ترانه «سما روشنایی»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

zzzz

 

کپسول ابی و یه بسته قرص قرمز
اسمای طولانی تو ذهنم جا نمیشن
این داروهای تلخ و کوفتی گم شدن باز
حتی تو ناصرخسرو هم پیدا نمیشن

دیشب دوباره دور چشمام درد میکرد
با چکشی هی میزدن رو پلکام انگار
تو خواب و بیداری فقط هزیون میگفتم
"
سرباز تازی از رو چشمام پاتو بردار"

میرقصیدن توی سرم زنهای کولی
تیر میکشید یه درد وحشی تو شقیقه
داد میزدن مردا میون خنده هاشون
روی رگای دستشون رد یه تیغه

تو تب میسوختم کل خونه داغ میشد
مثل یه اتیش که تو کوره جا گرفته
مادر کنار جانمازش گریه میکرد
دیدم دوباره دستاشو بالا گرفته

حالم شبیه قوطیای قرص خالی
ارزش نداره بودنم،له میشم اینبار
ده مشت مسکن هم دیگه فایده نداره
سرباز تازی از رو چشمام پاتو بردار 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692