ترانه «سیدعلی برکت»

چاپ تاریخ انتشار:

 

شبایی که خواب از سرم میپره
فقط
راه میفتم قدم می‌زنم
تو خوابی و باید که تنها برم
ببین فکرمو تا کجا می‌برم

نه اینکه نخوام مال من باشی و
نه اینکه بترسم از این رابطه
همون لحظه‌هایی که پیش توأم
میگی سایه من توی خوابته

یه روز اخرش حرفامو می‌زنم
ولی نه، نه من آدم گفتنم
نه تو طاقت حرف رفتن داری
نه این بغضمو میتونم بشکنم

شبایی که خواب از سرم میپره
چقد فاصله بین من تا تو هست
تا این پنجره رو به شب وا شد و
در سبز ارامشو ساده بست

چی میشه بگه آخر قصمون
تا کی چشم به راه سحر واستم
نه اینکه بگم خستم از این شبا
که هرچی شده من خودم خواستم

یه وقتایی میگم تمومه دیگه
شبایی که میگم شب اخره
بازم راه میفتم قدم می‌زنم
شبایی که خواب از سرم می
پره...