ترانه حمیدرضا «حامی»عاشوری

چاپ تاریخ انتشار:

 

حواسم بهت هست
می
دونم که دیگه
نمی
خای بمونم
چشات اینو میگه

بذار قصه ما
تموم شه همین
جا
که تنهایی با من
هم آغوش اینجا

میرم تا که قلب
تو آروم بگیره
می
رم تا که عشقت
تو قلبم بمیره

نمیخای بمونم
شاید قسمت آینه
چشات میگه بامن
دلت غم نشینه

صدات دیگه جنس
جدایی رو داره
می
خندیو اما
دلت بی
قراره

میدونم که دیگه
ازم دل بریدی
می
دونم که با من
به آخر رسیدی

میرم تا که قلب
تو آروم بگیره
میرم تا که عشقت
تو قلبم بمیره
حواسم بهت هست
میدونم که دیگه
نمی‌خای بمونی
چشات اینو میگه...


پرسه

تو جاده‌های دلهره
دور از تو پرسه می‌زنم

تنهایی تن پوشم شده
درگیر وهم مردنم

هم قصه با احساس من
خلوت آغوشم شده

رفتنتو رج می‌زنم
این قصه آشوبم شده

من روی تقویم سکوت
بی خاطره  سر می‌کنم

وقتی که پر میشم ازت
بغضمو پر پر می‌کنم

تو جاده‌های بی هدف
من زخمی دلبستنم

من بی تو رو به گم شدن
آهنگی از شکستنم

یه حس مبهم بعد تو
هی خود فریبی میکنه

وقتی که آینه روبه روم
با من غریبی میکنه