صفحه ویژه «زهرا دستاویز» (آذر)

چاپ تاریخ انتشار:

صفحه ویژه «زهرا دستاویز»

 زهرا آذر، نویسنده، منتقد ادبی و سینمایی

دبیر بخش سینما و تئاتر ماهنامه ادبیات داستانی چوک

کتاب‌ها:

همه چیز از دور چه زیباست. نشر هزاره ققنوس

اتانازی در بلوار. نشر آقاپور

برای من ادبیات فقط دل خوشی است. یا بهتر بگویم تنها دل خوشی. در جهانی که تاریخ مصرف خوشی‌هایش این قدر کوتاه و رنج‌هایش تمام ناشدنی است، در جهانی که به واسطه حکم اجباری زیستنش کم کم یاد می‌گیری برای یک همزیستی مسالمت آمیز طاقت فرسا هم چنان که داری بزرگ می‌شوی و قد می‌کشی مجبوری قد آرزوهایت را هم قیچی کنی و کم کم ملتفت می‌شوی که با وجود همه داشتن‌ها و تملک‌ها و شلوغی‌ها و اجتماعات کوچک و بزرگ اطرافت، تنهایی و این تنهایی یک چیز ابدی ازلی است و باید برای کنار آمدن با آن و درک ظلمت این چاه عمیق تنهایی یک جان پناه برای خودت بسازی و چه جان پناهی بهتر و امن‌تر از کتاب...

نمی‌دانم کی به این اصل اصیل و همیشگی زندگی‌ام رسیدم. خیلی هم مهم نباید باشد. مهم این است که رسیدم. شاید از همان زمان که یک دختربچه سرتق بازیگوش بودم و هر وقت دست تو دست مامان یا بابا توی پیاده رو خیابان راه می‌رفتم می تاختم سمت کتابفروشی و پشت شیشه‌اش قوز می‌کردم و انگشت بر دهان پشت جلد کتاب‌ها را با آن نیمچه سواد ابتدایی‌ام می‌خواندم و ذوق می‌کردم و تو خیالم هزار جور قصه برای آن اسم‌ها می‌ساختم. اسم‌هایی که خیلی هاشان را نمی‌فهمیدم ولی همه هزارتوهای خواب کودکی‌ام را پر می‌کردند و همین که شب می‌شد و می‌خزیدم زیر پتو، خودم را مچاله می‌کردم و زیر لب عرقریزان و ملتهب آرزو می‌کردم که: «خدایا یعنی میشه منم نویسنده بشم؟!» البته بعدها فهمیدم که نویسنده شدن خیلی مهم نیست. نویسنده ماندن مهم است. درد و رنج نوشتن هم کم‌تر از سایر رنج‌ها و ناکامی‌های زندگی نیست و ای بسا بالاتر هم هست؛ چرا که آن که می‌نویسد دو برابر رنج برده. یک بار رنج تجربه ملموس و حقیقی آن در خیالش و بعد هم تجربه نشاندن آن روی کاغذ...

صفحه ویژه «زهرا دستاویز»  ketab dastavizz