يه جا مونده روي دستاي شهرم
تورفتي و ديگه با دنيا قهرم
يه کافه که پر از طعماي تلخه
يه طعم تلختر از هر چي زهرم
منو يه صندلي،گوشه کافه
يه شاعر که داره واژه ميبافه
منو يه گوشي خاموش و بي جون
offیه کاربر که دیگه همیشه
يه دود مارپيچ از عمق سيگار
چشامو تار کرده بازم انگار
ديگه راهي واسه رفتن نمونده
خيابونا، تهش ديواره، ديوار
تو رفتي و يه قلب در به داغون
که افتاده رو آسفالت خيابون
هنوزم رد کفشات روي قلبم
يه درده که نميشه ساده درمون
هنوزم جاي لبخندت، توو چشمام
داره ميسوزه و ميريزه اشکام
مث سايم دارم هي محو ميشم
اره مي پوسه و مي ميره دنيام