به همسران شهيدان مفقودالاثر:
بندپوتينتوگره زدي و
گرهي توي زندگيم افتاد
رفتي و قاصدك برام ازتو
خبري دست باد نفرستاد
ساكتوبسته بودي تاكه بري
رفتنوانتخاب كرده بودي
گفتي زود برمي گردي، اما بگو
رو چه چيزي حساب كرده بودي؟
گفته بودم لباس خاكي نپوش
گفته بودم كه خاك بي رحمه
بندتوبستي و بهم گفتي :
عاشق اين حرفا رو نمي فهمه
نقش گل هاي روسريم خشكيد
آينه شمعدونمون ترك برداشت
جنگ خونه خرابمون كرد و
واسمون چيزي جز خرابه نذاشت
ازتوچيزي نمونده جز عطرت
لاي اين نامه هاي هرروزه
جاي زخمي كه رو دلم كاشتي
بعدسي سال هنوز مي سوزه
دوري از من ولي كنار مني
سايه ي تو هميشه پشت منه
لرزه مي افته تو دلم وقتي
زنگ اين خونه رو كسي مي زنه
با خيال تو سفره مي چينم
تاشايد وقت شام سر برسي
شايد اين غصه ها تموم بشه و
آخر قصه از سفر برسي
خيلي سخته حالا كه دلتنگم
دورباشي و بي خبر باشي
زنگ خونه صداش در اومده
كاش اين دفعه پشت در باشي ...