام ناظری ، سجاد آیدنلو، دکتر علی اشرف صادقی و محمد افشین وفایی از این پیرایش جدید شاهنامه رونمایی کردند و اولین جلد این شاهنامه به شهرام ناظری، دومین جلد به دکتر ژاله آموزگار و سومین جلد به عنایتالله مجیدی ، ریاست کتابخانه دایرهالعمارف بزرگ اسلامی اهدا شد.
حسین محجوبی، صفدر تقیزاده ، ایرج پارسی نژاد، ژاله آموزگار ، قدرت الله مهتدی، پیروز سیار، منصوره تدینی، اسماعیل کهرم، هارون یشایایی، اصغر علمی، افسانه گیدفر، روح انگیز شریفیان ، دکتر سرمد قباد ، دکتر مهرداد ملکزاده، سیما سلطانی ، محمد قنواتی و ... از حاضران در شب شاهنامه بودند.
[1] عمر مرحوم دکتر غلامحسین یوسفی به او مجال نداد این کار را به انجام برساند و تنها بخشهایی از کلیات را چاپ کرد.
[2] در چند سال اخیر تنها بخشی از این کتاب، به تصحیح دکتر علیرضا حاجیان نژاد در سلسله انتشارات دانشگاه تهران منتشر شده است.
[3] مقدمۀ خالقی بر شاهنامه، تهران، سخن، 1393، ص یکصد و یک.
[4] همان، یکصد و بیست و یک.
[5] دستنویس معانی کتاب الله (مورّخ 484ق)، شاهنامۀ فلورانس، کیمیای سعادت دستنویس کتابخانۀ مجلس (مورّخ 684) خِشم و فرائد السلوک دستنویس کتابخانۀ مرعشی (مورّخ 641ق) خَشم دارند.