ترانه «وحید مدنی»

چاپ تاریخ انتشار:

 

بغض کال

کلافه ام مث کلافِ بی سر

بی حوصله مث یه کبریتِ تر

رسیده بغض کالِ تووی سینه

رو گونه ی از همه جا بی خبر

 

رفتی و این مرد مقصر شده

پای دلیلاش(دلیل هاش)همگی سِرشده

روحِ منم از همه جا بی خبر

حکم براش غیابی صادر شده...

 

نیستی و این خونه به آخر رسید

تموم عکسای (عکس های )من و تو پوسید

هوای سردِ خونمون جون میده

واسه خوابیدن با کربن دی اکسید

 

نمی تونم بی تو دَوُوم بیارم

توو شهری که حال خوشی نداره

توو شهری تلو تلو میخوره

توو شهری که من و بالا میاره

 

چاره ایی نیست باید از اینجا برم

هوای من رو این هوا میخوره ...

وقتی دارم بی تو قدم میزنم 

هوا حسابی دلش از من پُره 

 

رفتی و این مرد مقصر شده

پای دلیلاش(دلیل هاش)همگی سِرشده

روحِ منم از همه جا بی خبر

حکم براش غیابی صادر شده ...