ترانه «سامان درویشی»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

ترانه «سامان درویشی»

 

لبام خشک و چشام خیسن، نگام ابری و سنگینه
دلم شب گریه هاشو داره هی کابوس میبینه
تنم یخ کرده از سرمای احساست. از این برفی ـــ
ـــ که دونه دونه رو بی برگیِ فردام میشینه

 

تموم سهم من از با تو بودن زجر و دلدردی
نمیدونی! نمیدونی! چه کاری با دلم کردی
که گوله گوله تو شلیک افکارم هدر میرم
سرم تیر میکشه ای وای! میدونی؟ خیلی نامردی!

 

هنوزم این تویی که داره تو شعرام میرقصه
هنوزم واژه ی «تو» تو ترانه م اولین شخصه
هنوزم با تو تا پایان قصه شعر میخونم
هنوزم خوب میدونی که این احساس بی نقصه

 

تموم سهم من از با تو بودن زجر و دلدردی
نمیدونی! نمیدونی! چه کاری با دلم کردی
که گوله گوله تو شلیک افکارم هدر میرم
سرم تیر میکشه ای وای! میدونی؟ خیلی نامردی!

دیدگاه‌ها   

#3 فرح شهابي 1395-05-16 18:07
سامان جان عالي بود مثل هميشه
#2 essa 1395-05-16 17:47
بسیار عالی بود منتظر نشر بعدی هستیم
#1 حسین‌حسینی 1395-05-16 16:41
عالیه این شعر...درود سامان عزیز

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692