ترانه «سمیه شورگشتی»

چاپ تاریخ انتشار:

 

 

تووخواب می دیدم که برگشتی
آهسته دنیاموبغل کردی
مث یه حبه قندبودم که
توی یه دریامن ر‌و حل کردی

برگشتی اما،ازتوو رؤیاهام
عطرحضورت روزابیداره
خورشیدکِیْ می تونه بعدازشب
دست ازسراین صب(ح)برداره

ایوون خونه توی بیداری
بوی یه دنیاعشقو فهمیده
حالاکه این رؤیارو می بینم
ا‌ون با یه گلدون قبلتر دیده

یه نقش کهنه توو وجودش هس
مث گلای قرمزقالی
من بانوار کاست کهنه
روزاموپُرمی کردم ازخالی

یه شب که بازتووخواب برگشتی
اون کاستودوباره گوش دادیم
ماجمع خوب اتفاقاتیم
که توی رؤیای هم افتادیم