1
میدونم این سکوت تو، پر از حرفه پر از درده ... کسی میفهمه این دردو که اینجا زندگی کرده
نشستی ساکت و آروم ولی چشمات پر از خونه...که سنگینی این دردو کسی جز تو نمیدونه
چرا سنگ صبوری نیست، که بشکونه سکوتت رو؟... کجای قصه گم کردی، صدای همزبونت رو
نگفتی اما تو چشمات، حضور رعشه معلومه... زمین با تو چیکار کرده، ببین حالا چه آرومه!
///
"من از آوار اون چشمات، پس از ویرون شدن دیدم...توی بغضای خشکیدت یه چیزو تازه فهمیدم"
" که دنیا با همه خوبیش، به اشک مرد نمیارزه...زمین آروم شده اما، درونم داره میلرزه"
///
چه تلخه وقتی میبینی، زمین هم تکیه گاهی نیست...بجز دیوار جر خورده، دیگه پشت و پناهی نیست
چه سخته برکت سُفرت، بجا نون خاک و آجر شه...همه سهم تو از موندن، فقط یه دونه چادر شه
چقد سخته همون سقفی که با دستات بنا کردی...خراب شه رو سر اون که واسه عمرش دعا کردی
قدت خم میشه میبینی، ستون زندگیت افتاد...یه گور دسته جمعی شد همون خونه امن و شاد
///
"من از آوار اون چشمات، پس از ویرون شدن دیدم...توی بغضای خشکیدت یه چیزو تازه فهمیدم"
" که دنیا با همه خوبیش، به اشک مرد نمیارزه...زمین آروم شده اما، درونم داره میلرزه"
///
2
چشاتو بستی و خواب میبینی بابا افسرده و غمگین نیستش
پاکت سیگاری توی خونه نیس فضای تو خونه سنگین نیستش
بستی چشماتو تو خواب میبینی زندگی شبیه قصه ها شده
گلای باغچه ترانه خون شدن چشای بسته دنیا وا شده
جای میله های بالکن داااری قدمای بهارو میشماری
یه نگا میکنی سرما میره بسکه توی چشات آتیش داری
چای قوری پلاستیکیت دمه نمیخواد دس بزنی به قلکت
همه چی دُرُس شده آرومه گریه نیس رو صورت عروسکت
با پاکن پاک میکنی بغضارو رو لبای همه خنده میکشی
نقاشیت چه خوبه و حیفه فقط توی خواب خالق دنیامون بشی
یه تکون می خوری و میترسم از اینکه از خواب قشنگت بپری
ببینی اوقات بابا تلخه لحظه ها بازم نمیشه سپری
دخترم برگ گلم خانومم تو خودت میدونی امید منی
پر دلشوره میشم وقتی که واسم از آرزوهات حرف میزنی
بهت میگم خوبی کن و با اینکه میدونم از خوبی خیر نمیبینی
متعجب نمیشم اگه یه روز ببینم بجای گل خار میچینی
منو میبخشی اگه ازت میخوام توی دنیای بدی خوب باشی
کاشکی میموندی توی بچگیات دنیای عروسک و نقاشی