ترانه «محمدحسین قمری»

چاپ تاریخ انتشار:

ترانه «محمدحسین قمصری»

 

من با چشای بسته می خندم

وقتی که تو رویای من هستی

هر کی کنارم باشه می فهمه

که اونور پلکای من هستی

از قهوه ی چشمات چقد گفتن

حالا یه چیز خوب می سازم

اونقد چشات گیراس که ایندفعه

دارم ازش مشروب می سازم

وقتی که میشه حس کنم انگار

که استکانامون بهم خورده

اصلا نمیخوام پرت شم بیرون

از لای رویای بهم خورده

پاییز بر میگرده تو خونم

اون لحظه که چشمام وامیشه

نیستی تو و داره عم دنیا

توو گوشه ی چشمام جا میشه

من با چشای بازغمگینم

دردی به جونم چنگ مینداره

تو راه خوشبختیم کسی انگار

آروم آروم سنگ مینداره