ترانه «علی محامی»

چاپ تاریخ انتشار:

ali mahami

هنوز ناراحته انگار از اینکه

چرا همرزماشو تنها گذاشته

 

بابام خیلی حواسش پرته آخه

دو تا پاشو روی مین جا گذاشته

 

دوباره آلبوم عکسای جنگو

میاره تا کمی دلتنگ میشه

میرزن پوکه های یادگاریش

توی آلبوم دوباره جنگ میشه

 

یه عکس دسته جمعی رو میبوسه

میگه عشق اینا بی حد و مرزه

صداش از انفجار بغض کهنه ش

شبیه سنگراشون میللرزه

 

بهم میگه کسایی مثل سید

که با یک دست و پا جنگید مردن

دوباره ماسکشو میذاره انگار

هوارو بعضیا آلوده کردن

 

معلم گفت کی میدونه چی بود

که هم دردآوره هم یادگاره

منم گفتم: اجازه! ترکشایی

که بابا تو کمر یک عمره داره

 

رییس خوبی داره گفته: اخراج!

که وقتش رو واسه ماها بذاره

شنیدم که واسش پاپوش دوختن

ولی راستی! بابام که پا نداره